Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
run of the mill
U
برجسته نبودن در جنس متوسط
run-of-the-mill
U
برجسته نبودن در جنس متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nonneutralities of income taxation
U
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
alto-rilievo
U
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
embossing
U
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
perspective spatial model
U
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossment
U
نقوش برجسته برجسته کاری
saliency
U
نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif
U
حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent
U
برجسته فوق العاده برجسته
salience
U
نکته برجسته موضوع برجسته
stereoscope
U
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph
U
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse
U
برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
lack
U
نبودن
absences
U
نبودن
lacked
U
نبودن
lacks
U
نبودن
absence
U
نبودن
misbeseem
U
زیبنده نبودن
no new is good new
U
نبودن خبر
twiddle one's thumbs
<idiom>
U
مشغول نبودن
bush
U
در فرم نبودن
bushes
U
در فرم نبودن
to be at ease
U
راحت نبودن
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
to be no more
U
دیگر نبودن
to be out of heart
U
سرخلق نبودن
unconditionality
U
معلق نبودن
disagrees
U
موافق نبودن
to retire in to oneself
U
معاشر نبودن
to go out of fashion
U
دیگرمتداول نبودن
disagreed
U
موافق نبودن
stand-off
U
محشور نبودن
stand off
U
محشور نبودن
inapplicability
U
عملی نبودن
be off one's duty
U
سر خدمت نبودن
stand-offs
U
محشور نبودن
disagreeing
U
موافق نبودن
inedibility
U
ماکول نبودن
haze
U
روشن نبودن مه
eccentric
U
هم مرکز نبودن
eccentrics
U
هم مرکز نبودن
disagree
U
موافق نبودن
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
displeases
U
خوش ایند نبودن
[be]
no chicken
U
دیگر جوان نبودن
out of kilter
<idiom>
U
دربالانس خوبی نبودن
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
out of step
<idiom>
U
دریک گام نبودن
dishonored
U
قابل پرداخت نبودن
dishonoring
U
قابل پرداخت نبودن
dishonors
U
قابل پرداخت نبودن
dishonours
U
قابل پرداخت نبودن
dishonour
U
قابل پرداخت نبودن
no great shakes
<idiom>
U
حدوسط ،مهم نبودن
dishonoured
U
قابل پرداخت نبودن
dishonouring
U
قابل پرداخت نبودن
unanswered
U
همردیف نبودن حریف
displease
U
خوش ایند نبودن
inapprehensibility
U
قابل درک نبودن
to be under a person p
U
زیرحمایت کسی نبودن
to be left in disbelief
<idiom>
U
قابل فهم نبودن
misbeseem
U
نیامدن به نبودن برای
differing
U
شبیه چیز دیگر نبودن
sell out
<idiom>
U
صادق نبودن ،فرختن راز
throw together
<idiom>
U
عجله داشتن ومراقب نبودن
forlackof shoes
U
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
fluctuates
U
ثابت نبودن موج زدن
inexpressiveness
U
زیان دار نبودن گنگی
differ
U
شبیه چیز دیگر نبودن
mismatch
U
متناسب نبودن ناجور بودن
misbecome
U
زیبنده نبودن ناجوربودن برای
differs
U
شبیه چیز دیگر نبودن
fluctuated
U
ثابت نبودن موج زدن
indulging
U
مخالف نبودن رها ساختن
indulges
U
مخالف نبودن رها ساختن
indulged
U
مخالف نبودن رها ساختن
differed
U
شبیه چیز دیگر نبودن
indulge
U
مخالف نبودن رها ساختن
goof off
<idiom>
U
کار نکردن یاجدی نبودن
to have no say
[in that matter]
U
پاسخگو نبودن
[در این قضیه]
miscast
U
برای نقش خودمناسب نبودن
acatamathesia
U
قادر بدرک سخن نبودن
time out
U
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
fluctuate
U
ثابت نبودن موج زدن
not my cup of tea
<idiom>
U
باب طبع کسی نبودن
let the chips fall where they may
<idiom>
U
نگران نتیجه یک کشف نبودن
write off
<idiom>
U
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to sit heavy on the stomach
U
گوارا نبودن دیر هضم بودن
bark is worse than one's bite
<idiom>
U
به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
U
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
stand pat
<idiom>
U
ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
off balance
<idiom>
U
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
drown out
<idiom>
U
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job
<idiom>
U
[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
gibberish
U
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
to go easy on somebody
[something]
U
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
eminent
U
برجسته
torose
U
برجسته
raised
U
برجسته
cordon bleu
U
برجسته
pre eminent
U
برجسته
mainline
U
برجسته
mainlined
U
برجسته
illustrious
U
برجسته
dominant
U
برجسته
illustrous
U
برجسته
of d.
