Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
constitutionalize
U
برای بهداشت مزاج گردش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
Are you going out tonight?
U
امشب میروید بیرون
[برای گردش]
؟
torque
U
کارایی یک نیرو برای به گردش دراوردن جسم
wing heavy
U
تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
evacuates
U
تخلیه مزاج کردن
tempers
U
مخلوط کردن مزاج
evacuated
U
تخلیه مزاج کردن
temper
U
مخلوط کردن مزاج
evacuate
U
تخلیه مزاج کردن
to establish one's health
U
تقویت مزاج کردن
tempered
U
مخلوط کردن مزاج
evacuating
U
تخلیه مزاج کردن
to re establish ons's health
U
تقویت مزاج کردن
sanitize
U
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
flowcharting symbol
U
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
multimedia
U
محصول ماکروسافت که امکان تولید برنامههای کاربردی چند رسانهای با استفاده از کتابخانه توابع برای کنترل گردش ویدیو
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
fixed pivot
U
محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
flowchart template
U
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
health
U
بهداشت
hygiene
U
بهداشت
hygienics
U
بهداشت
mental health
U
بهداشت روانی
health certificate
U
گواهی بهداشت
certificate of health
U
گواهی بهداشت
hygiene
U
علم بهداشت
The Physics of Radiation Protection
U
فیزیک بهداشت
Health physics
U
بهداشت پرتوی
health insurance
U
بیمه بهداشت
bill of health
U
گواهی بهداشت
The Physics of Radiation Protection
U
بهداشت پرتوی
Health physics
U
فیزیک بهداشت
social health
U
بهداشت اجتماعی
hygeist
U
متخصص بهداشت
sanitarily
U
از لحاظ بهداشت
hygienics
U
علم بهداشت
hygienically
U
مطابق بهداشت
hygeist
U
بهداشت دان
sanitary engineering
U
مهندسی بهداشت
social hygiene
U
بهداشت اجتماعی
mental hygiene
U
بهداشت روانی
hygienist
U
متخصص بهداشت
insanitation
U
فقدان بهداشت
public health
U
بهداشت همگانی
to take a stroll
U
گردش کردن
circulate
U
گردش کردن
promenades
U
گردش کردن
roves
U
گردش کردن
roved
U
گردش کردن
perambulating
U
گردش کردن در
perambulate
U
گردش کردن در
rove
U
گردش کردن
perambulated
U
گردش کردن در
to go for a stroll
U
گردش کردن
revolved
U
گردش کردن
perambulates
U
گردش کردن در
revolve
U
گردش کردن
excurse
U
گردش کردن
ganders
U
: گردش کردن
gander
U
: گردش کردن
circulated
U
گردش کردن
roams
U
گردش کردن
roaming
U
گردش کردن
roamed
U
گردش کردن
circulates
U
گردش کردن
roam
U
گردش کردن
revolves
U
گردش کردن
to be in a whirl
U
گردش کردن
promenade
U
گردش کردن
to make an excursion
U
گردش کردن
take a walk
U
گردش کردن
itinerate
U
گردش کردن
pedology
U
مبحث بهداشت کودکان
The health authorities .
