Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
monopolised
U
بخود انحصار دادن
monopolises
U
بخود انحصار دادن
monopolising
U
بخود انحصار دادن
monopolize
U
بخود انحصار دادن
monopolized
U
بخود انحصار دادن
monopolizes
U
بخود انحصار دادن
monopolizing
U
بخود انحصار دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self importance
U
دادن بخود
to take the sun
U
افتاب بخود دادن
lay out oneself
U
بخود زحمت دادن
to f. oneself
U
بخود دلخوشی دادن
to be moped
U
بخود راه دادن
to permit oneself
U
بخود اجازه دادن
to summon up courage
U
جرات بخود دادن
screw up one's courage
U
جرات بخود دادن
to stint oneself
U
تنگی بخود دادن
To give way to doubt. To waver.
U
بخود تردید راه دادن
to buck up
U
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
To give way to gloomy thoughts .
U
فکرهای بد بخود راه دادن
intervert
U
بخود اختصاص دادن برگرداندن
to put on frills
U
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
appropriation
U
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
oligopoly
U
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
monopolies
U
انحصار
monopoly
U
انحصار
monopolies
U
انحصار حق
restrictions
U
انحصار
premption
U
انحصار
monopoly
U
انحصار حق
restriction
U
انحصار
corners
U
انحصار موقتی
exclusion principle
U
اصل انحصار
bilateral monopoly
U
انحصار دو جانبه
monopolies
U
انحصار فروش
duopoly
U
در انحصار دو فروشنده
absolute monopoly
U
انحصار مطلق
duopoly
U
انحصار دو نفری
oligopoly
U
انحصار چندجانبه
monopoly
U
انحصار فروش
selling monopoly
U
انحصار فروش
legal monopoly
U
انحصار قانونی
institutional monopoly
U
انحصار نهادی
bilateral monopoly
U
انحصار دوجانبه
oligopoly
U
انحصار فروش
pure monopoly
U
انحصار خالص
taxation of monopoly
U
مالیات بر انحصار
duopoly
U
انحصار دو گانه
monopolist
U
انحصار خرید
natural monopoly
U
انحصار طبیعی
public monopoly
U
انحصار دولتی
cornering
U
انحصار موقتی
monopolist
U
طرفدار انحصار
perfect monopoly
U
انحصار کامل
monopolist
U
صاحب انحصار
monopolist
U
انحصار طلب
monopolism
U
انحصار گرایی
corner
U
انحصار موقتی
monopsony
U
انحصار خرید
monopolosm
U
اصول انحصار
monopolism
U
انحصار طلبی
monopolization
U
انحصار کردن
exclusiveness
U
محدودیت انحصار
monopolization
U
انحصار طلبی
monopolism
U
اصول انحصار
charge and discharge statements
U
حساب انحصار وراثت
letter testamentary
U
تصدیق انحصار وراثت
certificate of exclusive inheritance
U
گواهی انحصار وراثت
duopsony
U
انحصار دو جانبه خرید
monopolist
U
وابسته بصاحب انحصار
price discriminating monopoly
U
انحصار تبعیض قیمت
duopsony
U
انحصار دو قطبی خرید
duopoly
U
انحصار دو قطبی فروش
discriminating monopoly
U
انحصار تبعیض امیز
duopoly
U
انحصار دو جانبه فروش
regulated monopoly
U
انحصار نظارت شده
complete oligopoly
U
انحصار چند جانبه کامل
collusive oligopoly
U
انحصار چند جانبه سازشکارانه
imperfect oligopoly
U
انحصار چند جانبه ناقص
price market
U
وضع کردن قیمت در انحصار
price setter
U
قیمت وضع کردن در انحصار
oligopsony
U
انحصار چند جانبه خرید
corners
U
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corner
U
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
privity in contract
U
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
cornering
U
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
duopsony
U
انحصار خرید کالا بطور دونفری
circumscription
U
انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
guild socialism
U
اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
duopoly
U
انحصار فروش کالا بین دونفر
arrogation
U
بخود بستن
to imbrue with blood
U
بخود اغشتن
to suck in
U
بخود کشیدن
to imbrue in blood
U
بخود اغشتن
self dependent
U
متکی بخود
self dramatization
U
بخود بندی
self exaltation
U
بخود بالیدن
preening
U
بخود بالیدن
self-pity
U
ترحم بخود
self consequence
U
اهمیت بخود
self congratulation
U
تبریک بخود
assumes
U
بخود گرفتن
assume
U
بخود گرفتن
assumed
