Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
commissurotomy
U
برداشتن بافت عصبی رابط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commissure
U
بافت عصبی رابط
commissural fibres
U
رشتههای عصبی رابط
nerve tissue
U
بافت عصبی
anterior commissure
U
بافت رابط قدامی
neurogenic
U
ایجاد کننده بافت عصبی
gray matter
U
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
mixd weave
U
بافت ترکیبی
[هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
principal line
U
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
nervation
U
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
U
درد عصبی مرض عصبی
plain weave
U
بافت ساده زیر و رو
[معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
Soumak
U
بافت سوماک
[سوماخ]
[این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
board weave
U
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
transcribes
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
compound weave
U
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
motif
U
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
greige carpet
U
فرش خود رنگ
[فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
Sarouk
U
ساروق
[حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Sarab
U
سراب
[حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
abnerval
U
عصبی
engram
U
رد عصبی
overwrought
U
عصبی
neurotic
U
عصبی
nervelessness
U
بی عصبی
neurogram
U
رد عصبی
neural
U
عصبی
nervous
U
عصبی
on pins and needles
<idiom>
U
عصبی
keyed up
<idiom>
U
عصبی
uptight
U
عصبی
twitchy
U
عصبی
interfaces
U
رابط
wiring connector
U
رابط
liaisons
U
رابط
liaison
U
رابط
adapter
U
رابط
fitting
U
رابط
interface
U
رابط
connective
U
رابط
internuncial
U
رابط
link
U
رابط
copulative
U
رابط
go between
U
رابط
connector
U
رابط
point of intersection
U
رابط
nerve ending
U
پایانه عصبی
neural bond
U
پیوند عصبی
nerve deafness
U
کری عصبی
nerve current
U
جریان عصبی
nerve fibre
U
تار عصبی
anorexia nervosa
U
بی اشتهایی عصبی
nerve impulse
U
تکانه عصبی
nerve path
U
گذرگاه عصبی
nerve plexus
U
شبکه عصبی
neuroplexus
U
شبکه عصبی
ganglion
U
غده عصبی
nerve center
U
مرکز عصبی
shocked
U
حمله عصبی
interneural
U
داخل عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
shocks
U
حمله عصبی
nerve block
U
وقفه عصبی
nerves
U
رشته عصبی
nerve cell
U
یاخته عصبی
nerve cell
U
سلول عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
U
عصبی بودن
nervous systems
U
دستگاه عصبی
shock
U
حمله عصبی
nervous system
U
دستگاه عصبی
lose temper
<idiom>
U
عصبی شدن
nervelessly
U
از روی بی عصبی
neurofibril
U
تار عصبی
neural circuit
U
مدار عصبی
neural conduction
U
رسانش عصبی
neural discharge
U
تخلیه عصبی
neural induction
U
القای عصبی
neural reverbration
U
ارتعاش عصبی
neuralgia
U
درد عصبی
neural lesion
U
ضایعه عصبی
neuron
U
یاخته عصبی
neural satiation
U
اشباع عصبی
Relax!
U
عصبی نشو!
plexus
U
شبکه عصبی
causalgia
U
سوزش عصبی
neurons
U
یاخته عصبی
nerve
U
رشته عصبی
neurocyte
U
یاخته عصبی
neural network
U
شبکه عصبی
psychochemical agent
U
گاز عصبی
willies
U
حمله عصبی
neural arc
U
قوس عصبی
neuritis
U
التهاب عصبی
psychochemical agent
U
عامل عصبی
inductor hose
U
لوله رابط
parallel interface
U
رابط موازی
edge connector
U
رابط لبه
ground liaison
U
رابط زمینی
high fidelity receiver
U
گیرنده رابط
internuncial neuron
U
نورون رابط
ediswan connector
U
رابط ادیسوان
link
U
شاخه رابط
interface card
U
کارت رابط
push rod
U
میله رابط
push rod
U
میل رابط
fuse link
U
رابط فیوز
reducer
U
لوله رابط
serial interface
U
رابط سری
standard interface
U
رابط استاندارد
journal
U
شفت رابط
journals
U
شفت رابط
high line
U
پل رابط اصلی
patch cord
U
سیم رابط
trunk line
U
رابط ترانک
enlarging adapter
U
رابط فزاینده
feeder canal
U
نهر رابط
reducing adaptor
U
رابط کاهنده
box connector
U
رابط جعبه
connecting rod
U
میله رابط
bays
U
پل رابط در پل شناور
internuncio
U
رابط پیک
logical connector
U
رابط منطقی
bent adaptor
U
رابط خمیده
connecting cable
U
کابل رابط
connector switch
U
کلید رابط
lead in wire
U
سیم رابط
liaison officer
U
افسر رابط
lamp connector
رابط لامپ
connector plug
U
دوشاخه رابط
cylinderical fit
U
رابط استوانهای
continuity equation
U
رابط پیوستگی
link chain
U
زنجیر رابط
baying
U
پل رابط در پل شناور
lead
U
رابط برق
connections
U
میلههای رابط
bay
U
پل رابط در پل شناور
centronics interface
U
رابط موازی
interneuron
U
نورون رابط
connecting tube
U
لوله رابط
link belt
U
تسمه رابط
logical connective
U
رابط منطقی
fuse wire
U
رابط فیوز
bayed
U
پل رابط در پل شناور
leads
U
رابط برق
tract
U
دسته تار عصبی
jittery
U
وحشت زده و عصبی
bradyarthria
U
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
neurotic
U
دچار اختلال عصبی
nerve agent
U
عامل شیمیایی عصبی
discharge
U
شلیک عصبی تخلیه
discharges
U
شلیک عصبی تخلیه
preganglionic
U
قبل از عقده عصبی
hysteria
U
هیستری حمله عصبی
reciprocal innervation
U
تحریک عصبی تقابلی
tense
U
عصبی وهیجان زده
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
tracts
U
دسته تار عصبی
parasympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
parabiosis
U
وقفه رسانش عصبی
tensing
U
عصبی وهیجان زده
tenses
U
عصبی وهیجان زده
tenser
U
عصبی وهیجان زده
unipolar
U
سلولهای عصبی یک قطبی
tensed
U
عصبی وهیجان زده
on edge
<idiom>
U
خیلی عصبی وخشمگین
vegetative nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
visceral nervous system
U
دستگاه عصبی احشایی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
anorexic
U
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neurogenic
U
دارای ریشه عصبی
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی سمپاتیک
conceptual nervous system
U
دستگاه عصبی فرضی
neuroblast
U
یاخته رویانی عصبی
neurotransmitter
U
انتقال دهنده عصبی
neuroptera
U
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
U
مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric
U
درمان روانی عصبی
neuropath
U
دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination
U
هماهنگی عصبی- عضلانی
tensest
U
عصبی وهیجان زده
test lead
U
رابط برق ازمایش
command liaison
U
شبکه رابط یکان
command liaison
U
افسر رابط فرماندهی
expression
U
فرمول یا رابط ه ریاضی
relay post
U
پست رابط ستون
apple desktop interface
U
رابط رومیزی اپل
switch position
U
موضع رابط دفاعی
air liaison officer
U
افسر رابط هوایی
flared fitting
U
رابط قیفی شکل
cross tree
U
رابط عرضی دکلها
intervening variable
U
متغیر فرضی رابط
machine address
U
محل یک شی در رابط ه با مبدا
expressions
U
فرمول یا رابط ه ریاضی
triatic stay
U
بکسل رابط ناو
dry cell connector
U
رابط پیل خشک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com