U
مقامات اداره بهداشت
world health organization
U
سازمان بهداشت جهانی
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
to keep one's health
U
موافب بهداشت خود بودن
clean bill of health
U
گواهی نامه بهداشت کشتی
sanitation
U
مراعات اصول بهداشت بهسازی
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
movement
U
گردش جابجا کردن تحرک
walked
U
گردش کردن پیاده رفتن
walks
U
گردش کردن پیاده رفتن
to go for a spin
U
با خودرو گردش کوتاهی کردن
flight sister
U
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
sanitarian
U
کارشناس بهداشتی جانبدار بهداشت همگانی
equation of exchange
U
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
to go places
U
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
hygeian
U
وابسته به دارگونهء تندرستی مربوط به رب النوع صحت بهداشت
closed cycle reactor system
U
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
trip
U
سفر کردن گردش کردن
tripped
U
سفر کردن گردش کردن
trips
U
سفر کردن گردش کردن
paddock
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
swagger cane
U
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paddocks
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
demonetization
U
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
kidneys
U
مزاج
disposition
U
مزاج
kidney
U
مزاج
blood
U
مزاج
temperaments
U
مزاج
temperament
U
مزاج
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
queazy
U
لطیف مزاج
tetchyŠetc
U
تند مزاج
hot-headed
U
آتشی مزاج
constriction
U
قبض مزاج
passionate
U
اتشی مزاج
whimseys
U
تلون مزاج
vigorous health
U
مزاج قوی
whimsies
U
تلون مزاج
health
U
سلامت مزاج
whimsy
U
تلون مزاج
fickleness
U
تلون مزاج
atrabilious
U
سست مزاج
had health
U
علت مزاج
constrictions
U
قبض مزاج
wholesome
U
خوش مزاج
flightiness
U
تلون مزاج
temperamental
U
تند مزاج
temperamentally
U
تند مزاج
hot
U
تند مزاج
hotter
U
تند مزاج
spleenful
U
اتش مزاج
hottest
U
تند مزاج
fiery
U
اتشی مزاج
hot blooded
U
اتشی مزاج
crabbed
U
تند مزاج
tetchy
U
تند مزاج
phlegmatic
U
بلغمی مزاج
acidulent
U
تند مزاج
hot-blooded
U
اتشی مزاج
choleric
U
سودایی مزاج
brainish
U
اتشی مزاج
cyclothyme
U
دمدمی مزاج
capriciousness
U
تلون مزاج
hot liver
U
مزاج شهوانی
hotheaded
U
تند مزاج
quick tempered
U
تند مزاج
phlegmatic temperament
U
مزاج بلغمی
irascible
U
اتشی مزاج
bilious
U
سودایی مزاج
lax
U
لینت مزاج
queasy
U
لطیف مزاج
good health
U
صحت مزاج
d. constitution
U
ضعف مزاج
phlegmy
U
بلغمی مزاج
fitfulness
U
تلون مزاج
whims
U
تلون مزاج
whim
U
تلون مزاج
bilious
U
صفرایی مزاج
iracund
U
اتش مزاج
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
indisposition
U
بهم خوردگی مزاج
To be hot tempered.
U
آتشی(مزاج) بودن
dyschezia
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
constitutions
U
نظام نامه مزاج
sanguine temperament
U
مزاج خونی یا دموی
spleeny
U
اتش مزاج تندخو
whigmaleerie
U
تلون مزاج وهم
passages
U
رویداد کارکردن مزاج
flightily
U
ازروی تلون مزاج
passage
U
رویداد کارکردن مزاج
wholesomeness
U
خوش مزاج سرحال
mettlesome
U
اتش مزاج سرکش
constitution
U
نظام نامه مزاج
whimsey
U
هوس تلون مزاج
whigmaleery
U
تلون مزاج وهم
obsequiousness
U
تملق مزاج گویی
pip
U
اختلال مزاج خال
capricious
U
دمدمی مزاج بوالهوس
pepper box
U
ادم اتشی مزاج
biliousness
U
مزاج صفرائی یاسودائی
constipation
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
costiveness
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
pips
U
اختلال مزاج خال
inflamable
U
زبانه کش اتش مزاج
pipping
U
اختلال مزاج خال
pipped
U
اختلال مزاج خال
pliant
U
دمدمی مزاج تاشو
dejecta
U
کارکردن مزاج مریض
weathercock
U
ادم دمدمی مزاج
inconstancy
U
بی ثباتی تلون مزاج
bill of health
U
گواهی صحت مزاج
alcoholism
U
تاثیر الکل در مزاج
indispositions
U
بهم خوردگی مزاج
weathercocks
U
ادم دمدمی مزاج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com