English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ending U بخش نهایی چیزی
endings U بخش نهایی چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
telic U نهایی دارای هدف نهایی
semifinal U مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
final U نهایی
terminals U نهایی
ultimatum U نهایی
terminal U نهایی
finals U نهایی
definite <adj.> U نهایی
peremptory U نهایی
ultimate U نهایی
privy U نهایی
closing U نهایی
definitive U نهایی
ultimatums U نهایی
high limit U حد نهایی
conclusive U نهایی
ultimata U نهایی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
elevation stop U حد نهایی درجه
final diameter U قطر نهایی
end strength U استعداد نهایی
quarterfinal U یک چهارم نهایی
end user U کاربر نهایی
ultimate stress U تنش نهایی
differential cost U ارزش نهایی
differential cost U هزینه نهایی
drafted U نیمه نهایی
ultimate stress limit U حد تنش نهایی
end product U فراورده نهایی
armageddon U مبارزهء نهایی
end product U محصول نهایی
net result U نتیجه نهایی
extreme position U وضعیت نهایی
final judgement U حکم نهایی
final payment U پرداخت نهایی
final position U وضعیت نهایی
incremental cost U هزینه نهایی
final report U گزارش نهایی
final result U نتیجه نهایی
drafts U نیمه نهایی
draft U نیمه نهایی
final term U جمله نهایی
grail U هدف نهایی
final value U ارزش نهایی
final velocity U سرعت نهایی
try-outs U تمرین نهایی
try-out U تمرین نهایی
last word <idiom> U نظر نهایی
extreme range U برد نهایی
final act U سند نهایی
final assembly U مونتاژ نهایی
final assembly U نصب نهایی
final cut U برش نهایی
margin utility U مطلوبیت نهایی
final destination U مقصد نهایی
home stretch U مرحله نهایی
limiting value U ارزش نهایی
semi-final U نیمه نهایی
final drive U گرداننده نهایی
ultimate speed U سرعت نهایی
ultimatum U هدف نهایی
ultimatums U هدف نهایی
finals U مسابقه نهایی
ultimata U هدف نهایی
incremental cost U هزینه نهایی
extra expenses U هزینه نهایی
additional costs [expenses] U هزینه نهایی
final U مسابقه نهایی
second check U بررسی نهایی
terminus U ایستگاه نهایی
ultimate strength U مقاومت نهایی
ultimate load U بار نهایی
ultimate analysis U تجزیه نهایی
quarter final U یک چهارم نهایی
quarter-final U یک چهارم نهایی
semifinal U نیمه نهایی
terminuses U ایستگاه نهایی
top speed U سرعت نهایی
semi-finals U نیمه نهایی
semi finals U نیمه نهایی
quarter-finals U یک چهارم نهایی
finale U اهنگ نهایی اخر
finales U اهنگ نهایی اخر
terminal ballistics U بالیستیک نهایی گلوله
ultimate tensile stress U تنش کشش نهایی
no wind position U محل نهایی هواپیما
tail end U قسمت نهایی انتها
marginal costing U هزینه یابی نهایی
margine efficiency of capital U بازده نهایی سرمایه
mechanicals U نتیجه نهایی تجسمی
terminal repeater U تقویت کننده نهایی
ultimacy U حالت نهایی غائیت
margin land U حد نهایی بازده زمین
ultimate strength U مقاومت یا استحکام نهایی
World Series U مسابقات نهایی بیسبال
front end U نرم افزار نهایی
finishing strokes U دست کاری نهایی
finalises U بمرحله نهایی رساندن
face formwork U قالب بندی نهایی
end user U استفاده کننده نهایی
draft report U گزارش نیمه نهایی
final heading U مسیر پرواز نهایی
diminishing marginal utility U فایده نهایی نزولی
finalising U بمرحله نهایی رساندن
decreasing marginal cost U هزینه نهایی نزولی
aircraft rigging U تنظیم نهایی هواپیما
finalize U بمرحله نهایی رساندن
finalized U بمرحله نهایی رساندن
finalizes U بمرحله نهایی رساندن
finalizing U بمرحله نهایی رساندن
final approach U مسیر نهایی فرود
final decision U رای قطعی و نهایی
finalised U بمرحله نهایی رساندن
final temperature U درجه حرارت نهایی
final measurement U اندازه گیری نهایی
final invoice U صورت حساب نهایی
backdoor U وسیله نهایی یا زیرجلی
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
end product U قطعات حاصله دستگاه نهایی
return U گزارش نهایی هیات تحقیق
final heading U سمت پرواز یا حرکت نهایی
pay off U جزای کیفر نتیجه نهایی
final drive U چرخ گرداننده نهایی شنی
diminishing marginal utility U نزولی بودن مطلوبیت نهایی
final protocol U مقاوله نامه یا موافقتنامه نهایی
scope U نقطه توجه طرح نهایی
returned U گزارش نهایی هیات تحقیق
returning U گزارش نهایی هیات تحقیق
margin efficiency of investment U بازده نهایی سرمایه گذاری
returns U گزارش نهایی هیات تحقیق
final acceptance آزمایش قبولی نهایی ناو
diminishing marginal product U منحنی نزولی محصول نهایی
printouts U نسخه چاپی نتیجه نهایی
printout U نسخه چاپی نتیجه نهایی
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
imprisonment U محبوس کردن پس ازصدور حکم نهایی
surf off U دور نهایی مسابقه موج سواری
showdown U مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
showdowns U مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
quarterfinal U دوره یک چهارم نهایی درمسابقات حذفی
finality U اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
finallist U کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
integrated revision U بررسی نهایی جداول سازمان و تجهیزات
semi-finalists U شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalist U شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
cupholder U برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
final shaving U پرداخت [کوتاه کردن نهایی پرزها]
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
quarterfinalist U کسیکه در مسابقه یک چهارم نهایی شرکت میکند
greats U امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go U امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
tag line U جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
ultimate tensile strength U حد نهایی کشش و استحکام نخ [قبل از پاره شدن]
all the way U اخرین یورش برای لمس نقطه نهایی
armageddon U مبارزهء نهایی میان نیکی وبدی در قیامت
threshholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
thresholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
decision altitude U ارتفاع نهایی مسیرفرودهواپیمای بی خلبان حداکثرارتفاع در مسیر فرود
interrupt U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
sprocket U دنده ملخی مین چرخ گرداننده نهایی در تانک
interrupting U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupts U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
maieutics U فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com