English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defer U بتعویق انداختن تاخیرکردن
deferring U بتعویق انداختن تاخیرکردن
defers U بتعویق انداختن تاخیرکردن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
reprieved U مجازات کسی را بتعویق انداختن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
reprieving U مجازات کسی را بتعویق انداختن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
reprieves U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve U مجازات کسی را بتعویق انداختن
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
adjourn U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourned U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourns U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourning U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
postpones U بتعویق افتادن
postponed U بتعویق افتادن
postpone U بتعویق افتادن
postponing U بتعویق افتادن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
out of date U از مد افتاده
whacked U از پا افتاده
footworn U از پا افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
mellows U جا افتاده
low U افتاده
crest fallen U افتاده
unassuming U افتاده
flagging U افتاده
mellowed U جا افتاده
modest U افتاده
mellow U جا افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
ripest U جا افتاده
ripe U جا افتاده
meek U افتاده
elliptic U افتاده
fallen U افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
downfallen U افتاده
mellowing U جا افتاده
old fashioned U از مد افتاده
old hat U از مد افتاده
riper U جا افتاده
decurrent U پایین افتاده
banal U پیش پا افتاده
deferred U عقب افتاده
backs U بدهی پس افتاده
lowlier U صغیر افتاده
back U بدهی پس افتاده
slack U جای افتاده یا شل
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
lowliest U صغیر افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
lowly U صغیر افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
lame ducks U از کار افتاده
remotely U دور افتاده
arrear U بدهی پس افتاده
compromised U به خطر افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
unassertive U افتاده حال
hors de combat U از کار افتاده
installed U از کار افتاده
seedy U از کار افتاده
copybook U پیشپا افتاده
nutant U پایین افتاده
cyma recta U موجی افتاده
meshed U درهم جا افتاده
winded U از نفس افتاده
tatty U پیش پا افتاده
delayed U عقب افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
old hat U پیش پا افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
outlying U دور افتاده
retarded U عقب افتاده
recluse U دور افتاده
recluses U دور افتاده
trite U پیش پا افتاده
deadlines U از کار افتاده
deadline U از کار افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
outstanding U عقب افتاده
outstandingly U عقب افتاده
proleptic U پیش افتاده
protrudent U بیرون افتاده
overlapping U رویهم افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
slackest U جای افتاده یا شل
outland U دور افتاده
out of order U از کار افتاده
obvolute U رویهم افتاده
jugate U روی هم افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
lame duck U از کار افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
prostrate U بخاک افتاده
backward U عقب افتاده
mity U کزم افتاده
prostrated U بخاک افتاده
prostrates U بخاک افتاده
prostrating U بخاک افتاده
noneffective U از کار افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
slacks U جای افتاده یا شل
in register U روی هم افتاده
demimonde U عقب افتاده
impassionate U بهوس افتاده
backwards U عقب افتاده
dowm U از کار افتاده
he fell prone U دمر افتاده
short winded U از نفس افتاده
hanging gale U اجاره پس افتاده
obsolete U ازکار افتاده
short of breath U از نفس افتاده
let down U پایین انداختن انداختن
outback U جای دور افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
evader U دور افتاده از یکان
pulled U شکسته شده افتاده
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
interjacent U میانی در میان افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
leading current U شدت پیش افتاده
outposts U پاسگاه دور افتاده
slothful U دیرپای عقب افتاده
outpost U پاسگاه دور افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
seared U خشکیده از کار افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
well worn U پیش پا افتاده معمولی
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
sears U خشکیده از کار افتاده
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
remote site U محل دور افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
arrear U دین عقب افتاده
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
back rent U کرایه عقب افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
back pay U حقوق عقب افتاده
arrears U بدهیهای عقب افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
outfield U مزرعه دور افتاده
sear U خشکیده از کار افتاده
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
podunk U شهر کوچک ودور افتاده
dead mines U مینهای بی اثر و از کار افتاده
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
a rural backwater U محل روستایی عقب افتاده
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
demode U ازمد افتاده کهنه شده
unfrequented U دور افتاده تکرار نشدنی
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
orphans U جدا افتاده در صفحه اخر
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
orphan U جدا افتاده در صفحه اخر
My rent has been postponed. U اجاره ام عقب افتاده است
orphaned U جدا افتاده در صفحه اخر
The show has been postponed. U نمایش عقب افتاده است
islet U جای پرت ودور افتاده
islets U جای پرت ودور افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
toddling U کودک تازه براه افتاده
down U میله افتاده واخراج توپزن
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
impassioned U تهییج شده بهوس افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
platitudinous U تکراری و پیش پا افتاده کردن
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com