English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inelastic collision U برخورد ناکشسان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
inelastic cross section U مقطع برخورد ناکشسان
Other Matches
anelastic U ناکشسان
inelastic scattering U پراکندگی ناکشسان
inelastic stress U تنش ناکشسان
plastic U ناکشسان پلاستیک
inelastic U ناکشسان سخت
inelastic U spectroscopy electrontunneling طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
i.e.t.s U tunneling inelasticelectron spectroscopy طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
conflict U برخورد
conflicted U برخورد
conflicts U برخورد
osculation U برخورد
tangency U برخورد
appulse U برخورد
incidence U برخورد
criss-crossed U برخورد
criss-crosses U برخورد
criss-crossing U برخورد
intersects U برخورد
intersected U برخورد
intersect U برخورد
clashes U برخورد
clash U برخورد
criss-cross U برخورد
collision U برخورد
reception U برخورد
receptions U برخورد
collisions U برخورد
clashed U برخورد
impacts U برخورد
stopped U برخورد
contacts U برخورد
contacting U برخورد
confliction U برخورد
contacted U برخورد
stop U برخورد
contact U برخورد
ill favored U بد برخورد
stops U برخورد
approaches U برخورد
approached U برخورد
approach U برخورد
stopping U برخورد
attitude U برخورد
strikingly U برخورد
striking U برخورد
strike U برخورد
strikes U برخورد
impact U برخورد
attitudes U برخورد
affect U احساسات برخورد
impact parameter U پارامتر برخورد
zone of contact U محل برخورد
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
impact test U ازمون برخورد
affects U احساسات برخورد
impact strength U استحکام برخورد
head on collision U برخورد رودررو
head oncollision U برخورد رویاروی
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
jct U محل برخورد
impact effect U اثر برخورد
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
impact factor U ضریب برخورد
impact force U نیروی برخورد
coincidence U تطبیق برخورد
coincidences U تطبیق برخورد
impact hardness U سختی برخورد
tilt U منازعه برخورد
tilted U منازعه برخورد
tilts U منازعه برخورد
crossing points U محل برخورد دو خط
take the blade U برخورد شمشیرها
collision rate U سرعت برخورد
collision rate U نرخ برخورد
collision frequency U فراوانی برخورد
probability of collision U احتمال برخورد
collision energy U انرژی برخورد
osculate U برخورد کردن
intersection point U محل برخورد
crossing point U محل برخورد دو خط
collision rate U میزان برخورد
touche U اعلام برخورد
conflux U همریزگاه برخورد
electron impact U برخورد الکترونها
elastic collision U برخورد الاستیک
elastic collision U برخورد کشسان
impact sound U صدای برخورد
effective collision U برخورد موثر
contiguity U برخورد تماس
meeter U برخورد کننده
meet U برخورد کردن
greeted U درود برخورد
greets U درود برخورد
chatter U برخورد کردن
chattered U برخورد کردن
chattering U برخورد کردن
greet U درود برخورد
meets U برخورد کردن
conflict of interest U برخورد منافع
accessible U خوش برخورد
impacts U برخورد کردن
affable U خوش برخورد
chatters U برخورد کردن
tolerate U برخورد هموارکردن
tolerated U برخورد هموارکردن
tolerating U برخورد هموارکردن
impact U برخورد کردن
knock-up U برخورد کردن
knock-ups U برخورد کردن
tolerates U برخورد هموارکردن
knock up U برخورد کردن
contacted U اتصال الکتریکی برخورد
collision of the first kind U برخورد نوع اول
collision of the second kind U برخورد نوع دوم
encountered U رویاروی شدن برخورد
encounter U رویاروی شدن برخورد
contacting U اتصال الکتریکی برخورد
contact U اتصال الکتریکی برخورد
front U نما طرز برخورد
fronting U نما طرز برخورد
meet U : برخورد کردن یافتن
meets U : برخورد کردن یافتن
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
glad hand <idiom> U بااهمییت برخورد کردن
he was provoked by my words U سخنان من باو برخورد
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
encountering U رویاروی شدن برخورد
encounters U رویاروی شدن برخورد
chatter U ضربه زدن برخورد
chattered U ضربه زدن برخورد
chattering U ضربه زدن برخورد
chatters U ضربه زدن برخورد
smashes U برخورد خرد کردن
smash U برخورد خرد کردن
meetings U اتصال برخورد میتینگ
meeting U اتصال برخورد میتینگ
snags U بمانعی برخورد کردن
maladdress U برخورد بد ترک ادب
noncontact sports U ورزشهای بدون برخورد
incidence U برخوردکردن میدان برخورد
snagging U بمانعی برخورد کردن
snag U بمانعی برخورد کردن
absence of blade U عدم برخورد شمشیرها
contacts U اتصال الکتریکی برخورد
to run upon any one U بکسی برخورد یا تصادف کردن
kissoff U برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف
spume U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
beach foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
near collision U حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
to collide head on U با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
sea foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
impact loss U افت انرژی در اثر برخورد
swished U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishing U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
sideswipes U برخورد کردن به پهلوی چیزی
breast U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
effective collision cross section U سطح مقطع برخورد موثر
breasts U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
swish U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
sideswipe U برخورد کردن به پهلوی چیزی
swishes U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
node U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
to come to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
anthropogenic U مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
personal remarks U اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
streetwise U ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
nodes U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to approach U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come towards U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to bump [into] U برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
crashing U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashed U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
bounces U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
bounced U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
grazing point U نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند
crash U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
impingement U برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
netball U توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
crashingly U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
bounce U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
merged U باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی
catch a rail U برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
touches U برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
touch U برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
circular dispersion U قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
crashes U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com