Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
leeward
U
بسمت مخالف باد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bear off
U
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
cross court
U
بسمت مخالف زمین در قطر
Other Matches
antisocial
U
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
in the quality of
U
بسمت
downwind
U
بسمت باد
upwind
U
بسمت باد
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
on drive
U
ضربه بسمت توپزن
bear up
U
برگشتن قایق بسمت باد
beat
U
حرکت قایق بسمت باد
beats
U
حرکت قایق بسمت باد
he was ordained priest
U
اورا بسمت کشیش گماشتند
leg hit
U
ضربه بسمت محدوده توپزن
headstay
U
سیمی که دکل را بسمت جلوقایق نگاه میدارد
head up
U
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
backswing
U
تاب اولیه راکت تنیس بسمت عقب
thinners
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
crossings
U
پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
thins
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinnest
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
crossfire
U
پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
thinned
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
hard starboard
U
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard starboard
U
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
fore
U
فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
lawn bowling
U
بازی بین 2 نفر یاتیمهای 2 تا 4 نفره بصورت غلطاندن گویها بسمت جک
sagging
U
تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
left slide
U
حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
controvertist
U
مخالف
contradictory
U
مخالف
dissidence
U
مخالف
averse
U
مخالف
adversary
U
مخالف
gainsayer
U
مخالف
adversaries
U
مخالف
gainst
U
مخالف
at outs
U
مخالف
gyaku
U
مخالف
contrary to
U
مخالف
contrariant
U
مخالف
foe
U
مخالف
dissenting
U
مخالف
opponents
U
مخالف
antagonist
U
مخالف
antagonists
U
مخالف
opponent
U
مخالف
foes
U
مخالف
dissident
U
مخالف
contradictive
U
مخالف
contra
U
مخالف
by the ears
U
مخالف
antipodal
U
مخالف
oppugnant
U
مخالف
adverse
U
مخالف
at d.
U
مخالف
conflicting
U
مخالف
inadvisable
U
مخالف
repugnant
U
مخالف
dissidents
U
مخالف
anie
U
مخالف
oppositionist
U
ضد مخالف
conversing
U
مخالف
contradiction
U
مخالف
contradictions
U
مخالف
with
U
مخالف
converses
U
مخالف
conversed
U
مخالف
converse
U
مخالف
hostile
U
مخالف
unfavorable
U
مخالف
resistent
U
مخالف
aliens
U
مخالف
alien
U
مخالف
non content
U
مخالف
contrary
U
مخالف
opposit
U
مخالف
oppositive
U
مخالف
against
U
مخالف
oppugner
U
مخالف
out of keeping
U
مخالف
irreconcilable
U
مخالف
antimonaechical
U
مخالف سلطنت
take a dim view of
<idiom>
U
مخالف بودن
against nature
U
مخالف طبیعت
anti parallel feeding
U
تغذیه مخالف
at odds
<idiom>
U
مخالف بودن
anti
U
مخالف علیه
clashing
U
برخوردکننده مخالف
The opposition parties .
U
احزاب مخالف
countering
U
درجهت مخالف
countered
U
درجهت مخالف
upstream
<adj.>
<adv.>
U
مخالف جریان
opponent
U
طرف مخالف
against the current
<adv.>
U
مخالف جریان
opponents
U
طرف مخالف
dissenting
U
مخالف معاند
against the stream
<adv.>
U
مخالف جریان
oppositely
U
بطور مخالف
counter
U
درجهت مخالف
antipapal
U
مخالف پاپ
In the opposite direction .
U
درجهت مخالف
antislavery
U
مخالف بردگی
counterview
U
عقیده مخالف
crosscurrent
U
جریان مخالف
defier
U
مخالف کننده
disaccord
U
مخالف کردن
dissentient
U
مخالف معاند
dissenting opinion
U
نظر مخالف
divert action
U
عملیات مخالف
reluctate
U
مخالف کردن
reluctancy
U
بیزاری مخالف
prevailing wind
U
باد مخالف
overthwart
U
بالحن مخالف
overthwart
U
بطور مخالف
head wind
U
باد مخالف
obscurantist
U
مخالف اصلاحات
countersuggestion
U
تلقین مخالف
counter ion
U
یون مخالف
contrary to the law
U
مخالف قانون
in the opposite direction.
U
در جهت مخالف
antitrust
U
مخالف تشکیل
loggerheads
U
مخالف - جنگجو
headwinds
U
باد مخالف
dis-
U
مخالف کردن
windbound
U
باد مخالف
to be in the opposition
U
مخالف بودن
bucking voltage
U
ولتاژ مخالف
the a party
U
طرف مخالف
conflictive
U
مغایر مخالف
contra flow
U
جهت مخالف
standpat
U
مخالف تغییر
contralateral muscles
U
عضلات مخالف
contraposition
U
مفهوم مخالف
ill humored
U
مخالف ترشرو
no
U
منفی مخالف
antagonizes
U
مخالف کردن
contradicts
U
مخالف بودن با
anti semitism
U
مخالف با یهودیان
contradict
U
مخالف بودن با
vetoed
U
رای مخالف
vetoes
U
رای مخالف
reluctance
U
بیزاری مخالف
vetoing
U
رای مخالف
crosswind
U
باد مخالف
crosswinds
U
باد مخالف
defiant
U
معاند مخالف
antipathy
U
احساس مخالف
antagonised
U
مخالف کردن
antagonises
U
مخالف کردن
vice versa
U
در جهت مخالف
con
U
رای مخالف
illegal
U
مخالف قانون
diverse
U
مختلف مخالف
antagonizing
U
مخالف کردن
conning
U
رای مخالف
veto
U
رای مخالف
cons
U
رای مخالف
antagonized
U
مخالف کردن
antagonize
U
مخالف کردن
antagonising
U
مخالف کردن
contradicted
U
مخالف بودن با
reversing
U
شکستنی مخالف
reversed
U
شکستنی مخالف
reverses
U
شکستنی مخالف
adversely
U
بطور مخالف
anti-Semitism
U
مخالف با یهودیان
reverse
U
شکستنی مخالف
anti-
U
به معنای "مخالف "
conned
U
رای مخالف
impolitic
U
مخالف مصلحت
dissenter
U
مخالف ناراضی
dissent
U
رای مخالف
aversely
U
بطور مخالف
antagonist
U
عضله مخالف
antagonists
U
عضله مخالف
dissented
U
رای مخالف
dissents
U
رای مخالف
dissenters
U
مخالف ناراضی
that is a to our purpose
U
این مخالف منظورماست
reverse
U
حرکت در جهت مخالف
veto
U
رای مخالف دادن
reversed series generator
U
مولد با میدانهای مخالف
An inclement wind .
U
باد مخالف(نامساعد )
vetoes
U
رای مخالف دادن
c.c.c
U
countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
blackballs
U
رای مخالف دادن
back
U
جهت مخالف جلو
factionist
U
توط ئه گر مخالف تراش
negative voice
U
رای مخالف رد کردن
obscurantist
U
مخالف روشنی فکر
reversing
U
حرکت در جهت مخالف
dissentient
U
مخالف عقیده اکثریت
negative voice
U
رای مخالف دادن
vetoing
U
رای مخالف دادن
vetoed
U
رای مخالف دادن
counterview
U
نظریه مخالف مواجهه
blackballing
U
رای مخالف دادن
lee ward
U
در جهت مخالف باد
blackballed
U
رای مخالف دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com