U
برجسته
illustrated
U
برجسته
ridged
U
برجسته
masterwork
U
برجسته
prominent
U
برجسته
crowned
U
برجسته
salient
U
برجسته
staring
U
برجسته
starring
U
برجسته
laureate
U
برجسته
kenspeckle
U
برجسته
distinguished
U
برجسته
stereometric
U
برجسته
in relief
U
برجسته
relief emboss
U
برجسته
rilievo
U
برجسته
striking
U
برجسته
convex
U
برجسته
pre-eminent
U
برجسته
primed
U
برجسته
conspicuous
U
برجسته
primes
U
برجسته
noted
U
برجسته
predominant
U
برجسته
strikingly
U
برجسته
relievo
U
برجسته
stereometric
U
خط برجسته
prime
U
برجسته
overriding
U
برجسته
mainlines
U
برجسته
outstanding
U
برجسته
mainlining
U
برجسته
par excellence
U
برجسته
prosilient
U
برجسته
outstandingly
U
برجسته
half relief
U
نیم برجسته
fash butt welding
U
جوش برجسته
exaggerated stereoscopy
U
برجسته بین
embossed alphabet
U
الفبای برجسته
mezzo rillievo
U
نیم برجسته
contour map
U
نقشه برجسته
bas-relief
U
برجسته کوتاه
emboss
U
برجسته کردن
laureatel
U
شاعر برجسته
bas relif
U
نقش کم برجسته
mezzo relief
U
نیم برجسته
egregious
U
برجسته نمایان
illustriously
U
برجسته وار
stand out
U
برجسته عالی
stand out
U
برجسته بودن
drop shadow
U
سایه برجسته
front face
U
سطح برجسته
distinguished
U
برجسته مهم
basso relief
U
برجسته کوتاه
high relief
U
نقوش برجسته
magnific
U
معروف برجسته
notbility
U
شخص برجسته
anaglyph
U
تزئینات برجسته
humdingers
U
تفوق برجسته
embossed
U
برجسته شده
bossing
U
ارباب برجسته
bosses
U
ارباب برجسته
projection welding
U
جوش برجسته
bossed
U
ارباب برجسته
saleint
U
برجسته چشمگیر
signalize
U
برجسته کردن
effigies
U
تصویر برجسته
raised shoulder
U
شانه برجسته
boss
U
ارباب برجسته
topography
U
برجسته نگاری
salient pole
U
قطب برجسته
relief emboss
U
نقشه برجسته
effigy
U
تصویر برجسته
relief map
U
نقشه برجسته
saleintiant
U
برجسته چشمگیر
humdinger
U
تفوق برجسته
premiering
U
هنرپیشه برجسته
anaglyph
U
حجاری برجسته
piece de resistance
U
فقره برجسته
alto relievo
U
برجسته بلند
predominantly
U
بطور برجسته
in relief
U
بطور برجسته
smatt
U
برجسته زیرکانه
signally
U
بطور برجسته
bas relief
U
برجسته کوتاه
bas relief
U
نقش کم برجسته
palmy
U
برجسته کامیاب
bas-relief
U
نقش کم برجسته
bas-reliefs
U
برجسته کوتاه
bas-reliefs
U
نقش کم برجسته
premiere
U
هنرپیشه برجسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com