Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
head hunt
U
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brushes
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
Please accept this gift as a mark of my friendship.
U
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
to catch away
U
گرفتن وبردن
yerk
U
قاپیدن وبردن
inveigle
U
گمراه کردن وبردن
inveigled
U
گمراه کردن وبردن
inveigles
U
گمراه کردن وبردن
inveigling
U
گمراه کردن وبردن
call for someone
<idiom>
U
آمدن وبردن کسی
lug
U
کشیدن وبردن قالب زدن
lugging
U
کشیدن وبردن قالب زدن
lugged
U
کشیدن وبردن قالب زدن
lugs
U
کشیدن وبردن قالب زدن
to p the well
U
تمام یاقسمتی ازاثاثیه چاه کنی را ازسرچاه نفت برداشتن وبردن
scarp
U
بریدن عمودی بریدن
spoiled
U
غنیمت
spoiling
U
غنیمت
spoil
U
غنیمت
booty
U
غنیمت
spoils
U
غنیمت
forays
U
غنیمت
foray
U
غنیمت
captures
U
غنیمت گرفتن
capture
U
غنیمت گرفتن
plunders
U
به غنیمت گرفتن
booty of war
U
غنیمت جنگی
to take a of
U
غنیمت شمردن
There is no time like the present .
<proverb>
U
دم غنیمت است .
booty
U
غنیمت جنگی
plundering
U
به غنیمت گرفتن
plunder
U
به غنیمت گرفتن
plunders
U
یغما غنیمت
plundering
U
یغما غنیمت
snap at
U
غنیمت شمردن
plunder
U
یغما غنیمت
capturing
U
غنیمت گرفتن
To capture as booty .
U
غنیمت جنگه گرفتن
to seize the opportunity
U
فرصت را غنیمت شمردن
trophy of war
U
غنیمت جنگی از دشمن
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
to make ap a ship
U
کشتی را در دریا به غنیمت بردن
One must take time by the forelock .
U
وقت را باید غنیمت شمرد
It is a gain .
U
اینهم خودش غنیمت است
to prize a ship
U
کشتی رادردریابه غنیمت بردن
You might as well take advantage of the savings.
U
این مقدار پس انداز هم غنیمت است
prize money
U
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
prizing
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize courts
U
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
scores
U
پیروزی
achievement
پیروزی
wins
U
پیروزی
beat
U
پیروزی
victoriously
U
با پیروزی
beats
U
پیروزی
victoriousness
U
پیروزی
score
U
پیروزی
win
U
پیروزی
scored
U
پیروزی
take
U
پیروزی
takes
U
پیروزی
triumphs
U
پیروزی
conquest
U
پیروزی
conquests
U
پیروزی
victories
U
پیروزی
victory
U
پیروزی
triumphing
U
پیروزی
triumphed
U
پیروزی
triumph
U
پیروزی
prize
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize of war
U
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
prizes
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
steal
U
پیروزی غیرمنتظره
secure of victory
U
مطمئن به پیروزی
triumphal cloumn
U
برج پیروزی
paeans
U
پیروزی نامه
victory day
U
روز پیروزی
v day
U
روز پیروزی
paean
U
پیروزی نامه
V-signs
U
علامت پیروزی
nike
U
الهه پیروزی
winnable
U
شایسته پیروزی
win on points
U
پیروزی با امتیاز
victory stele
U
لوح پیروزی
steals
U
پیروزی غیرمنتظره
garrison finish
U
پیروزی غیرمنتظره
success
U
پیروزی نتیجه
successes
U
پیروزی نتیجه
trophies
U
یادگاری پیروزی
trophies
U
نشان پیروزی
conquering
U
پیروزی یافتن بر
trophy
U
یادگاری پیروزی
conquers
U
پیروزی یافتن بر
trophy
U
نشان پیروزی
wins
U
پیروزی برد
V-sign
U
علامت پیروزی
win
U
پیروزی برد
conquer
U
پیروزی یافتن بر
triumphal
U
حاکی از پیروزی
pewter
U
جام پیروزی جایزه
triumphantly
U
فاتحانه فریاد پیروزی
paeans
U
پیروزی نامه نوشتن
sudden victory
U
پیروزی در وقت اضافی
triumphant
U
فاتحانه فریاد پیروزی
pull it out
U
پیروزی در واپسین لحظات
paean
U
پیروزی نامه نوشتن
achievements
U
پیروزی کار بزرگ
win by knockout
U
پیروزی با ناک اوت
palms
U
نخل خرما نشانه پیروزی
palm
U
نخل خرما نشانه پیروزی
save the day
<idiom>
U
به پیروزی وموفقیت دست یافتن
occupation authority
U
اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
shut out
U
مانع پیروزی حریف شدن
win by retirement
U
پیروزی با کنار رفتن حریف
to overcrow one's rival
U
از پیروزی بر حریف شادی کردن
pyrrhic victory
U
پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
edge
U
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edges
U
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
streaking
U
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaks
U
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
long shot
U
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
streaked
U
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streak
U
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
turn the tide
<idiom>
U
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
undwe the t. of
U
بعنوان
by way of
U
بعنوان
outruns
U
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jiujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
Vistory was dearly bought .
U
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jiujutsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
outrunning
U
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
outrun
U
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
under the plea of
U
بعنوان به بهانه
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
preparatorily
U
بعنوان تهیه
die
U
ماندن در پایگاه در پایان بازی بیس بال دو سرعت جنگ تا پیروزی
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
patterns
U
بعنوان الگو بکاربردن
surcharges
U
بعنوان جریمه گرفتن
surcharge
U
بعنوان جریمه گرفتن
pattern
U
بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of
U
بعقیده بفکر بعنوان
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory
U
بعنوان بررسی کننده
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet
U
بازوبند
[بعنوان جواهر]
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
bait fish
U
ماهی کوچک بعنوان طعمه
on the score of neglect
U
بعنوان غفلت ازاین بابت
historicize
U
بعنوان تاریخ نشان دادن
record as target
U
ثبت کردن بعنوان هدف
parent
U
بعنوان والدین عمل کردن
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to present oneself
[as]
U
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
I pulled him by the ears.
U
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
Mountaineering . Mountain - climbing .
U
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
instance
U
بعنوان مثال ذکر کردن
as
U
بهمان اندازه بعنوان مثال
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
instances
U
بعنوان مثال ذکر کردن
under the guize of
U
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
tax incentive
U
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
marks
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
taskwork
U
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to tutor
U
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
lapboard
U
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
sand trap
U
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
for keeps
U
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
to lose something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
He has been exposed as a traitor.
U
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
patterns
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
to forfeit something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
bucktail
U
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
tail group
U
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
The letter is addressed to you .
U
نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
prototype
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
sect
U
بریدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com