Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unconstitutional
U
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
constitutions
U
مشروطیت قانون اساسی
constitution
U
مشروطیت قانون اساسی
illegally
U
برخلاف قانون و مقررات
out of order
<idiom>
U
برخلاف قانون ،نامناسب
malfeasance
U
کار خلاف قانون
illegality
U
کار خلاف قانون
constitution
U
قانون اساسی
constitutions
U
قانون اساسی
constitutional low
U
قانون اساسی
malfeasance
U
شرارت کار خلاف قانون
unconstitutionality
U
مغایرت با قانون اساسی
constitutional
U
مطابق قانون اساسی
constitutionality
U
مطابقت با قانون اساسی
bill of rights
U
قانون اساسی امریکا
supplementalary constitution law
U
متمم قانون اساسی
federal constitution
U
قانون اساسی دولت متحده
corpus delicti
U
عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
constitutionalism
U
اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
unesco (= united nations educational
U
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights
U
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
constitutionality
U
مشروطیت
constitutionalism
U
مشروطیت
ground state
U
نیروی اساسی حالت اساسی
constitutionalism
U
اصول مشروطیت
constitutions
U
مشروطیت اساسنامه و نظامنامه
fourth estate
U
رکن چهارم مشروطیت
constitution
U
مشروطیت اساسنامه و نظامنامه
anticonstitutional
U
مخالف اصول مشروطیت
with
U
برخلاف
athwart
U
برخلاف
to the contrary
U
برخلاف ان
unlike
U
برخلاف
averse
U
برخلاف میل
the styeam
U
برخلاف جریان اب
shoe is on the other foot
<idiom>
U
برخلاف حقیقت
to my great surprise
U
برخلاف انتظار من
contrany to my expectation
U
برخلاف انتظارمن
counterwork
U
برخلاف کارکردن
contrary to my expectation
U
برخلاف انتظارمن
against his grain
U
برخلاف تمایل او
against one's will
U
برخلاف میل
up-river
برخلاف روند جریان آب
in the wind's eye
U
برخلاف جهت باد
to do v to one's principles
U
برخلاف اصول خودرفتارکردن
unparliamentary
U
برخلاف اصول پارلمانی
contra indicate
U
اشاره برخلاف داشتن
in the teeth of the wind
U
برخلاف جهت باد
active
U
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
poached
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
anticlastic
U
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
poaches
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
heteroclite
U
کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
poach
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
flareback
U
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
crossed controls
U
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
canon
U
قانون کلی قانون شرع
canons
U
قانون کلی قانون شرع
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
perverse
U
خلاف بد
trespassed
U
خلاف
trespasses
U
خلاف
trespass
U
خلاف
petty offence
U
خلاف
misdeeds
U
خلاف
offenses
U
خلاف
misdeed
U
خلاف
minor offence
U
خلاف
misdemeanor
U
خلاف
offense,etc
U
خلاف
offence
U
خلاف
misconduct
U
خلاف
trespassing
U
خلاف
misdoing
U
خلاف
contrary to
U
بر خلاف
delict
U
خلاف
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
immoral
U
خلاف اخلاق
malversation
U
اختلاس خلاف
anomalies
U
خلاف قاعده
trumped-up
U
خلاف واقع
anomaly
U
خلاف قاعده
offender
U
خلاف کار
unlawful
U
خلاف شرع
court of petty offences
U
محکمه خلاف
trumped up
U
خلاف واقع
contrary to nature
U
بر خلاف طبیعت
anticlimactic
U
خلاف انتظاری
offenders
U
خلاف کار
contra flow
U
خلاف جهت
missatement
U
خلاف گویی
police court
U
محکمه خلاف
police court
U
دادگاه خلاف
opposit
U
در خلاف جهت
commit a minor offence
U
خلاف کردن
misprision
U
خلاف کاری
abnonmally
U
بر خلاف قاعده
unconventional
U
خلاف عرف
anomalous
U
خلاف قاعده
unconscionable
U
خلاف وجدان
court of minor offence
U
محکمه خلاف
misconduct
U
خلاف کاری
reverse
U
خلاف جهت
reversed
U
خلاف جهت
reverses
U
خلاف جهت
reversing
U
خلاف جهت
impolicy
U
خلاف مصلحت
foulest
U
خلاف طوفانی
fouls
U
خلاف طوفانی
contrary
U
مقابل خلاف
immorally
U
بر خلاف اخلاق
illogic
U
خلاف منطق
guilty of a minor offence
U
خلاف کار
untruthful
U
خلاف حقیقت
inadvisability
U
خلاف مصلحت
contradiction
U
خلاف گویی
contradictions
U
خلاف گویی
fouler
U
خلاف طوفانی
untrue
U
خلاف واقع
irregular
U
خلاف قاعده
foul
U
خلاف طوفانی
fouled
U
خلاف طوفانی
unreason
U
عمل خلاف عقل
counterclockwise
U
در خلاف عقربههای ساعت
inequitable
U
خلاف موازین انصاف
offend
U
مرتکب خلاف شدن
counterclockwise
U
در خلاف جهت ساعت
offended
U
مرتکب خلاف شدن
heterotaxis
U
ترتیب خلاف قاعده
offends
U
مرتکب خلاف شدن
heterotaxy
U
ترتیب خلاف قاعده
irregular act
U
عمل خلاف رویه
untruths
U
خلاف حقیقت کذب
untruth
U
خلاف حقیقت کذب
upwind
U
خلاف جهت باد
unnaturally
U
بر خلاف اصول طبیعت
unnatural
U
بر خلاف اصول طبیعت
inequity
U
خلاف موازین انصاف
to offend against any one
U
به کسی خلاف کردن
to rise up against someone
[something]
U
شورش کردن بر خلاف
hackers
U
شخص خلاف کار
hacker
U
شخص خلاف کار
inequities
U
خلاف موازین انصاف
unscientific
U
خلاف موازین علمی
basic
U
اساسی
fundamental
U
اساسی
unsubstantial
U
بی اساسی
Hon
U
اساسی
essential
U
اساسی
hypostatic
U
اساسی
essentials
U
اساسی
pivotal
U
اساسی
basics
U
اساسی
radical
U
اساسی
radicals
U
اساسی
rudimental
U
اساسی
meatier
U
اساسی
meatiest
U
اساسی
meaty
U
اساسی
basal
U
اساسی
On what basis (ground)
U
بر چه اساسی ؟
ground
U
اساسی
functional
U
اساسی
capital
U
اساسی
cardinal
U
اساسی
constitutional
U
اساسی
basilar
U
اساسی
vital
<adj.>
U
اساسی
earthshaking
U
اساسی
major
<adj.>
U
اساسی
materials
U
اساسی
substantial
U
اساسی
material
U
اساسی
key projects
U
اساسی
cardinals
U
اساسی
quintessential
<adj.>
U
اساسی
fundametal
U
اساسی
substantive
[essential]
<adj.>
U
اساسی
essential
<adj.>
U
اساسی
net
U
اساسی
organic
U
اساسی
nets
U
اساسی
nett
U
اساسی
groundlessness
U
بی اساسی
counterclockwise rotation
U
حرکت در خلاف عقربههای ساعت
To swim against the current.
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
condition contrary to the requirment
U
شرط خلاف مقتضای عهد
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
condition contrary to the requirement
U
شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment of
U
شرط خلاف مقتضای عهد
This is against our agreement.
[This is contrary to our agreement]
U
این بر خلاف قرارداد ما است.
functional distribution
U
توزیع اساسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com