English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
something else again <idiom> بحث دیگری دارد، چیز دیگریست.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conditional U فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
encapsulated U چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
function U فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
functions U فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
inherits U یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inheriting U یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherit U یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
functioned U فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
usufructuary U کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
gradine U یک سری صندلی یا پلههای کوتاه که یکی بالای دیگری قرار دارد
gradin U یک سری صندلی یا پلههای کوتاه که یکی بالای دیگری قرار دارد
objected U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objecting U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
indirect objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
interlocks U رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocking U رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlock U رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked U رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
chains U باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain U باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
thirds U به دیگری
third U به دیگری
t' other U دیگری
tother U دیگری
another U دیگری
other U متفاوت دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
consecutively U یکی پس از دیگری
at another time U در زمان دیگری
others U متفاوت دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
at second hand U از قول دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
onother's money U پول دیگری
i had no a U چاره دیگری نداشتم
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
transplant U درجای دیگری نشاندن
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transplanting U درجای دیگری نشاندن
predecease U مرگ قبل از دیگری
transplants U درجای دیگری نشاندن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
convert U تغییر چیزی به دیگری
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
personify U رل دیگری بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
converts U تغییر چیزی به دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
personifies U رل دیگری بازی کردن
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
converted U تغییر چیزی به دیگری
predecease U قبل از دیگری مردن
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
converting U تغییر چیزی به دیگری
detinue U ضبط مال دیگری
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
release U اعراض از حق به نفع دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
assumpsit U تقبل دیون دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
another U کسی [چیز] دیگری
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
alternately U تغییر از یکی به دیگری
one country or another U این یا یک کشور دیگری
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
transmission U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmissions U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
outdistancing U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
globally U را با دیگری در متن عوض میکند
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
global U را با دیگری در متن عوض میکند
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
outdistanced U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
outdistances U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
converts U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
Do you have any more luggage? U آیا چمدان یا بار دیگری دارید؟
killjoys U کسی که عیش دیگری را منقص میکند
bloodsucker U کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
killjoy U کسی که عیش دیگری را منقص میکند
comparison U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
converting U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
comparisons U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
voyagers U مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
compurgator U یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com