Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
poach
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poached
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
illegally
U
برخلاف قانون و مقررات
To be observant of the regulations .
U
ملاحظه مقررات را کردن
deviations
U
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviation
U
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
formula
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
hunted
U
شکار کردن
hunt
U
شکار کردن
hunts
U
شکار کردن
predation
U
شکار کردن
poaches
U
دزدکی شکار کردن
snipe
U
پاشله شکار کردن
sniped
U
پاشله شکار کردن
snipes
U
پاشله شکار کردن
rabbits
U
شکار خرگوش کردن
bag
U
شکار کردن با تیر
bags
U
شکار کردن با تیر
sniping
U
پاشله شکار کردن
poach
U
دزدکی شکار کردن
rabbit
U
شکار خرگوش کردن
poached
U
دزدکی شکار کردن
give tongue
U
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
with
U
برخلاف
unlike
U
برخلاف
to the contrary
U
برخلاف ان
athwart
U
برخلاف
coursed
U
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
course
U
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
hunts
U
اداره کردن تازیها در شکار
to ride to hounds
U
با تازی شکار روباه کردن
to rid to hounds
U
با تازی شکار روباه کردن
foxhunt
U
باتازی شکار روباه کردن
to p on any one's preserves
U
در جای قورق شکار کردن
hunt
U
اداره کردن تازیها در شکار
turtle
U
لاک پشت شکار کردن
hunted
U
اداره کردن تازیها در شکار
courses
U
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
turtles
U
لاک پشت شکار کردن
to my great surprise
U
برخلاف انتظار من
the styeam
U
برخلاف جریان اب
counterwork
U
برخلاف کارکردن
against his grain
U
برخلاف تمایل او
averse
U
برخلاف میل
contrary to my expectation
U
برخلاف انتظارمن
contrany to my expectation
U
برخلاف انتظارمن
against one's will
U
برخلاف میل
shoe is on the other foot
<idiom>
U
برخلاف حقیقت
hounding
U
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounds
U
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded
U
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound
U
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
weigh in
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-ins
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-in
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
contra indicate
U
اشاره برخلاف داشتن
up-river
برخلاف روند جریان آب
in the teeth of the wind
U
برخلاف جهت باد
out of order
<idiom>
U
برخلاف قانون ،نامناسب
to do v to one's principles
U
برخلاف اصول خودرفتارکردن
unparliamentary
U
برخلاف اصول پارلمانی
in the wind's eye
U
برخلاف جهت باد
shoot
U
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots
U
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
active
U
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
anticlastic
U
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
flareback
U
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
unconstitutional
U
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
heteroclite
U
کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
chased
U
دنبال کردن شکار کردن
chase
U
دنبال کردن شکار کردن
chasing
U
دنبال کردن شکار کردن
chace
U
دنبال کردن شکار کردن
chases
U
دنبال کردن شکار کردن
hunting
U
شکار کردن جستجو کردن
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
crossed controls
U
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
precepts
U
مقررات
regulations
U
مقررات
regulation
U
مقررات
arrangement
U
مقررات
disposition
U
مقررات
provisions
U
مقررات
measure
U
مقررات
precept
U
مقررات
arrangements
U
مقررات
requirement
U
مقررات
by law
U
طبق مقررات
ordinance
U
مقررات محلی
holding
U
نقض مقررات
disciplinary regulation
U
مقررات انضباطی
operating instruction
U
مقررات کار
standard specification
U
مقررات استاندارد
infraction
U
نقض مقررات
military doctorine
U
مقررات نظامی
mounting instruction
U
مقررات نصب
laws of the game
U
مقررات مسابقه
control measures
U
مقررات کنترلی
by rule
U
طبق مقررات
instruction for assembly
U
مقررات نصب
trancscendent
U
ماورای مقررات
ordinances
U
مقررات محلی
army regulation
U
مقررات ارتشی
The regulations in force .
U
مقررات جاری
government regulation
U
مقررات دولتی
tariff regulations
U
مقررات تعرفه بندی
illicit
U
نا مشروع مخالف مقررات
instituted
U
اصل قانونی مقررات
officialism
U
رسمیت مقررات اداری
assembly instrudactions
U
مقررات یا دستورات نصب
ruled based deduction
U
استنباط بر مبنای مقررات
sanctioned laws
U
قوانین یا مقررات مصوبه
red tape
U
مقررات دست و پاگیر
conditions
U
مقررات و شرایط اسبدوانی
manual
U
مقررات کتاب راهنما
instituting
U
اصل قانونی مقررات
institute
U
اصل قانونی مقررات
institutes
U
اصل قانونی مقررات
lodge-books
U
کتاب مقررات معماری
european community competition rules
U
مقررات رقابت در جامعه اروپا
inland rules
U
مقررات حرکت در ابهای داخلی
formally
U
مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
discipline and adjustment board
U
هیئت تدوین مقررات انضباطی
in duly substantiated cases
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
where justified
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
where there is a valid reason
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
meter rule
U
مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
regulatory signs
U
علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
road discipline
U
مقررات عبور و مرور روی جاده
highway dispatch
U
مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
regulation
U
نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
curfew
U
مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
curfews
U
مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
last chance rule
U
مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
The regulations are stI'll in force ( effect ) .
U
این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
There is an outcry against these regulations.
U
همه از این مقررات فریادشان بلند است
prodify
U
تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
unmilitary
U
بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
inspector
U
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspectors
U
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
expedite rule
U
مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
marquis queensberry rules
U
مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
table of precedence
U
صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
systems
U
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system
U
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
venery
U
شکار
hank
U
شکار
gameless
U
بی شکار
hunted
U
شکار
quarrying
U
شکار
hunting
U
شکار
quarries
U
شکار
quarry
U
شکار
gamey
U
پر از شکار
hanks
U
شکار
chevy
U
شکار
prey
U
شکار
ravin
U
شکار
predatin
U
شکار
chasing
U
شکار
chases
U
شکار
chased
U
شکار
chase
U
شکار
hunts
U
شکار
hunt
U
شکار
game
U
شکار
chace
U
شکار
shanking
U
شکار کوسه
huntsmen
U
شکار باز
predatory habit
U
خوی شکار
game law
U
قانون شکار
victim
U
دستخوش شکار
fair game
U
شکار قانونی
victims
U
دستخوش شکار
fair game
U
شکار مجاز
shooting
U
شکار باتفنگ
hunters
U
اسب شکار
poniter
U
نوعی سگ شکار ی
whaling
U
شکار نهنگ
quarries
U
لاشه شکار
quarry
U
شکار موردنظر
gamy
U
پراز شکار
quarrying
U
شکار موردنظر
hunting district
U
شکار گاه
hunting ground
U
شکار گاه
game
U
سرگرمی شکار
game keep
U
پاسبان شکار
hunter
U
اسب شکار
hank
U
طعمه شکار
hanks
U
طعمه شکار
shotgunner
U
شکار با تفنگ
quarrying
U
لاشه شکار
fowling
U
شکار پرنده
quarries
U
شکار موردنظر
quarry
U
لاشه شکار
shootings
U
شکار باتفنگ
gunning
U
شکار با تفنگ
king hunt
U
شاه شکار
blood sport
U
کشتن شکار
falconry
U
شکار با شاهین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com