English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standing orders U دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing order U دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
fee tail U تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
dedication U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
retainers U حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer U حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
reputed owner U در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
frausulently U متقلبانه
knavishly U متقلبانه
fraudulently U متقلبانه
fraudulent means U وسائل متقلبانه
preference U تبعیض متقلبانه بین غرماء
preferences U تبعیض متقلبانه بین غرماء
mal U خطا نادرست و متقلبانه را می رساند
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating U دائمی کردن جاودانی ساختن
cut off U محروم کردن
to cut off U محروم کردن
exclude U محروم کردن
dis- U محروم کردن
excludes U محروم کردن
bereave U محروم کردن
deprives U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
deprive U محروم کردن
depriving U محروم کردن
strip U محروم کردن از
devest U محروم کردن
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
foreclose a mortgage U فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
disinherit U از ارث محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
deprives U محروم کردن معزول کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
curtailed U محروم کردن قطع کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
interdict U قدغن کردن محروم کردن
divested U محروم کردن عاری کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
forecloses U محروم کردن سلب کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
constants U دائمی
first string U دائمی
standing U دائمی
continous U دائمی
ceaseless U دائمی
permanent U دائمی
constant U دائمی
perennials U دائمی
perennial U دائمی
sequential U دائمی
take off U بردن کم کردن
permanent U سیر دائمی
eternal U بی پایان دائمی
permanent storage U انباره دائمی
permanent fault U عیب دائمی
permanent consumption U مصرف دائمی
persistent inflation U تورم دائمی
permanent saving U پس انداز دائمی
permanent insane U مجنون دائمی
permanent magnet U اهنربای دائمی
permanent load U بار دائمی
sustained speed U سرعت دائمی
regular army U ارتش دائمی
permanent storage U انبارش دائمی
regular salary U حقوق دائمی
consistent flow U جریان دائمی
permanent error U خطای دائمی
permanent income U درامد دائمی
permanent hardness U سختی دائمی
permanent U دائمی ماندنی
permanent structures U ساختمانهای دائمی
permanent color U رنگ دائمی
permanent storage U حافظه دائمی
permanent tooth U دندان دائمی
permanent way U مسیر دائمی
permanent store U انباره دائمی
continous cycle U گردش دائمی
continual U دائمی همیشگی
standing committee U کمیته دائمی
costant load U بار دائمی
continous rolling U نورد دائمی
steady state U حالت دائمی
continous running U گردش دائمی
standing army U ارتش دائمی
everlasting U همیشگی دائمی
premanent way U خط ثابت خط دائمی
continous operation U کار دائمی
creep limit U حد انبساط دائمی
steady flow U جریان دائمی
constant power U توان دائمی
continous earth U زمین دائمی
conduct U هدایت کردن بردن
infer U استنباط کردن پی بردن به
take U لمس کردن بردن
takes U لمس کردن بردن
inferring U استنباط کردن پی بردن به
conducted U هدایت کردن بردن
conducts U هدایت کردن بردن
inferred U استنباط کردن پی بردن به
conducting U هدایت کردن بردن
infers U استنباط کردن پی بردن به
imbibes U تحلیل بردن فرو بردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com