Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
They are famed for their courage.
U
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Jaff design
U
طرح جاف
[جاف از روستاهای کردستان می باشد و از قدیم به بافت انواع کیسه های خورجینی و دستی شهرت داشته است. طرح ها اکثرا لوزی شکل بوده و لبه ها حالت قالب دارند.]
geometric design
U
طرح هندسی
[این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
manhood
U
شجاعت
gallantry
U
شجاعت
bravery
U
شجاعت
hardiment
U
شجاعت
plucks
U
شجاعت
prowoss
U
شجاعت
pluck
U
شجاعت
plucked
U
شجاعت
heroism
U
شجاعت
plucking
U
شجاعت
outbrave
U
در شجاعت سرامدشدن
valiance
U
دلاوری شجاعت
valour
U
شجاعت دلاوری
reanimate
U
به شجاعت واداشتن
hearten
U
به شجاعت واداشتن
courage
U
رشادت شجاعت
encourage
U
به شجاعت واداشتن
gallantry
U
رشادت شجاعت
elate
U
به شجاعت واداشتن
embolden
U
به شجاعت واداشتن
valiancy
U
دلاوری شجاعت
countenance
[encourage]
U
به شجاعت واداشتن
valor
U
شجاعت دلاوری
Be a man ! play the man !
U
مردباش!( شجاعت ومردانگه ؟)
encourages
U
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
purple heart
U
نشان شجاعت قلب ارغوانی
encouraged
U
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encourage
U
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
purple hearts
U
نشان شجاعت قلب ارغوانی
stand up to someone
<idiom>
U
شجاعت روبرو شدن را داشتن
v , device
U
ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
outbrave
U
شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
bravura
U
افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
emprise
U
شهرت
fameless
U
بی شهرت
famousness
U
شهرت
conspicuousness
U
شهرت
unknowns
U
بی شهرت
unknown
U
بی شهرت
fame
U
شهرت
hearsay
U
شهرت
report
U
شهرت
name
U
شهرت
stand
U
شهرت
reputations
U
شهرت
reports
U
شهرت
renown
U
شهرت
titles
U
شهرت ها
names
U
شهرت ها
title
U
شهرت
reputation
U
شهرت
celebrity
U
شهرت
illustrousness
U
شهرت
grapevines
U
شهرت
grapevine
U
شهرت
odours
U
شهرت
odour
U
شهرت
odors
U
شهرت
names
U
شهرت
name
U
شهرت
popularity
U
شهرت
celebrities
U
شهرت
odor
U
شهرت
reported
U
شهرت
publicity
U
شهرت
prestige
U
شهرت
notability
U
شهرت
illustriousness
U
شهرت
reputable
U
قابل شهرت
attributes
U
شهرت افتخار
bad reputation
U
سوء شهرت
estimate
U
قیمت شهرت
estimated
U
قیمت شهرت
estimating
U
قیمت شهرت
attributing
U
شهرت افتخار
estimates
U
قیمت شهرت
attribute
U
شهرت افتخار
unpopularity
U
عدم شهرت
esteem
U
شهرت ارجمندشمردن
oecumenicity
U
شهرت جهانی
name
U
نام و شهرت
repute
U
شهرت داشتن
names
U
نام و شهرت
standing
U
دوام شهرت
posthumous fame
U
شهرت پس از مرگ
To become famous (renowned).
U
شهرت یا فتن
there is a rumour that
U
شهرت دارد که
to get fame
U
شهرت یافتن
immortalizing
U
شهرت جاویدان دادن به
notbility
U
شهرت قابل ملاحظگی
immortalised
U
شهرت جاویدان دادن به
immortalises
U
شهرت جاویدان دادن به
immortalized
U
شهرت جاویدان دادن به
immortalising
U
شهرت جاویدان دادن به
immortalize
U
شهرت جاویدان دادن به
rehabilitation
U
احیای شهرت یااعتبار
to publish abroad
در همه جا شهرت دادن
To be world famous . To enjoy an international reputation.
U
شهرت جهانی داشتن
there removred revolution
U
شورشی که شهرت دارد
to shoot to fame
<idiom>
U
ناگهانی به شهرت رسیدن
publish abroad
U
در همه جا شهرت دادن
immortalizes
U
شهرت جاویدان دادن به
to win fame
U
شهرت پیدا کردن
All is ephemeral , the fame and the famous .
