Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
voteless
U
بدون رای کافی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
sufficient
<adj.>
U
کافی
adequate
<adj.>
U
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
U
کافی
satisfactory
<adj.>
U
کافی
sufficing
<adj.>
U
کافی
sufficient
U
کافی
enow
U
کافی
adequate
U
کافی
enough
U
کافی
adequate
کافی
acceptable
<adj.>
U
کافی
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
be sufficient
U
کافی بودن
inextenso
U
بطول کافی
last
[be enough]
U
کافی بودن
be adequate
U
کافی بودن
be enough
U
کافی بودن
suffice
U
کافی بودن
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کافی
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کافی
sufficient
U
مقدار کافی
scantier
U
غیر کافی
scantiest
U
غیر کافی
scanty
U
غیر کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
sufficient conditions
U
شرایط کافی
leisure
U
وقت کافی
inadequate
U
غیر کافی
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
sufficed
U
کافی بودن
suffices
U
کافی بودن
plenty of rain
U
باران کافی
sufficing
U
کافی بودن
due care
U
مراقبت کافی
skimps
U
غیر کافی
suffice
U
کافی بودن
skimping
U
غیر کافی
skimped
U
غیر کافی
reach
U
کافی بودن
Nothing more, thanks.
کافی است.
adequately
U
بقدر کافی
skimp
U
غیر کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
sufficiency
U
قابلیت مقدار کافی
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
inadequately
U
بطور غیر کافی
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
insufficiently
U
بطور غیر کافی
well paid
U
دارای حقوق کافی
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
well educatd
U
دارای تحصیلات کافی
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
dozes
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
dozed
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
It is not deep enough.
U
باندازه کافی گود نیست
doze
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
Enough has been said!
U
به اندازه کافی گفته شده!
dozing
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
he had a good supply of coal
U
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
My tea is not cool enough to drink.
U
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Is there enough time to change trains?
U
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
pillow
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
The room is bare of furniture .
U
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
So much for that.
<idiom>
U
اینقدر
[کار یا صحبت و غیره ]
کافی است درباره اش.
[اصطلاح روزمره]
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
long run
U
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
touch football
U
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state tiger
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state lamb
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
decarburizing
U
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet
U
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
recoilless
U
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
U
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
restoration
U
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
hollerith code
U
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
undoubted
U
بدون شک
acheilous
U
بدون لب
acheilos
U
بدون لب
but
U
بدون
unstressed
U
بدون مد
undoubtedly
U
بدون شک
bottomless
U
بدون ته
indubitable
U
بدون شک
goalless
U
بدون گل
not nearctic
U
بدون
i'll warrant
U
بدون شک
ex
U
بدون
doubtlessly
U
بدون شک
ex-
U
بدون
without
U
بدون
wanting
U
بدون
obtrusively
U
بدون حق
sans
U
بدون
and no mistake
U
بدون شک
to a certainty
U
بدون شک
unsigned
U
بدون امضاء
flawless
<adj.>
U
بدون مشکل
sound
<adj.>
U
بدون مشکل
dimensionless
U
بدون بعد
faultless
<adj.>
U
بدون مشکل
disconnectedly
U
بدون ارتباط
immaculate
<adj.>
U
بدون مشکل
discontinuously
U
بدون اتصال
fruitlessly
U
بدون نتیجه
weanting
U
بدون بی منهای
with in compass
U
بدون مبالغه
flavorless
U
بدون مزه
consistently
U
بدون تناقض
unequivocally
U
بدون ابهام
faultless
U
بدون خطا
Nothing down.
U
بدون بیعانه.
unequivocal
U
بدون ابهام
free play
U
بدون محدودیت
vibrationless
U
بدون لرزه
valveless
U
بدون سوپاپ
vacant succession
U
بدون جانشین
free from backlash
U
بدون لقی
free of tax
U
بدون مالیات
free trader
U
بدون گمرک
untitled
U
بدون عنوان
untitled
U
بدون سراغاز
alcohol-free
<adj.>
U
بدون الکل
unvalued
U
بدون ارج
endless
U
بدون پایان
unvocal
U
بدون موسیقی
exclusive of
U
بدون در نظرگرفتن
wayless
U
بدون جاده
unattended
U
بدون متصدی
failure free
U
بدون خرابی
warless
U
بدون جنگ
voteless
U
بدون رای
free from slip
U
بدون لغزش
acranial
U
بدون کاسهء سر
expired
U
بدون اعتبار
awless
U
بدون بیم
without milk
U
بدون شیر
decaffeinated
U
بدون کافئین
avirulent
U
بدون شدت
excluding meals
U
بدون غذا
blankly
U
بدون مقصودیامعنی
vainly
U
بدون نتیجه
toothless
U
بدون دندانه
continuously
U
بدون توقف
unresponsive
U
بدون احتیاط
confidently
U
بدون شبهه
unfurnished
U
بدون اثاثیه
undue
U
بدون مداخله
bareheaded
U
بدون کلاه
nothing if not
<idiom>
U
مطمئنا،بدون شک
in vain
<idiom>
U
بدون تفثیروموفقیت
achlamydeous
U
بدون پوشش
achromatic
U
بدون ترخیم
achromic
U
بدون ترخیم
acid free
U
بدون اسید
ametabolous
U
بدون دگردیسی
ametabolic
U
بدون دگردیسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com