Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
with out any p to
U
بدون هیچ طرفداری ازاو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unprejudiced
U
بدون تبعیض یا طرفداری
i asked him a question
U
چیزی ازاو پرسیدم
His name is never mentioned anywhere .
U
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
To touch someone for money.
U
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
U
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
i thanked him for his trouble
U
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
favoritism
U
طرفداری
siding
U
طرفداری
sidings
U
طرفداری
favouritism
U
طرفداری
one sidedness
U
طرفداری
one tideness
U
طرفداری
adhesion
U
طرفداری
devotion
U
طرفداری
partiality
U
طرفداری
partisanship
U
طرفداری
prelatism
U
طرفداری ازمتران ها
to stand for
U
طرفداری کردن از
advocate
طرفداری کردن
growthmanship
U
طرفداری ازرشد
germanism
U
طرفداری از المان
take the part of
U
طرفداری کردن
sides
U
طرفداری کردن از
he sided with us
U
طرفداری از ما کرد
party spirit
U
طرفداری حزبی
side
U
طرفداری کردن از
bias
U
طرفداری تعصب
biases
U
طرفداری تعصب
proslavery
U
طرفداری از برده فروشی
favor
U
طرفداری مرحمت کردن
royalism
U
طرفداری از رژیم سلطنتی
respect of persons
U
طرفداری و واهمه از کسان
advocated
U
طرفداری کردن حامی
favours
U
طرفداری مرحمت کردن
favouring
U
طرفداری مرحمت کردن
to take the p of a person
U
ازکسی طرفداری کردن
favour
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favour
U
طرفداری مرحمت کردن
favors
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favors
U
طرفداری مرحمت کردن
favoring
U
همراهی یا طرفداری کردن با
To take someones side . To side with someone.
U
از کسی طرفداری کردن
favored
U
طرفداری مرحمت کردن
libertarianism
U
طرفداری از ازادی فردی
advocates
U
طرفداری کردن حامی
favored
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favours
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favoring
U
طرفداری مرحمت کردن
advocating
U
طرفداری کردن حامی
favouring
U
همراهی یا طرفداری کردن با
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
phonetioist
U
طرفداری املای مطابق صدا
sectionalism
U
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
pan americanism
U
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
The senator argued in favour of lowering the tax.
U
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
world federalism
U
طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
feminism
U
عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
insurrectionism
U
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
temperance
U
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
royalism
U
شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
teetotal
U
وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
to lobby against
[for]
somebody
U
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
prohibitionism
U
طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
loyalists
U
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist
U
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
p in favour of a person
U
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
phonetist
U
متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
agrarianism
U
تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
to stand up for
U
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
favours
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favor
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favored
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favoring
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favors
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favour
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favouring
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
recoilless
U
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
U
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
undoubted
U
بدون شک
ex
U
بدون
unstressed
U
بدون مد
ex-
U
بدون
bottomless
U
بدون ته
acheilous
U
بدون لب
indubitable
U
بدون شک
i'll warrant
U
بدون شک
acheilos
U
بدون لب
undoubtedly
U
بدون شک
doubtlessly
U
بدون شک
wanting
U
بدون
not nearctic
U
بدون
obtrusively
U
بدون حق
sans
U
بدون
and no mistake
U
بدون شک
to a certainty
U
بدون شک
but
U
بدون
without
U
بدون
goalless
U
بدون گل
dimensionless
U
بدون بعد
unequivocally
U
بدون ابهام
unequivocal
U
بدون ابهام
unaligned
U
بدون صف ارایی
degas
U
بدون گازکردن
dealated
U
بدون بال
nothing if not
<idiom>
U
مطمئنا،بدون شک
unmennerly
U
بدون اداب
unoccupied
U
بدون مستاجر
free from backlash
U
بدون لقی
safely
U
بدون خطر
unmannered
U
بدون اداب
deice
U
بدون یخ کردن
faultless
U
بدون خطا
consistently
U
بدون تناقض
undeviating
U
بدون تردیدرای
exclusive of
U
بدون در نظرگرفتن
unfeigned
U
بدون تصنع
disconnectedly
U
بدون ارتباط
discontinuously
U
بدون اتصال
alcohol-free
<adj.>
U
بدون الکل
unfinanced
U
بدون پشتوانه
unfunded
U
بدون سرمایه
unlined
U
بدون استر
constantly
U
بدون تغییر
undeviating
U
بدون انحراف
Nothing down.
U
بدون بیعانه.
unblushing
U
بدون شرم
unmaned
U
بدون سرنشین
unsprung
U
بدون فنر
unspotted
U
بدون الودگی
flavorless
U
بدون مزه
immusical
U
بدون هماهنگی
diamensionless
U
بدون اندازه
free from slip
U
بدون لغزش
diamensionless
U
بدون بعد
unceasing
U
بدون وقفه
failure free
U
بدون خرابی
involuntarily
U
بدون اراده
wing it
<idiom>
U
بدون آمادگی
under one's own steam
<idiom>
U
بدون کمک
to be sure
<idiom>
U
مطمئنا ،بدون شک
workless
U
بدون عمل
toothless
U
بدون دندانه
air dry
U
بدون رطوبت
zero elasticity
U
بدون کشش
acranial
U
بدون کاسهء سر
continuously
U
بدون توقف
ametabolic
U
بدون دگردیسی
in vain
<idiom>
U
بدون تفثیروموفقیت
asymptomatic
U
بدون علامت
without recourse
U
بدون حق مراجعه
without recourse
U
بدون رجوع
excluding meals
U
بدون غذا
bloodless
U
بدون خونریزی
weanting
U
بدون بی منهای
anechoic
U
بدون انعکاس
immediately
U
بدون واسطه
ametabolous
U
بدون دگردیسی
unresponsive
U
بدون احتیاط
confidently
U
بدون شبهه
unfurnished
U
بدون اثاثیه
cold turkey
U
بدون آمادگی
faceless
U
بدون صورت
blankly
U
بدون مقصودیامعنی
unmanned
U
بدون سرنشین
vainly
U
بدون نتیجه
unselfish
U
بدون خودخواهی
faceless
U
بدون ویژگی
adrift
U
بدون هدف
unalloyed
U
بدون الیاژ
backless
U
بدون پشتی
acarpous
U
بدون میوه
undue
U
بدون مداخله
acold
U
بدون احساسات
acid free
U
بدون اسید
achromic
U
بدون ترخیم
achromatic
U
بدون ترخیم
achlamydeous
U
بدون پوشش
expired
U
بدون اعتبار
inoffensive
U
بدون زنندگی
backless
U
بدون پشت
unexceptional
U
بدون استثنا
unattended
U
بدون متصدی
by rote
U
بدون فکر
voteless
U
بدون رای
warless
U
بدون جنگ
wayless
U
بدون جاده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com