Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
safety
U
برقرار کردن تامین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
garnishee
U
کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
set up
U
برقرار کردن
induct
U
برقرار کردن
inducted
U
برقرار کردن
inducting
U
برقرار کردن
inducts
U
برقرار کردن
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
reinstating
U
دوباره برقرار کردن
communicate
ارتباط برقرار کردن
reinstated
U
دوباره برقرار کردن
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
reinstate
U
دوباره برقرار کردن
reinstall
U
دوباره برقرار کردن
reinstates
U
دوباره برقرار کردن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
To bring about a reconciliation.
U
آشتی دادن ( برقرار کردن )
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishments
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishment
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
telecommuting
U
ارتباط برقرار کردن راه دور
remanding
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment
U
تامین خواسته حکم تامین مدعابه
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization
U
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
appoints
U
برقرار کردن منصوب کردن
instituting
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institute
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institutes
U
برقرار کردن تاسیس کردن
instituted
U
برقرار کردن تاسیس کردن
appoint
U
برقرار کردن منصوب کردن
close in security
U
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
supplied
U
تامین کردن
secure
U
تامین کردن
give security for
U
تامین کردن
insuring
U
تامین کردن
guarantees
U
تامین کردن
supplying
U
تامین کردن
guaranteed
U
تامین کردن
fulfill
U
تامین کردن
cover
U
تامین کردن
covers
U
تامین کردن
supply
U
تامین کردن
insures
U
تامین کردن
take care of
U
تامین کردن
ensuring
U
تامین کردن
ensures
U
تامین کردن
guarantee
U
تامین کردن
ensured
U
تامین کردن
ensure
U
تامین کردن
coverings
U
تامین کردن
secures
U
تامین کردن
levy a sum on a person's property
U
تامین خواسته کردن
guarantee
U
تامین تضمین کردن
tucker
U
تامین غذا کردن
to feather ones nest
U
تامین اتیه کردن
make up a deficit
U
تامین کردن کسری
secures
U
تامین کردن هدف
secure
U
تامین کردن هدف
elevation of security
U
زیاد کردن تامین
secures
U
مطمئن تامین کردن
to ensure something
U
تامین کردن
[چیزی]
victual
U
خواربار تامین کردن
secure
U
مطمئن تامین کردن
guaranteed
U
تامین تضمین کردن
guarantees
U
تامین تضمین کردن
protect a bill
U
وجه براتی را تامین کردن
provide
U
میسر ساختن تامین کردن
to safeguard
[against]
U
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
provides
U
میسر ساختن تامین کردن
safeguarded
U
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarding
U
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguard
U
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguards
U
تامین کردن امن نگهداشتن
communication security monitoring
U
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
pre empt
U
از پیش برای خود تامین کردن
connectivity
U
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
levy a sum on a person's property
U
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
communication security account
U
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
PID
U
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
quamdiu bene se gesserit
U
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
on
U
برقرار
indefeasible
U
برقرار
established
U
برقرار
confirmed
U
برقرار
enactor
U
برقرار کننده
to set in
U
برقرار شدن
maintain
U
نگهداشتن برقرار داشتن
maintained
U
نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
maintains
U
نگهداشتن برقرار داشتن
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
We finally succeed in making a radio contact.
U
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
combined communication board
U
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
initialing
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuits
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialed
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female
U
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initial
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
pact
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
revealed
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plugs
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
reveal
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
sockets
U
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
networking
U
نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
central
U
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
communication
U
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
X.
U
استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
sessions
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
session
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
jump instruction
U
موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
logic
U
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
sheets
U
وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود
sheet
U
وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود
water supplies
U
تامین اب
cover
U
تامین
safety
U
تامین
securement
U
تامین
safety limit
U
حد تامین
coverings
U
تامین
covers
U
تامین
water supply
U
تامین اب
security
U
تامین
hedging
U
تامین
securing
U
تامین
lease
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
financiers
U
تامین اعتبارکننده
financier
U
تامین اعتبارکننده
buffer zone
U
منطقه تامین
secures
U
تامین شده
secures
U
درامان تامین
internal security
U
تامین داخلی
secure
U
درامان تامین
preservation of evidence
U
تامین دلیل
transmission security
U
تامین مخابره
secure
U
تامین شده
the rule of law
U
تامین قضایی
provisioning
U
تامین ذخیره
transmission security
U
تامین ارسال
buffer stock
U
تامین ذخیره
signal security
U
تامین مخابراتی
quia timet
U
حکم تامین
social security
U
تامین اجتماعی
area security
U
تامین منطقه
procurement
U
تامین اماد
the rule of law
U
تامین قانونی
security
U
تامین مصونیت
appropriation reimbur sement
U
تامین اعتبار
insecurity
U
عدم تامین
funding
U
تامین وجه
physical security
U
تامین تاسیسات
supply port
U
درگاه تامین
cryptosecurity
U
تامین رمز
chemical security
U
تامین شیمیایی
troop safety
U
تامین عده ها
local security
U
تامین محلی
collective security
U
تامین اجتماعی
communication security
U
تامین مخابراتی
electronic security
U
تامین الکترونیکی
safety diagram
U
دیاگرام تامین
factor of safety
U
عامل تامین
committment
U
تامین اعتبار
protection
U
تامین نامه
safety factor
U
ضریب تامین
safety factor
U
عامل تامین
buffer zones
U
منطقه تامین
safety stakes
U
دستکهای تامین
contacted
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com