English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Without the least regard . U بدون کمترین ملاحظه یی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
irrespective of U بدون ملاحظه
blankly U بدون ملاحظه بکلی
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
She is a considerate (an inconsiderate ) person . U آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
minimum U کمترین
low tide U کمترین حد
the least amount U کمترین
least U کمترین
neap tide U کمترین جذر و مد
minimum price U کمترین قیمت
the least amount U کمترین کار
to the very least U تا کمترین [دست کم ]
bottom price U کمترین قیمت
minim U ذره کمترین
rock-bottom price U کمترین قیمت
price cut to the bone U کمترین قیمت
minims U ذره کمترین
ground state U کمترین نیرو
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
hurdle rate of return U کمترین نرخ بازده
jnd U کمترین تفاوت محسوس
it shall not be scathed U ) کمترین اسیبی به ان نخواهدرسید
last but not least U اخرین ولی نه کمترین
huffman tree U درختی با کمترین مقادیر
just noticeable difference U کمترین تفاوت محسوس
least significant digit U رقم با کمترین ارزش
method of least squares U روش کمترین مجذورات
lsc U کاراکتر با کمترین ارزش
My salary is too small for me . U کمترین توجهی نکرد
least squares method U روش کمترین مجذورات
minimal changes method U روش کمترین تغییرات
minimal audible sound U کمترین صوت شنودپذیر
neap season U فصل کمترین جزر و مد
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
minimal brain damage U کمترین اسیب مغزی موثر
normalization U را در محل با کمترین ارزش می افزاید
powered U حداکثر تلاش در کمترین زمان
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
upset price U کمترین بهای مقطوع درهراج
ranged U مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
ranges U مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
I dont have an earthly chance. U کمترین شانس راروی زمین ندارم
LSD U Digit Significant Least رقم با کمترین ارزش
range U مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
rock bottom U کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock-bottom U کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
spans U مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
span U مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanning U مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned U مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
major cycle U کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
compacting U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
not to have a prayer of achieving something U کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
compacts U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
machines U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machined U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
crest clearing graph U نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
elegant programming U نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است
clearance volume U کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
prudence U ملاحظه
gravitas U ملاحظه
consideration U ملاحظه
incautious U بی ملاحظه
indiscreet U بی ملاحظه
rashness U بی ملاحظه گی
respects U ملاحظه
inconsiderate U بی ملاحظه
incosiderate U بی ملاحظه
incircumspect U بی ملاحظه
thoughtless U بی ملاحظه
unmindful U بی ملاحظه
respect U ملاحظه
not unmindful U بی ملاحظه
considerations U ملاحظه
tact U ملاحظه
observations U ملاحظه
unthinking U بی ملاحظه
observation U ملاحظه
remarks U ملاحظه
remarked U ملاحظه
disregardful U بی ملاحظه
unconsidered U بی ملاحظه
remarking U ملاحظه
remark U ملاحظه
regard U ملاحظه
cum grano U با ملاحظه
regarded U ملاحظه
regards U ملاحظه
animadversion U ملاحظه
bluftly U بی ملاحظه
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
LSD U رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
logic seeking U چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
ciecumspect U ملاحظه کار
circumspective U ملاحظه کار
regard for others U ملاحظه دیگران
regrad for others U ملاحظه دیگران
worthy of note U قابل ملاحظه
circumspect U ملاحظه کار
heeding U ملاحظه رعایت
regards U ملاحظه کردن
to take note of U ملاحظه کردن
heeded U ملاحظه رعایت
regardant U ملاحظه کننده
notes U ملاحظه کردن
noting U ملاحظه کردن
noteless U غیرقابل ملاحظه بی نت
inadvertent U بی ملاحظه سهوی
reckless U بی ملاحظه بی اعتنا
annotations U تحشیه ملاحظه
wary U با ملاحظه هشیار
noted U مورد ملاحظه
blat U بی معنی و بی ملاحظه
annotation U تحشیه ملاحظه
considerately U ازروی ملاحظه
canniness U ملاحظه کاری
heeds U ملاحظه رعایت
circumspectly U ملاحظه کارانه
note U ملاحظه کردن
regarded U ملاحظه کردن
heed U ملاحظه رعایت
perceiving U ملاحظه کردن
observed U ملاحظه کردن
observes U ملاحظه کردن
observe U ملاحظه کردن
observing U ملاحظه کردن
perceives U ملاحظه کردن
healable U قابل ملاحظه
consider U ملاحظه کردن
perceive U ملاحظه کردن
perceived U ملاحظه کردن
regard U ملاحظه کردن
considers U ملاحظه کردن
remark U تبصره ملاحظه کردن
unconsidered U غیر قابل ملاحظه
to take in a reef U با ملاحظه کار کردن
sizeable U قابل ملاحظه بزرگ
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
remarkably U بطور قابل ملاحظه
without the gloves U جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
oversubtle U بیش از حد ملاحظه کار
remarking U تبصره ملاحظه کردن
sizable U قابل ملاحظه بزرگ
remarks U تبصره ملاحظه کردن
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
remarked U تبصره ملاحظه کردن
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
As you can see for yourself. U همانطور که ملاحظه می فرمایید
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
petty U غیر قابل ملاحظه
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
noticeably U بطرز قابل ملاحظه
blat U بی ملاحظه حرف زدن
considerably U بطور قابل ملاحظه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . U خیلی ملاحظه کار است
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
It was some consikerable amount. U مبلغ قابل ملاحظه ای بود
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to take off the gloves U رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
venturi U کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
to be wary of saying something U در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
scapegrace U ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
No more Mr. Nice Guy! <idiom> U دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
respecter U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecters U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com