Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
assumed
U
بخود بسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cupboard love
U
عشق بخود بسته یاغرض الود
lion skin
U
دلیری بخود بسته
pretendedly
U
بطور ساختگی یا بخود بسته
Other Matches
packet
U
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets
U
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packaging
U
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
child window
U
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet
U
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
slated items
U
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
feign
U
بخود بستن
preened
U
بخود بالیدن
sham
U
بخود بستن
assumable
U
بخود گرفتنی
arrogation
U
بخود بستن
self relative
U
نسبت بخود
he was restored to reason
U
بخود امد
dissemble
U
بخود بستن
pretend
U
بخود بستن
assumes
U
بخود گرفتن
by it self
U
خود بخود
spontaneous
U
خود بخود
self pity
U
ترحم بخود
self-pity
U
ترحم بخود
preens
U
بخود بالیدن
to imbrue in blood
U
بخود اغشتن
bethink
U
بخود امدن
assume
U
بخود گرفتن
to suck in
U
بخود کشیدن
aplomb
U
اطمینان بخود
introspect
U
بخود برگشتن
self trust
U
اعتماد بخود
self respect
U
احترام بخود
self importance
U
دادن بخود
self exaltation
U
بخود بالیدن
self dramatization
U
بخود بندی
self dependent
U
متکی بخود
self consequence
U
اهمیت بخود
self help
U
کمک بخود
self-help
U
کمک بخود
to remember oneself
U
بخود امدن
preen
U
بخود بالیدن
playact
U
بخود بستن
to imbrue with blood
U
بخود اغشتن
substantive
U
متکی بخود
spohnge
U
بخود کشیدن
self confident
U
مطمئن بخود
narcissism
U
عشق بخود
self congratulation
U
تبریک بخود
preening
U
بخود بالیدن
monopolize
U
بخود انحصار دادن
monopolising
U
بخود انحصار دادن
to stint oneself
U
تنگی بخود دادن
screw up one's courage
U
جرات بخود دادن
monopolises
U
بخود انحصار دادن
to stand on one's own legs
U
متکی بخود بودن
monopolised
U
بخود انحصار دادن
self divison
U
تقسیم خود بخود
monopolized
U
بخود انحصار دادن
abiogenesis
U
تولید خود بخود
monopolizes
U
بخود انحصار دادن
monopolizing
U
بخود انحصار دادن
self charging
U
خود بخود پر شونده
self activity
U
فعالیت خود بخود
to summon up courage
U
جرات بخود دادن
to take the sun
U
افتاب بخود دادن
autoplasty
U
پیوند از خود بخود
appropriator
U
بخود اختصاص دهنده
self fertility
U
لقاح خود بخود
strike an attitude
U
حالتی بخود گرفتن
muster up your courage
U
جرات بخود بدهید
self subsistence
U
اعاشه خود بخود
self rewarding
U
پاداش دهنده بخود
assumed
U
بخود گرفته عاریتی
delusion of reference
U
هذیان بخود بستن
to be moped
U
بخود راه دادن
to be convulsed with laughter
U
از خنده بخود پیچیدن
to f. oneself
U
بخود دلخوشی دادن
self fruitful
U
بخود بخودگرده افشان
diffidently
U
با نداشتن اعتماد بخود
to permit oneself
U
بخود اجازه دادن
lay out oneself
U
بخود زحمت دادن
to rally one dispersed
U
نیروی تازه بخود دادان
introspect
U
بخود امدن درخود فرورفتن
arrogate
U
غصب کردن بخود بستن
To give way to gloomy thoughts .
U
فکرهای بد بخود راه دادن
self slayer
U
مبادرت کننده بخود کشی
self rising
U
خود بخود بلند شونده
to overstrain oneself
U
زیاد بخود فشار اوردن
to buck up
U
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
self formed
U
خود بخود تشکیل شده
self tightening
U
خود بخود تنگ شونده
self registering
U
خود بخود ثبت کننده
self moved
U
دارای حرکت خود بخود
self lubricating
U
خود بخود نرم شونده
agonise
U
بخود پیچیدن معذب شدن
intervert
U
بخود اختصاص دادن برگرداندن
self regulating
U
خود بخود تنظیم شونده
To give way to doubt. To waver.
U
بخود تردید راه دادن
self insured
U
خود بخود بیمه شده
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
assume
U
بخود بستن وانمود کردن
materializing
U
صورت خارجی بخود گرفتن
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
materializes
U
صورت خارجی بخود گرفتن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
materialized
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialize
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialised
U
صورت خارجی بخود گرفتن
assumes
U
بخود بستن وانمود کردن
materialises
U
صورت خارجی بخود گرفتن
attitudinize
U
حالت خاصی بخود گرفتن
autolysis
U
هضم یا گوارش خود بخود
materialising
U
صورت خارجی بخود گرفتن
feign
U
بخود بستن جعل کردن
feigns
U
بخود بستن جعل کردن
self pollination
U
گرده افشانی خود بخود گیاه
self digestion
U
جذب خود بخود مواد غذایی
self unloading
U
خود بخود تخلیه کننده بار
that is his look
U
این کار وابسته بخود اوست
to put on frills
U
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
self support
U
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
refocillate
U
تجدید حیات کردن بخود اوردن
stylolite
U
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
auto
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
ultromotivy
U
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
autos
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
aut
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
appropriation
U
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
ingratiatory
U
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
flagellant
U
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
self reacting
U
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
pseudomorph
U
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
self fertility
U
خود باروری حاصلخیزی خود بخود
curses come home to roost
U
دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
jellied
U
بسته
interdependent
U
به هم بسته
connected
U
بسته
clotted
U
بسته
kit
U
بسته
shook
U
بسته
pack box
U
بسته
parcels
U
بسته
parcel
U
بسته
package
U
بسته
kits
U
بسته
pent
U
بسته
logical
U
یچ بسته
pack
U
بسته
fronted
U
صف بسته
packages
U
بسته
packaged
U
بسته
bunged up
U
بسته
packs
U
بسته
ice bound
U
یخ بسته
imperforate
U
بسته
uncrossed
U
بسته
trusser
U
بسته
solid
U
بسته
solids
U
بسته
stack
U
بسته
bundling
U
بسته
shuts
U
بسته
strikebound
U
بسته
shut
U
بسته
shutting
U
بسته
closed
U
بسته
bagful
U
یک بسته
grumous
U
بسته
corked
U
بسته
crossed chaque
U
چک بسته
stacked
U
بسته
packet
U
بسته
clotty
U
بسته
crossed cheque
U
چک بسته
packed
بسته ای
stacks
U
بسته
bundle
U
بسته
curdy
U
بسته
packets
U
بسته
pinioned
U
کت بسته
bundles
U
بسته
datagram
U
یچ بسته
fardel
U
بسته
barred
U
بسته
closed universe
U
جهان بسته
flat pack
U
بسته مسطح
closed area
U
منطقه بسته
dog
U
دفاع بسته
congealable
U
بسته شدنی
closed traverse
U
پیمایش بسته
closed system
U
سازگان بسته
blind fold
U
با چشم بسته
cruor
U
خون بسته
food packet
U
بسته غذایی
bound charge
U
بار بسته
dogging
U
دفاع بسته
blocked opening
U
درگاه بسته
mare clausum
U
دریای بسته
case numbers
U
شماره بسته ها
closed circuits
U
مدار بسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com