Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
undue
U
بدون مداخله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
laissez faire
U
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire
U
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
interposal
U
مداخله
interventions
U
مداخله
interposition
U
مداخله
intervention
U
مداخله
officious
U
مداخله کن
intermediation
U
مداخله
right to intervene
U
حق مداخله
participation
U
مداخله
interferes
U
مداخله
meddlesome
U
مداخله گر
interference
U
مداخله
pryer
U
مداخله گر
interfered
U
مداخله
interfere
U
مداخله
to thrust oneself
U
مداخله
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
interposingly
U
ازراه مداخله
intervened
U
مداخله کردن
intervenes
U
مداخله کردن
meddle
U
مداخله کردن
meddled
U
مداخله کردن
meddles
U
مداخله کردن
stickle
U
مداخله کردن
interlope
U
مداخله کردن
interposed
U
مداخله کردن
interpose
U
مداخله کردن
interposes
U
مداخله کردن
interposing
U
مداخله کردن
intervene
U
مداخله کردن
intermediaries
U
وساطت مداخله
interventions
U
مداخله کردن
intermediary
U
وساطت مداخله
intevener
U
مداخله کننده
nonintervention
U
عدم مداخله
military intervention
U
مداخله نظامی
non intervention
U
عدم مداخله
intervention
U
مداخله کردن
tamperer
U
مداخله کننده
intervener
U
مداخله کننده
intervenient
U
مداخله کننده
interventionist
U
طرفدار مداخله
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
to intervene in an affair
U
در کاری مداخله کردن
tamper
U
مداخله وفضولی کردن
to i. with qnother's affairs
U
درکاردیگری مداخله کردن
put in
U
مداخله کردن رساندن
nonintervention
U
سیاست عدم مداخله
intermediacy
U
میانجی گری مداخله
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
interferes
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
interfered
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
marplot
U
ادم فضول مداخله کننده
interjects
U
در میان امدن مداخله کردن
interjected
U
در میان امدن مداخله کردن
interject
U
در میان امدن مداخله کردن
Pry not into the affair of others.
<proverb>
U
در کار دیگران مداخله مکن .
interposingly
U
مداخله کنان بطور معترضه
interfere
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
electromagnetic interference
U
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
step in
U
مداخله بیجا در کاری کردن
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
U
در کار کسی مداخله کردن
interjecting
U
در میان امدن مداخله کردن
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
isolationist
U
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
Community architecture
U
[جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
interventionism
U
سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
interloper
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interlopers
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
holding company
U
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
kibitz
U
درکاردیگری مداخله کردن فضولی کردن
take part
U
مداخله کردن شرکت کردن
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
intermeddle
U
مداخله کردن فضولی کردن
recoilless
U
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
U
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
without
U
بدون
bottomless
U
بدون ته
wanting
U
بدون
obtrusively
U
بدون حق
acheilous
U
بدون لب
and no mistake
U
بدون شک
unstressed
U
بدون مد
ex-
U
بدون
to a certainty
U
بدون شک
acheilos
U
بدون لب
ex
U
بدون
sans
U
بدون
i'll warrant
U
بدون شک
undoubted
U
بدون شک
not nearctic
U
بدون
undoubtedly
U
بدون شک
doubtlessly
U
بدون شک
goalless
U
بدون گل
but
U
بدون
indubitable
U
بدون شک
prosaically
U
بدون لطافت
nonboresafe
U
بدون ضامن
endless
U
بدون پایان
unequivocal
U
بدون ابهام
quiescently
U
بدون جنبش
safely
U
بدون خطر
nonstop
U
بدون توقف
pathless
U
بدون جاده
nonsyllabic
U
بدون هجایی
unblushing
U
بدون شرم
on the square
U
بدون کجی
unadvised
U
بدون اطلاع
unoccupied
U
بدون مستاجر
unaligned
U
بدون صف ارایی
unequivocally
U
بدون ابهام
toeless
U
بدون پنجه
air dry
U
بدون رطوبت
undeviating
U
بدون انحراف
stemless
U
بدون تنه
stemless
U
بدون ساقه
shadeless
U
بدون سایه
scoreless
U
بدون امتیاز
unattended
U
بدون متصدی
soilless
U
بدون خاک
searchless
U
بدون جستجو
strikeless
U
بدون ضربت
sans recours
U
بدون رجوع
tenantless
U
بدون مستاجر
recoilless
U
بدون لنگر
faultless
U
بدون خطا
run on
U
بدون وقفه
terrorless
U
بدون ترس
termless
U
بدون شرط
consistently
U
بدون تناقض
sans ceremonie
U
بدون تشریفات
unceasing
U
بدون وقفه
constantly
U
بدون تغییر
shockless
U
بدون ضربه
acranial
U
بدون کاسهء سر
vainly
U
بدون نتیجه
blankly
U
بدون مقصودیامعنی
dealated
U
بدون بال
degas
U
بدون گازکردن
deice
U
بدون یخ کردن
inoffensive
U
بدون زنندگی
expired
U
بدون اعتبار
diamensionless
U
بدون اندازه
diamensionless
U
بدون بعد
dimensionless
U
بدون بعد
disconnectedly
U
بدون ارتباط
discontinuously
U
بدون اتصال
unfurnished
U
بدون اثاثیه
confidently
U
بدون شبهه
unresponsive
U
بدون احتیاط
continuously
U
بدون توقف
exclusive of
U
بدون در نظرگرفتن
cordless
U
بدون سیم
by rote
U
بدون فکر
ametabolic
U
بدون دگردیسی
ametabolous
U
بدون دگردیسی
acold
U
بدون احساسات
acid free
U
بدون اسید
anechoic
U
بدون انعکاس
achromic
U
بدون ترخیم
achromatic
U
بدون ترخیم
asymptomatic
U
بدون علامت
achlamydeous
U
بدون پوشش
acarpous
U
بدون میوه
avirulent
U
بدون شدت
awless
U
بدون بیم
bareheaded
U
بدون کلاه
unselfish
U
بدون خودخواهی
adrift
U
بدون هدف
unalloyed
U
بدون الیاژ
bloodlessly
U
بدون خونریزی
failure free
U
بدون خرابی
toothless
U
بدون دندانه
flavorless
U
بدون مزه
incommunicable
U
بدون رابطه
indistinctively
U
بدون فرق
indolently
U
بدون درد
indubitable
U
بدون تردید
ingenuously
U
بدون تزویر
inofficial
U
بدون اجازه
inoperculate
U
بدون دریچه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com