U
بخود بسته
self pity
U
ترحم بخود
narcissism
U
عشق بخود
self-help
U
کمک بخود
bethink
U
بخود امدن
self help
U
کمک بخود
substantive
U
متکی بخود
introspect
U
بخود برگشتن
self confident
U
مطمئن بخود
he was restored to reason
U
بخود امد
preened
U
بخود بالیدن
by it self
U
خود بخود
aplomb
U
اطمینان بخود
preens
U
بخود بالیدن
sham
U
بخود بستن
preen
U
بخود بالیدن
self trust
U
اعتماد بخود
assumable
U
بخود گرفتنی
to remember oneself
U
بخود امدن
spontaneous
U
خود بخود
playact
U
بخود بستن
feign
U
بخود بستن
dissemble
U
بخود بستن
self relative
U
نسبت بخود
self respect
U
احترام بخود
spohnge
U
بخود کشیدن
pretend
U
بخود بستن
self activity
U
فعالیت خود بخود
to be convulsed with laughter
U
از خنده بخود پیچیدن
self fruitful
U
بخود بخودگرده افشان
self rewarding
U
پاداش دهنده بخود
lion skin
U
دلیری بخود بسته
autoplasty
U
پیوند از خود بخود
self subsistence
U
اعاشه خود بخود
self divison
U
تقسیم خود بخود
appropriator
U
بخود اختصاص دهنده
self fertility
U
لقاح خود بخود
strike an attitude
U
حالتی بخود گرفتن
self charging
U
خود بخود پر شونده
delusion of reference
U
هذیان بخود بستن
muster up your courage
U
جرات بخود بدهید
diffidently
U
با نداشتن اعتماد بخود
to stand on one's own legs
U
متکی بخود بودن
assumed
U
بخود گرفته عاریتی
abiogenesis
U
تولید خود بخود
materializing
U
صورت خارجی بخود گرفتن
self tightening
U
خود بخود تنگ شونده
self slayer
U
مبادرت کننده بخود کشی
self regulating
U
خود بخود تنظیم شونده
self registering
U
خود بخود ثبت کننده
materializes
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialized
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialize
U
صورت خارجی بخود گرفتن
agonise
U
بخود پیچیدن معذب شدن
materialising
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialises
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialised
U
صورت خارجی بخود گرفتن
attitudinize
U
حالت خاصی بخود گرفتن
autolysis
U
هضم یا گوارش خود بخود
self formed
U
خود بخود تشکیل شده
self moved
U
دارای حرکت خود بخود
feigns
U
بخود بستن جعل کردن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
to overstrain oneself
U
زیاد بخود فشار اوردن
assume
U
بخود بستن وانمود کردن
arrogate
U
غصب کردن بخود بستن
assumes
U
بخود بستن وانمود کردن
feign
U
بخود بستن جعل کردن
introspect
U
بخود امدن درخود فرورفتن
self insured
U
خود بخود بیمه شده
self lubricating
U
خود بخود نرم شونده
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
pretendedly
U
بطور ساختگی یا بخود بسته
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
to rally one dispersed
U
نیروی تازه بخود دادان
self rising
U
خود بخود بلند شونده
refocillate
U
تجدید حیات کردن بخود اوردن
self pollination
U
گرده افشانی خود بخود گیاه
self support
U
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self digestion
U
جذب خود بخود مواد غذایی
self unloading
U
خود بخود تخلیه کننده بار
that is his look
U
این کار وابسته بخود اوست
cupboard love
U
عشق بخود بسته یاغرض الود
ultromotivy
U
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
aut
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
auto
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
autos
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
stylolite
U
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
ingratiatory
U
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
bain index
U
شاخصی که بااستفاده از اختلاف بین قیمت و هزینه کل متوسط قدرت انحصار را اندازه گیری میکند
flagellant
U
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
probate
U
تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
pseudomorph
U
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
self reacting
U
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
self fertility
U
خود باروری حاصلخیزی خود بخود
curses come home to roost
U
دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com