Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pro hac vice
U
برای این موقع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
blue key
U
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
U
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
Other Matches
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
term
U
موقع
nail
U
به موقع
behind time
U
بی موقع
ill-timed
U
بی موقع
terming
U
موقع
nailed
U
به موقع
at the precise moment
U
در سر موقع
nails
U
به موقع
when
U
در موقع
seasonably
U
به موقع
siting
U
موقع
termed
U
موقع
unseasonably
U
بی موقع بی جا
occasions
U
موقع
occasioning
U
موقع
occasioned
U
موقع
occasion
U
موقع
periods
U
موقع
unseasonable
U
بی موقع بی جا
at an unearthy hour
U
بی موقع
period
U
موقع
inapposite
U
بی موقع
inopportunely
U
بی موقع
premature
U
بی موقع
nicks
U
موقع بحرانی
situations
U
محل موقع
place
U
مکان موقع
nicking
U
موقع بحرانی
placing
U
مکان موقع
the proper time to do a thing
U
موقع مناسب
e. to the occasion
U
درخور موقع
thitherto
U
تا ان موقع تاقبل از ان
till his return
U
تا موقع برگشتن او
on the dot
<idiom>
U
دقیقا سر موقع
on the button
<idiom>
U
درست سر موقع
fieldcorn
U
موقع جولان
nicked
U
موقع بحرانی
tactfully
U
موقع شناس
times
U
فرصت موقع
tactful
U
موقع شناس
timed
U
فرصت موقع
time
U
فرصت موقع
room
U
محل موقع
rooms
U
محل موقع
post entry
U
ثبت پس از موقع
payment in due cource
U
پرداخت به موقع
on one occasion
U
دریک موقع
nick
U
موقع بحرانی
criticalness
U
اهمیت موقع
meal time
U
موقع خوراک
tactless
U
موقع نشناس
tactlessly
U
موقع نشناس
noontime
U
موقع فهر
at a later period
U
در موقع دیگر
seed time
U
موقع تخمکاری
positioning
U
موقع یابی
situation
U
محل موقع
by this
U
تا این موقع
in due course
U
در موقع خود
prudent
[discreet]
<adj.>
U
موقع شناس
discretional
<adj.>
U
موقع شناس
discrete
<adj.>
U
موقع شناس
belatedly
U
دیرتر از موقع
discreet
<adj.>
U
موقع شناس
places
U
مکان موقع
inopportune
U
بی موقع نامناسب
nail
U
به موقع پرداختن
to be proper for
U
به موقع بودن
nailed
U
به موقع پرداختن
belated
U
دیرتر از موقع
juncture
U
موقع بحرانی
nails
U
به موقع پرداختن
the hour has struck
U
موقع بحران رسید
early resupply
U
تجدید اماد به موقع
mealtime
U
موقع صرف غذا
seedtime
U
موقع تخم کاری
premature
U
قبل از موقع نابهنگام
mealtimes
U
موقع صرف غذا
show up
U
سر موقع حاضر شدن
d. situation
U
موقع یا موقعیت باریک
playtime
U
موقع شروع نمایش
opportuneness
U
موقعیت موقع بودن
here
U
در این موقع اکنون
what time ate we supposed to take (have ) lunch ?
U
چه موقع قراراست بخوریم ؟
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.
U
موقع شناس بودن
i was up late last night
U
دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
exigence
U
ضرورت موقع تنگ
put in force
U
به موقع اجرا گذاشتن
to profit by the accasion
U
از موقع استفاده کردن
to profit by the accasion
U
موقع را مغتنم شمردن
backfire
U
منفجر شدن قبل از موقع
backfires
U
منفجر شدن قبل از موقع
backfiring
U
منفجر شدن قبل از موقع
bedtimes
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
prematureness
U
نابهنگامی زودتر از موقع بودن
abrazitic
U
مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
bedtime
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
backfired
U
منفجر شدن قبل از موقع
pull a punch
U
در موقع ضربه دست را کشیدن
cut short
U
پیش از موقع قطع کردن
it is toolate.to go
U
دیگر موقع رفتن نیست
He arrived in the nick of time .
U
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The train came in on time .
U
قطار به موقع رسید ( سروقت )
slack water
U
موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
gravitas
U
موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
high time
U
اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
predated
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
times
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
nonce word
U
واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
tallyho
U
صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
timed
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
predate
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
cod
U
وصول وجه در موقع تحویل کالا
predates
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predating
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
muzzle energy
U
نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
dimout
U
خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
yoke
U
پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
fleshing
U
تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
cash with order
U
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
gesture
U
اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gestured
U
اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gesturing
U
اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
Will you tell me when to get off?
U
ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
ballast
U
کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
He cut himself while shaving.
U
موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
shuttered fuze
U
ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
Is there train running on time?
U
آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
godchild
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
funny bone
<idiom>
U
جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
You should always be careful walking alone at night.
U
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
godchildren
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
pile helmet
U
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
throw
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
counselled
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
floating fender
U
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
compression
U
نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
U
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible
U
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft
U
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
overlap
U
تداخل رنگ ها
[خصوصا در لبه طرح ها و موقع تعویض رنگ در نقشه]
jingo
U
کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
working sails
U
بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
current maturity
U
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
drive
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategies
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA
U
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link
U
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
civil reserve air fleet
U
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
recalls
U
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narrative
U
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
narratives
U
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recalled
U
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function
U
تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
c
U
استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
recall
U
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
revenue tax
U
مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
iil
U
دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
bin
U
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bins
U
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
teacloth
U
رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloths
U
رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
no show
U
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
permanent
U
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
scratches
U
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
cats
U
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
open
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
doubled
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
HTTP
U
دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
double
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
scratch
U
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
scratched
U
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
opened
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
doubled up
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
gather shot
U
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
FDDI
U
اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
redundancy
U
بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
redundancies
U
بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
cat
U
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com