U
شهرت ومشهور هردو درگذرند
immortalization
U
اعطای نام یا شهرت جاودانی
establishes
U
شهرت یامقامی کسب کردن
establishing
U
شهرت یامقامی کسب کردن
to damage somebody's good reputation
U
به شهرت کسی خسارت زدن
establish
U
شهرت یامقامی کسب کردن
vindication
U
اعاده حیثیت
[مثال شهرت یا آبرو ...]
Italian stucco is world famous .
U
گچ برای ایتالیا شهرت جهانی دارد
It is not much of a reputation (status symbol) for one.
U
اینهم برای آدم شهرت نشد
to build up areputation
U
شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن
his standing with his colleagues
U
شهرت او
[مرد ]
میان همکاران خود
through
U
بخاطر
in this manner
<adv.>
U
بخاطر همین
learn by heart
U
بخاطر سپردن
learn by rote
U
بخاطر سپردن
memorise
[British]
U
بخاطر سپردن
call to mind
U
بخاطر اوردن
to have in remembrance
U
بخاطر داشتن
for good's sake
U
بخاطر خدا
to call to remembrance
U
بخاطر اوردن
only
U
فقط بخاطر
thru
U
بخاطر بواسطه
in his own name
U
بخاطر خودش
consequently
<adv.>
U
بخاطر همین
as a consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
as a result of this
<adv.>
بخاطر همین
in this vein
<adv.>
U
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
U
بخاطر همین
hence
<adv.>
U
بخاطر همین
for that reason
<adv.>
U
بخاطر همین
in consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
memorizes
U
بخاطر سپردن
by impl
<adv.>
U
بخاطر همین
memorised
U
بخاطر سپردن
memorises
U
بخاطر سپردن
memorising
U
بخاطر سپردن
memorize
U
بخاطر سپردن
memorized
U
بخاطر سپردن
thus
[therefore]
<adv.>
U
بخاطر همین
therefore
<adv.>
U
بخاطر همین
as a result
<adv.>
U
بخاطر همین
in this respect
<adv.>
U
بخاطر همین
pro-
U
برای بخاطر
for this reason
<adv.>
U
بخاطر همین
in this sense
<adv.>
U
بخاطر همین
in this way
<adv.>
U
بخاطر همین
by implication
<adv.>
U
بخاطر همین
in so far
<adv.>
U
بخاطر همین
memorizing
U
بخاطر سپردن
pro
U
برای بخاطر
insofar
<adv.>
U
بخاطر همین
whereby
<adv.>
U
بخاطر همین
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
pollution tax
U
مالیات بخاطر الودگی
because of
[for]
medical reasons
U
بخاطر دلایل پزشکی
To memorize something. To commit somthing to memory.
U
چیزی را بخاطر سپردن
wherefore
U
بچه دلیل بخاطر چه
He acquired kudos by appearing on television.
U
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
The town is famous for its hot springs .
U
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
within living memory
U
به یاد دارند
they are individ different
U
تک تک با هم فرق دارند
it is g. believed that...
U
عموماعقیده دارند که ....
notations
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
To memorize. to learn by heart.
U
حفظ کردن ( بخاطر سپردن )
notation
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
He helped me for my fathers sake.
U
بخاطر پدرم به من کمک کنید
hold a grudge
<idiom>
U
کسی را بخاطر کاری نبخشیدن
remembers
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
to act in somebody's name
U
بخاطر کسی عمل کردن
foy
U
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
he had need remember
U
بایستی بخاطر داشته باشید
remembered
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
remember
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
to fear
[for]
U
ترس داشتن
[بخاطر یا برای]
call-up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
anxiously
[about]
or
[for]
<adv.>
U
بطورنگران
[مشتاقانه ]
[بخاطر]
یا
[برای]
call up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
Walls are ears.
<proverb>
U
دیوارها گوش دارند .
they differ in kind
U
جنساباهم فرق دارند
they are at war with japan
U
باژاپن جنگ دارند
they differ materially
U
تفاوت کلی با هم دارند
they itch for a fight
U
کرم جنگیدن دارند
conifers
U
که میوه مخروطی دارند
They have had their differences for a long time .
U
مدنتهااست با هم اختلاف دارند
diclinous
U
درختانی که نر وماده دارند
conifer
U
که میوه مخروطی دارند
minimus
U
از چندتن که یک نام دارند
buddy system
U
شناگران بخاطر ایمنی دو نفره کردن
wooler
U
جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
to execute somebody for something
U
کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
She married for love ,not for money .
U
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com