Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be clear to somebody
U
برای کسی واضح بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It was borne in on him.
U
برای او
[مرد]
واضح شد.
It dawned upon him.
U
برای او
[مرد]
واضح شد.
How can you ask?
U
این باید واضح باشد برای تو
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
literacy
U
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
to act
[as somebody]
U
پاسخگو بودن
[برای]
to stand ready to
[+ verb]
U
آماده بودن برای
misbecome
U
نامناسب بودن برای
to stand ready for
[+ noun]
U
آماده بودن برای
just in case
U
برای مطمئن بودن
overtask
U
زیاد سنگین بودن برای
to keep ome's powder dry
U
برای هر رویدادی اماده بودن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
to stand in the gap
U
برای دفاع اماده بودن
turn up one's nose at
<idiom>
U
ردکردن خوب بودن برای کسی
inshrine
U
در حکم مزاریا معبد بودن برای
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی دلپذیر بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی مطبوع بودن
[اشیا]
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to be closed to
[all]
traffic
U
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
clutch start
U
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
in distance
U
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to be on-call
U
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to go down
[in a particular way]
with somebody
U
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
stabling siding
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
siding
[railway]
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
siding
[railway]
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
validation
U
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
waiting games
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.
U
بودن دبیر او
[زن]
احساس ناراحتی زیادی برای او
[زن]
ایجاد کرد.
case sensitive search
U
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
waiting game
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
configured in
U
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
verification
U
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
standstill
U
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
carried
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
carrying
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
continuity light
U
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
distinct
U
واضح
clearest
U
واضح
palpable
U
واضح
clear
U
واضح
kenspeckle
U
واضح
graphic
U
واضح
well known
U
واضح
conspicuous
U
واضح
clearer
U
واضح
explicit
U
واضح
perspicuous
U
واضح
transpicuous
U
واضح
plain
U
واضح
plainer
U
واضح
ditinct
U
واضح
plains
U
واضح
crystalline
U
واضح
iuntelligibly
U
واضح
clears
U
واضح
vivid
U
واضح
perspicuous
<adj.>
U
واضح
plainest
U
واضح
notable
<adj.>
U
واضح
explicit
<adj.>
U
واضح
distinct
<adj.>
U
واضح
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
lucid
U
واضح درخشان
self-explanatory
U
واضح اشکار
expounding
U
واضح کردن
open and shut
U
ساده واضح
distinctly
U
بطور واضح
open-and-shut
U
ساده واضح
overt
U
واضح نپوشیده
obvious
U
واضح بدیهی
self explanatory
U
واضح اشکار
clear picture
U
تصویر واضح
sharp picture
U
تصویر واضح
sharp image
U
تصویر واضح
expounds
U
واضح کردن
expounded
U
واضح کردن
expound
U
واضح کردن
orotund
U
قوی و واضح
unambiguous
U
واضح روشن
clear evidence
U
دلیل واضح
clear proof
U
دلیل واضح
clear
U
واضح کردن
luminous
U
شب نما واضح
clean cut
U
مشخص واضح
plainly
U
بطور واضح
cleaners
U
مشخص واضح
lucidly
U
بطور واضح
clean-cut
U
مشخص واضح
crystal clear
U
واضح-مبرهن
clarifier
U
واضح کننده
clear
U
بطور واضح
clearest
U
واضح کردن
clears
U
واضح کردن
clears
U
بطور واضح
clearer
U
بطور واضح
clearer
U
واضح کردن
clearest
U
بطور واضح
self explaining
U
واضح اشکار
desqview
U
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
self explanatory
U
بدیهی واضح فی نفسه
enhance
U
بهتر یا واضح تر کردن
enhancing
U
بهتر یا واضح تر کردن
plain text
U
متن واضح و اشکار
pseudopodium
U
تجسم واضح روح
enhances
U
بهتر یا واضح تر کردن
pellucidly
U
بطور روشن یا واضح
self-explanatory
U
بدیهی واضح فی نفسه
enhanced
U
بهتر یا واضح تر کردن
enunciation
U
تلفظ واضح و روشن
diction
U
تلفظ واضح و روشن
documentary photography
U
عکس واضح وروشن
luculent
U
نور افشان واضح
demystifies
U
واضح و مبرهن کردن
demystified
U
واضح و مبرهن کردن
demystifying
U
واضح و مبرهن کردن
spell out
<idiom>
U
واضح توضیح دادن
pseudopod
U
تجسم واضح روح
self explaining
U
بدیهی واضح فی نفسه
unconcealed
U
روشن هویدا واضح
demystify
U
واضح و مبرهن کردن
eye dialect
U
لهجهء واضح و هجایی
open to the public
U
واضح درنظر عموم
plainly
U
بطور واضح صریحا"
clarify
U
واضح کردن توضیح دادن
clarifying
U
واضح کردن توضیح دادن
cts
U
واضح وروشن جهت ارسال
truism
U
چیزی که پر واضح است ابتذال
clarifies
U
واضح کردن توضیح دادن
truisms
U
چیزی که پر واضح است ابتذال
speak up
<idiom>
U
بلندو واضح سخن گفتن
uncovered
U
واضح قابل رویت غیر سری
specifies
U
بیان واضح آنچه نیاز است
blurring
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifying
U
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
U
بیان واضح آنچه نیاز است
blur
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
Her eyes spoke volumes of despair.
U
در چشمهای او
[زن]
ناامیدی کاملا واضح است.
blurred
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
continuity
U
مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
That speaks volumes.
<idiom>
U
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
problems
U
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem
U
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
to speak volumes
[for]
U
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
U
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
focusing
U
واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
enhanced
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
enhances
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhance
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhancing
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
What she wears speaks volumes about her.
U
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com