English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
modules U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling U نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sample U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampling U نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample U نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes U رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
traverses U خط متقاطع
traverses U متقاطع
traversing U خط متقاطع
traversing U متقاطع
thwartwise U متقاطع
intersecting U متقاطع
traversed U متقاطع
traversed U خط متقاطع
traverse U متقاطع
traverse U خط متقاطع
crosser U متقاطع
crosses U متقاطع
crossest U متقاطع
cross U متقاطع
intercepter U متقاطع
crisscross U متقاطع
transverse U متقاطع
crossover U متقاطع
cross bearings U سمتهای متقاطع
interconversion U تبدیل متقاطع
transversely U بطوراریب یا متقاطع
closed traverse U خطوط متقاطع
secant line U خط متقاطع [ریاضی]
diagonal U سیم بر متقاطع
groined vault U طاق متقاطع
interlacing arches U طاقهای متقاطع
transverse section U برش متقاطع
unresolved corners U حاشیه متقاطع
secant U خط قاطع متقاطع
cross hatch U هاشور متقاطع
cross fire U اتش متقاطع
cross fire U اتشبار متقاطع
crossrail U ریل متقاطع
cross-sections U سطح متقاطع
cross wires U سیمهای متقاطع
intersecting U قوسی متقاطع
cross-section U سطح متقاطع
crosscurrent U جریان متقاطع
crosshatching U هاشورزنی متقاطع
built up crossing U قطعه ریل متقاطع
inweave U درهم متقاطع کردن
coefficient of cross elasticity U ضریب کشش متقاطع
charade U جدول کلمات متقاطع
word square U جدول کلمات متقاطع
interlacing arch U طاق های متقاطع
cross elasticity of demand U کشش متقاطع تقاضا
thwartwise U بطور متقاطع اریب
crossword puzzle U جدول کلمات متقاطع
criss-crosses U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
cross buck U حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
to an overthwart U بطور متقاطع ازاین سو بان سو
at an overthwart U بطور متقاطع ازاین سو بان سو
criss-crossed U بهطور متقاطع حرکت کردن
crossover U متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
interlacing arches U طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones U تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand U درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
autotomic U متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous U متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs U دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
paradigm U نمونه
forme U نمونه
paradigms U نمونه
strickle U نمونه
breadboard U نمونه
copyslip U نمونه
patterns U نمونه
types U نمونه
representative U نمونه
representatives U نمونه
format U نمونه
specimen U نمونه
formats U نمونه
exemplar U نمونه
exemplars U نمونه
sampling U نمونه
module U نمونه
specimens U نمونه
calligraph U نمونه
type U نمونه
typed U نمونه
ensample U نمونه
example U نمونه
examples U نمونه
paragons U نمونه
foretype U نمونه
paragon U نمونه
modules U نمونه
pattern U نمونه
precedents U نمونه
precedent U نمونه
sample U نمونه
sampled U نمونه
models U نمونه
copying U نمونه
copy U نمونه
copies U نمونه
copied U نمونه
model U نمونه
modelled U نمونه
modeled U نمونه
schema U نمونه
instance U نمونه
typicalness U نمونه
instances U نمونه
progenitors U نمونه
progenitor U نمونه
schemata U نمونه
crosses U قطع کردن متقاطع کردن
cross U قطع کردن متقاطع کردن
crosser U قطع کردن متقاطع کردن
crossest U قطع کردن متقاطع کردن
emulator U نمونه ساز
portfolio U نمونه محصول
tokenism U نمونه نمایی
tokenism U نمونه کاری
sight form U نمونه رصد
exemplarily U بطور نمونه
emulation U نمونه سازی
specimen signature U نمونه امضاء
work sample U نمونه کار
test model U نمونه ی ازمایش
typicality U نمونه علامت
coring U نمونه گیری
core sample U نمونه استوانهای
typical sample U نمونه نوعی
typical galaxy U کهکشان نمونه
per sample U طبق نمونه
typal U شبیه نمونه
test specimen U نمونه ی ازمایش
typification U تعیین نمونه
unknown sample U نمونه مجهول
test piece U نمونه ازمایشی
vial U شیشه نمونه
test specimen U نمونه ازمایشی
test specimen U نمونه ازمایش
by the square U مطابق نمونه
random sample U نمونه تصادفی
pilot model U نمونه ازمایشی
phony U مدل یا نمونه
pattern making U نمونه سازی
ladle samble U نمونه پاتیل
reference pilot U نمونه مرجع
pilot plant U کارگاه نمونه
pilot plant U کارخانه نمونه
quota sample U نمونه سهمیه
prototyping U ساخت یک نمونه
protoplast U نمونه اصل
probability sample U نمونه احتمالاتی
test piece U نمونه ازمایش
pilot production U تولید نمونه
representative sample U نمونه معرف
patterning U نمونه سازی
sample size U بزرگی نمونه
samplery U نمونه برداری
foretype U نمونه قبلی
for example U برای نمونه
exemplum U مثال نمونه
exemplification U نمونه اوری
samplery U نمونه گیری
free sample U نمونه مجانی
g U نمونه معیار
sample cell U فرف نمونه
sample data U داده نمونه
sample distribution U توزیع نمونه
holotype U نمونه شاخص
sample size U حجم نمونه
type of use U نمونه کاربرد
screamer U نمونه بسیارخوب
sampler U نمونه بردار
prototypes U نمونه اولیه
prototypes U نمونه نخستین
prototypes U نمونه ازمایشی
sampling U نمونه گیری
samplers U نمونه بردار
typical U یک نمونه بارز
typical U نمونه نوعی
prototype U نمونه اولیه
prototype U نمونه نخستین
prototype U نمونه ازمایشی
archetype U نمونه اولیه
archetypes U نمونه اولیه
cell U فرف نمونه
typifies U نمونه بودن
typifies U نمونه دادن
typified U نمونه بودن
typified U نمونه دادن
gauges U سنجیدن نمونه
gauged U سنجیدن نمونه
gauge U سنجیدن نمونه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com