Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
checker
U
بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
graticule
U
شطرنجی کردن
checkered
U
شطرنجی
tessellated
U
شطرنجی
graticule
U
شطرنجی
checker
U
شطرنجی
chequered
U
شطرنجی
chessic
U
شطرنجی
cross bar
U
شطرنجی
plaid
U
شطرنجی
plaids
U
شطرنجی
staggered
U
شطرنجی
tersellated
U
شطرنجی
counter-change
U
نقش شطرنجی
bit mapped font
U
فونت شطرنجی
quadrille ruling
U
خطکشی شطرنجی
amaurosis scacchistica
U
کوری شطرنجی
chess blindness
U
کوری شطرنجی
crosshatch pattern
U
طرح شطرنجی
cross bar switch
U
گزینه شطرنجی
cross bar system
U
سیستم شطرنجی
bit mapped font
U
قلم شطرنجی
graph paper
U
کاغذ شطرنجی
chess board illusion
U
خطای ادراکی شطرنجی
bit map
U
طرح شطرنجی بیت مپ
quadrilles
U
شطرنجی چهار گوش
quadrille
U
شطرنجی چهار گوش
reticules
U
شبکه شطرنجی و امثال ان
reticule
U
شبکه شطرنجی و امثال ان
chessboard
U
صفحه شطرنج شطرنجی
chessboards
U
صفحه شطرنج شطرنجی
column
U
ستون در کاغذ شطرنجی نقشه کشی
draught board
U
تخته شطرنجی برای بازی چکرز
magic square
U
چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
basket weave pattern
U
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
checkered flag
U
پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
gobang
U
یکجوربازی ژاپنی که روی صفحه شطرنجی بازی میشود
cartoon design
U
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
loom drawing
U
[نقشه فرش که بصورت تمام رنگی بر روی کاغذ شطرنجی رسم شود.]
compartment rug
U
فرش با طرح خشتی یا بندی لوزی که به خانه شطرنجی و کندوی عسل نیز خوانده می شود
chess board rug
U
قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
tartan
U
یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
cottage contract
U
نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
chambray
U
کتان یا چیت راه راه شطرنجی
seventies
U
عدد یاعلامت هفتاد
seventy
U
عدد یاعلامت هفتاد
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
hooks
U
بشکل قلاب دراوردن کج کردن
hook
U
بشکل قلاب دراوردن کج کردن
invests
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
pose
U
: مطرح کردن گذاردن
posed
U
: مطرح کردن گذاردن
poses
U
: مطرح کردن گذاردن
posing
U
: مطرح کردن گذاردن
put on
U
: تحمیل کردن گذاردن
unionises
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
cake
U
قالب کردن بشکل کیک دراوردن
unionized
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
wiredraw
U
مفتول کردن بشکل سیم در اوردن
calve
U
بشکل غار درامدن جدا کردن
unionize
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
calved
U
بشکل غار درامدن جدا کردن
unionizing
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
lay-bys
U
کنار گذاردن متروک کردن
godfathers
U
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
lay-by
U
کنار گذاردن متروک کردن
mediating
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribed
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
lay by
U
کنار گذاردن متروک کردن
subscribing
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
foils
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
foil
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
put by
U
قطع کردن کنار گذاردن
mediate
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediated
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
thwart
U
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
interfered
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
denoted
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
interferes
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
mediates
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribes
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
foiled
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
thwarted
U
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
interfere
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
denotes
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
denote
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
subscribe
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
godfather
U
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
caterpillar
U
تراکتور زنجیری بشکل کرم صد پا حرکت کردن
sprigs
U
گلدوزی کردن بشکل شاخ وبرگ در اوردن
sprig
U
گلدوزی کردن بشکل شاخ وبرگ در اوردن
caterpillars
U
تراکتور زنجیری بشکل کرم صد پا حرکت کردن
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
encase
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulate
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
straiten
U
باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
ovulating
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encases
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encased
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
to shift off responsibility
U
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to shuffle off responsibility
U
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
cube
U
هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cubes
U
هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
score
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
scores
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalises
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
lifemanship
U
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
damp
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
prepare
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
U
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick
U
نصب کردن ساختن
getting
U
مجاب کردن ساختن
work up
U
ترکیب کردن ساختن
get
U
مجاب کردن ساختن
gets
U
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
U
ساختن
[درست کردن]
[به]
entombs
U
دفن کردن مقبره ساختن
entombing
U
دفن کردن مقبره ساختن
retards
U
کند ساختن معوق کردن
fructify
U
برومند کردن بارور ساختن
perpetuated
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
serializing
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
illuminating
U
درخشان ساختن زرنما کردن
pt down
U
هرز اب ساختن منکوب کردن
reproduces
U
چاپ کردن دوباره ساختن
entombed
U
دفن کردن مقبره ساختن
entomb
U
دفن کردن مقبره ساختن
reproduce
U
چاپ کردن دوباره ساختن
serializes
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localising
U
محلی کردن موضعی ساختن
avouch
U
تضمین کردن مستقر ساختن
localize
U
محلی کردن موضعی ساختن
proscribed
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
serialized
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
improvising
U
انا ساختن تعبیه کردن
reproduced
U
چاپ کردن دوباره ساختن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
localizes
U
محلی کردن موضعی ساختن
localizing
U
محلی کردن موضعی ساختن
to cotton with each other
U
باهم ساختن یارفاقت کردن
serialize
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises
U
محلی کردن موضعی ساختن
improvise
U
انا ساختن تعبیه کردن
perpetuates
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
franking
U
باطل کردن مصون ساختن
assimilated
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
pleases
U
خشنود ساختن کیف کردن
assimilated
U
تلفیق کردن همانند ساختن
improvises
U
انا ساختن تعبیه کردن
please
U
خشنود ساختن کیف کردن
proscribing
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
assimilates
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate
U
تلفیق کردن همانند ساختن
frank
U
باطل کردن مصون ساختن
franks
U
باطل کردن مصون ساختن
frankest
U
باطل کردن مصون ساختن
franker
U
باطل کردن مصون ساختن
surprise
U
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises
U
متعجب ساختن غافلگیر کردن
franked
U
باطل کردن مصون ساختن
discompose
U
مضطرب ساختن پریشان کردن
redargue
U
متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
prepare
U
مهیا ساختن مجهز کردن
inculcates
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilates
U
تلفیق کردن همانند ساختن
destroying
U
ویران کردن نابود ساختن
assimilating
U
تلفیق کردن همانند ساختن
destroys
U
ویران کردن نابود ساختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com