English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (26 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
fraternize U برادری کردن متفق ساختن
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
uniting U متفق کردن
confederate U متفق کردن
unite U متفق کردن
confederates U متفق کردن
unites U متفق کردن
confederate U متفق کردن یا شدن
confederates U متفق کردن یا شدن
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
fraternization U برادری
brotherhoods U برادری
brotherliness U برادری
fraternity U برادری
fraternities U برادری
brotherhood U برادری
fraternal love U دوستی برادری
fraternised U برادری دادن
fraternizing U برادری دادن
dizygotic U برادری برادروار
fraternize U برادری دادن
fraternises U برادری دادن
fraternized U برادری دادن
fraternizes U برادری دادن
fraternising U برادری دادن
united U متفق
at one U متفق
allied U متفق
confederate U متفق
confederates U متفق
brotherhood U انجمن برادری واخوت
brotherhoods U انجمن برادری واخوت
unanimous U متفق القول
unanimous U متفق الرای
hang together U متفق بودن
confederate U متفق موتلف
confederates U متفق موتلف
adheres U توافق داشتن متفق بودن
adhered U توافق داشتن متفق بودن
adhering U توافق داشتن متفق بودن
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
adhere U توافق داشتن متفق بودن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
get U مجاب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
spellbind U مجذوب کردن مفتون ساختن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
violated U بی حرمت ساختن مختل کردن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
please U خشنود ساختن کیف کردن
indicates U نمایان ساختن اشاره کردن بر
violates U بی حرمت ساختن مختل کردن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
indicate U نمایان ساختن اشاره کردن بر
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
fructify U برومند کردن بارور ساختن
indicated U نمایان ساختن اشاره کردن بر
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
violate U بی حرمت ساختن مختل کردن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
retarding U کند ساختن معوق کردن
retard U کند ساختن معوق کردن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
subdue U مقهور ساختن رام کردن
subdues U مقهور ساختن رام کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
retards U کند ساختن معوق کردن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
trump up <idiom> U ساختن ،درمغز اختراع کردن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
to bear with a person U باکسی ساختن یاسازش کردن
detected U کشف کردن نمایان ساختن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
subduing U مقهور ساختن رام کردن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
reproducing U چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces U چاپ کردن دوباره ساختن
reproduced U چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce U چاپ کردن دوباره ساختن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
entombs U دفن کردن مقبره ساختن
entombing U دفن کردن مقبره ساختن
entombed U دفن کردن مقبره ساختن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
perpetuating U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
lane U کوچه ساختن منشعب کردن
lanes U کوچه ساختن منشعب کردن
entomb U دفن کردن مقبره ساختن
provides U میسر ساختن تامین کردن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
frank U باطل کردن مصون ساختن
illuminating U درخشان ساختن زرنما کردن
emboss U مزین کردن پرجلوه ساختن
incapacitates U ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate U ناتوان ساختن محجور کردن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
improvise U انا ساختن تعبیه کردن
improvises U انا ساختن تعبیه کردن
incapacitated U ناتوان ساختن محجور کردن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
incapacitating U ناتوان ساختن محجور کردن
improvising U انا ساختن تعبیه کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
tumify U اماس کردن متورم ساختن
provide U میسر ساختن تامین کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
franks U باطل کردن مصون ساختن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
franking U باطل کردن مصون ساختن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
franked U باطل کردن مصون ساختن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
discompose U مضطرب ساختن پریشان کردن
recesses U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
located U مستقر ساختن مکان یابی کردن
enabled U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
locate U مستقر ساختن مکان یابی کردن
recess U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
illume U منور کردن روشن فکر ساختن
freeze U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
enabling U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirrored U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
freezes U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
locates U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating U مستقر ساختن مکان یابی کردن
engraves U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
cark U بار کردن غمگین ساختن یاشدن
enable U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
engrave U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
mirror U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
engraved U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
by pass U بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com