English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ecosystem U بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
ecosystems U بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fractions U 1-بخشی از یک واحد
fraction U 1-بخشی از یک واحد
main U بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
integral tank U تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد
kruger flap U فلپی در لبه حمله که بخشی از سطح تحتانی بال را تشکیل میدهد
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
building blocks U واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building block U واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
arithmetic logic unit U بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
WWW U مجموعهای از میلیون ها وب سیلت و صفحات وب که با هم بخشی از اینترنت را تشکیل می دهند که اغلب اوقات توسط کاربر استفاده می شوند
radix U نقط های که تقسیم بین واحد کمی و بخشی اعشاری را نشان میدهد
internal memory U بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
alu U Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
internal store U بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
central U گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
marker U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
The color harmony in nature is very interesting. U هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
socialism U جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
ecotype U بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
radar netting U تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
power U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot U نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
cpu U واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme U واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
scissoring U 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
functional unit U واحد در حال کار واحد تابعی
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
more power to your elbow U خدابشما توفیق بدهد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
knot U گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot U میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
whichever is the sooner U هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون]
turncoat U کسی که تغییر مسلک بدهد
turncoats U کسی که تغییر مسلک بدهد
God bless you! U خدا برکتت [تان] بدهد!
He was pressed for pressed for ad answer . U به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
more power to your elbow U خدازور بازو بشما بدهد
cedillas U نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
cedilla U نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
reconstituent U دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
oblique section U مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد
acetiam U برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
He is trying to prove himself all the time. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
floater U کسی که درچند محل بنحو غیرقانونی رای بدهد
to goose [American E] the engine U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
to rev [British E] the engine U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
free-for-all U اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls U اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
sack U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
caption U کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
captions U کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
ecological community U جامعه
societies U جامعه
the body politic U جامعه
polity U جامعه
polities U جامعه
universe U جامعه
socio- U جامعه
communities U جامعه
community U جامعه
society U جامعه
biotic communtity U جامعه زندگان
sociometry U جامعه سنجی
affluent society U جامعه رفاه
sociable U جامعه پذیر
antisocial U جامعه ستیز
eruropean community U جامعه اروپایی
integral calculvs U حساب جامعه
sociopath U جامعه ستیز
sociocentrism U جامعه- محوری
biocummunity U جامعه زندگان
lower class U بی کلاس [در جامعه]
biocenose U جامعه زندگان
affluent society U جامعه مصرفی
atomistic society U جامعه ذرهای
A classless society. U جامعه بی طبقه
affluent society U جامعه مرفه
nonliterate society U جامعه نانویسا
underclass U بی کلاس [در جامعه]
subclass U بی کلاس [در جامعه]
social desirability U جامعه پسندی
finite population U جامعه محدود
social minded U در فکر جامعه
psychopath U جامعه ستیز
affluent society U جامعه ثروتمند
psychopaths U جامعه ستیز
sociality U جامعه جویی
sociogenic U جامعه زاد
sociopathy U جامعه ستیزی
society U جامعه اجتماع
classless society U جامعه بی طبقه
league of nations U جامعه ملل
sociology U جامعه شناسی
closed society U جامعه بسته
parameter U اماره جامعه
psychopathy U جامعه ستیزی
throwaway society U جامعه مسرف
societies U جامعه اجتماع
moslem league U جامعه مسلمانان
transitory society U جامعه انتقالی
preliterate society U جامعه نانویسا
primitive society U جامعه ابتدایی
ecclesiastes U کتاب جامعه
statistical universe U جامعه اماری
social science U جامعه شناسی
stimulus population U جامعه محرکها
inert society U جامعه بیهوده
dissocialization U جامعه گسلی
mass society U جامعه انبوهیده
socialists U جامعه گرای
socialist U جامعه گرای
parameters U اماره جامعه
infinite population U جامعه نامحدود
socialism U جامعه گرایی
peripheral community U جامعه پیرامونیperipeteia
sociability U جامعه پذیری
sociological U جامعه شناختی
sociologist U جامعه شناس
integral calculus U حساب جامعه
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
most favored nation U کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
psychopathic personality U شخصیت جامعه ستیز
public mischief U جرم علیه جامعه
sociological U وابسته به جامعه شناسی
bourgeois U عضوطبقه متوسط جامعه
sociolinguistics U جامعه شناسی زبان
covenant of the league of nations U منشور جامعه ملل
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
pseudopsychopathic U جامعه ستیز کاذب
subclass U طبقه پایین جامعه
lower class U طبقه پایین جامعه
holy office U جامعه راهبان ومومنین
phytosociology U جامعه شناسی گیاهی
underclass U طبقه پایین جامعه
egalitarian society U جامعه تساوی طلب
the society is like a vortex U جامعه مانندگردابی است
sampling population U جامعه نمونه گیری
bourgeois <adj.> U عضوطبقه متوسط جامعه
to seed a person to c. U کسیرا از جامعه بیرون کردن
sociometry U سنجش روابط افراد جامعه
socialite U شخص طراز اول جامعه
socialites U شخص طراز اول جامعه
to retire in to oneself U از جامعه کناره گیری کردن
blind U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
cover U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
r.m.a. color code U علایم رنگی جامعه رادیوسازان
cover U مخفی گاه [جامعه شناسی]
phalanstery U تقسیم جامعه باجزاء کوچک
phalanstery U جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
socialists U جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
to live at the expense of society U روی دوش جامعه زندگی
socialist U جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
e c s c (european coal & steel commissio U جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
antisocial U مخل اجتماع دشمن جامعه
blind U مخفی گاه [جامعه شناسی]
S HTTP U سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
soft U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softer U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softest U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
league U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
misanthropist U کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
leagues U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
public good U کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
public mischief U جرمی که مضر به حال جامعه باشد
calculus U حساب جامعه و فاضله جامع و فاضل
hero-worshipper U ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb> U گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
input bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
asopportunity offers U هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد
initialize U تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
enhances U عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhancing U عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhanced U عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhance U عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
debutant U دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
canoness U زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
demand factors U پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
greenbelt U کمربندی از کشتزارها و یاخیابانهای مشجر که یک جامعه راازجامعه دیگری جدامیسازد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com