English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
avail U بدرد خوردن دارای ارزش بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
answering U بدرد خوردن مطابق بودن
avaiiability U موجود بودن بدرد خوردن
answer U بدرد خوردن مطابق بودن
answered U بدرد خوردن مطابق بودن
answers U بدرد خوردن مطابق بودن
to be of avail U بدرد خوردن
vail U بدرد خوردن
threepenny U دارای ارزش سه پنی
warrantable U دارای ارزش برای شهادت
fivepenny U دارای ارزش پنج پنس
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to stand any one in good stead U بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
to wobble [move unsteadily] U در نوسان بودن [تلوتلو خوردن] [اصطلاح روزمره]
To be a time -server . To sail with the wind . To be unprincipled. U نان را به نرخ روز خوردن ( ابن الوقت بودن )
to eat salt with a person U باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
to be fraught [with] U دارای ... بودن
phonate U دارای صوت بودن
dichromatism U دارای دو رنگ بودن
lobation U دارای نرمه بودن
dichroism U دارای دو رنگ بودن
venosity U دارای ورید بودن
to have something at one's disposal U دارای چیزی بودن
to have something U دارای چیزی بودن
monogenesis U دارای یک ریشه یا اصل بودن
snake U دارای حرکت مارپیچی بودن
snaked U دارای حرکت مارپیچی بودن
biracialism U معتقد به یا دارای دونژاد بودن
snakes U دارای حرکت مارپیچی بودن
scepter U دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
predominated U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
outclassed U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
it subserves our purpose U بدرد کارمامیخورد
advantageous <adj.> U بدرد خور
he is of no service to us U بدرد مانمیخورد
beneficial <adj.> U بدرد خور
expedient <adj.> U بدرد خور
handy [useful] <adj.> U بدرد خور
helpful <adj.> U بدرد خور
handy <adj.> U بدرد خور
practicable <adj.> U بدرد خور
practical <adj.> U بدرد خور
proper <adj.> U بدرد خور
purpose-built <adj.> U بدرد خور
purposeful <adj.> U بدرد خور
purposive <adj.> U بدرد خور
suitable <adj.> U بدرد خور
adjuvant <adj.> U بدرد خور
administrable <adj.> U بدرد خور
assistant <adj.> U بدرد خور
helping <adj.> U بدرد خور
auxiliary <adj.> U بدرد خور
applicatory <adj.> U بدرد خور
convenient <adj.> U بدرد خور
appropriate [for an occasion] <adj.> U بدرد خور
valuable <adj.> U بدرد خور
useful <adj.> U بدرد خور
utile [archaic] [useful] <adj.> U بدرد خور
utilitarian [useful] <adj.> U بدرد خور
functional <adj.> U بدرد خور
serviceable <adj.> U بدرد خور
incapable of pain U بیحس نسبت بدرد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
general purpose U بدرد هر کاری خورنده
susceptible to pain U حساس نسبت بدرد
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
shimmers U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
analgesia U بی حسی نسبت بدرد تخفیف درد
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
it is of no use to us U بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine U می خوردن شراب خوردن
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
worthiness U ارزش
valueless U بی ارزش
prices U ارزش
shotten U بی ارزش
big ticket U با ارزش
trivalence U سه ارزش
treasure U با ارزش
good for nothing U بی ارزش
worm eaten U بی ارزش
values U ارزش
punks U بی ارزش
regardant U با ارزش
rubbish U بی ارزش
fustian U بی ارزش
price U ارزش
raffish U بی ارزش
junky U بی ارزش
trivalency U سه ارزش
cost U ارزش
worthless U بی ارزش
worth U ارزش
low grade U کم ارزش
small change U کم ارزش
rewarding U پر ارزش
no par U بی ارزش
market value U ارزش
low level U کم ارزش
avail U ارزش
valuing U ارزش
unvalued U بی ارزش
value U ارزش
picayune U بی ارزش
worth U با ارزش
brummagem U کم ارزش
brummagem U بی ارزش
picayubnish U بی ارزش
naught U بی ارزش
punk U بی ارزش
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
valorization U تعیین ارزش
debunked U کم ارزش کردن
debunk U کم ارزش کردن
use by value U استفاده با ارزش
belittling U کم ارزش کردن
heating value U ارزش گرمایی
heat of combustion U ارزش گرمایی
debunking U کم ارزش کردن
differential cost U ارزش نهایی
debunks U کم ارزش کردن
disvalue U بی ارزش کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com