English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
left handedly U بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
equivocally U بطورمشکوک یانامعلوم
amphibole U دوپهلو
two sided U دوپهلو
left-handed U دوپهلو
ambiguous U دوپهلو
amphibology U سخن دوپهلو
prevaricator U دوپهلو حرف زن
prevaricate U دوپهلو حرف زدن
prevaricates U دوپهلو حرف زدن
equivocating U دوپهلو حرف زدن
prevaricating U دوپهلو حرف زدن
equivocates U دوپهلو حرف زدن
prevaricated U دوپهلو حرف زدن
equivocate U دوپهلو حرف زدن
equivocated U دوپهلو حرف زدن
equivocatory U دارای ایهام دوپهلو
left-handed compliment <idiom> U دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
redan U استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
obscuring U مبهم
vague U مبهم
obscurest U مبهم
vaguer U مبهم
nubilous U مبهم
nebular U مبهم
enigmatical U مبهم
amphibolic U مبهم
opaque U مبهم
involute U مبهم
vaguest U مبهم
veiled U مبهم
obscures U مبهم
obscure U مبهم
hazier U مبهم
haziest U مبهم
enigmatic U مبهم
forked U مبهم
dusky U مبهم
misty U مبهم
mysterious U مبهم
imprecise U مبهم
irrational U مبهم
esoteric U مبهم
ambiguous U مبهم
obscured U مبهم
slurry U مبهم
dim U مبهم
dimmed U مبهم
obscurer U مبهم
dims U مبهم
hazy U مبهم
oracle U پاسخ مبهم
oracles U پاسخ مبهم
vaguely U بطور مبهم
incidental U غیر مبهم
ambiguous figure U شکل مبهم
pronominal adjective U صفت مبهم
ambiguous language U زبان مبهم
involved U مبهم گرفتار
adumbrate U مبهم کردن
obscuring U مبهم نامفهوم
unequivocally U غیر مبهم
obscure U مبهم نامفهوم
unequivocal U غیر مبهم
ambiguously U بطور مبهم
obscured U مبهم نامفهوم
obscurer U مبهم نامفهوم
obscurest U مبهم نامفهوم
obscures U مبهم نامفهوم
enigmas U رمز بیان مبهم
obfuscate U مبهم و تاریک کردن
obfuscation U مبهم و تاریک کردن
enigma U رمز بیان مبهم
hazily U بطور تیره و مبهم
ambiguous grammar U دستور زبان مبهم
obscurantism U سبک نگارش مبهم
oracularly U بطور سر بسته یا مبهم ازغیب
blurred U مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurring U مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurs U مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blur U مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurred black ground U زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
ambiguity U خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
ambiguities U خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
metaphysically U از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
obscured U مبهم کردن گمنام کردن
obscurest U مبهم کردن گمنام کردن
obscurer U مبهم کردن گمنام کردن
obscuring U مبهم کردن گمنام کردن
obscure U مبهم کردن گمنام کردن
obscures U مبهم کردن گمنام کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com