Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
With passage of time .
U
با گذشت زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lapse
U
گذشت زمان
lapses
U
گذشت زمان
lapsing
U
گذشت زمان
age hardening
U
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
ageing
U
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
period/stretch/lapse of time
U
گذشت زمان
time period
U
گذشت زمان
period
U
گذشت زمان
time span
U
گذشت زمان
non uniformal surfacee
U
سطح نایکنواخت
[ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
Other Matches
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
illiberal
U
بی گذشت
forgivingness
U
گذشت
forbearingly
U
با گذشت
forgiveness
U
گذشت
uncharitable
U
بی گذشت
forbearing
U
با گذشت
passing
U
در گذشت
amnesty
U
گذشت
amnesties
U
گذشت
big-hearted
U
با گذشت
generously
U
یا گذشت
forgave
U
از ... گذشت
ungenerous
U
بی گذشت
unforgiving
U
بی گذشت
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
tolerances
U
مرز گذشت
waive
U
گذشت کردن از
waived
U
گذشت کردن از
waives
U
گذشت کردن از
remittal
U
گذشت پرداخت
remissive
U
گذشت کننده
tolerance
U
مرز گذشت
obituary
U
اگهی در گذشت
pardoning
U
امرزش گذشت
it is all up
U
گذشت ورفت
forbear
U
گذشت کردن
pardoned
U
امرزش گذشت
I had an awful time .
U
به من خیلی بد گذشت
forbearingly
U
از روی گذشت
pardons
U
امرزش گذشت
time lapse
U
گاه گذشت
pardon
U
امرزش گذشت
it crossed my mind
U
بخاطری گذشت
forbears
U
گذشت کردن
time is up
U
وقت گذشت
remission
U
گذشت تخفیف
obituaries
U
اگهی در گذشت
intolerant
U
بی گذشت متعصب
with each passing year
U
با گذشت هر سال
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time .
U
به ما خیلی خوش گذشت
reentry point
U
نقطه باز گذشت
the bill got throught the majlis
U
لایحه از مجلس گذشت
We had a very enjoyable time .
U
به ما خیلی خوش گذشت
last sunday
U
همین یکشنبه که گذشت
got through (the bill got through the ma
U
لایحه از مجلس گذشت
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
i was too indulgent to him
U
زیاد به او گذشت کردم
We had a very rough time.
U
نه ما خیلی سخت گذشت
Many years passed .
U
چندین سال گذشت
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
close call/shave
<idiom>
U
خطراز بیخ گوشش گذشت
It has been a very enjoyable stay.
در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
My holiday did me a world of good.
U
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
remise
U
انتقال دادن گذشت کردن
we had a good time
U
خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
I stayed in concealment until the danger passed.
U
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
snows of yesteryear
[water under the bridge]
<idiom>
U
هر چه گذشت گذشته.
[غیر قابل تغییراست]
[اصطلاح]
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
to turn the corner
<idiom>
U
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی
[اصطلاح روزمره]
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presented
U
زمان حاضر زمان حال
present
U
زمان حاضر زمان حال
presents
U
زمان حاضر زمان حال
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
remission of taxes
U
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
In for a penny, in for a pound.
U
آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
She procrastinated until it was too late .
U
آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
cryptoperiod
U
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing
U
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
U
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tense
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
U
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
When the water rise above ones head ,one fathom is.
<proverb>
U
آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
in for a penny, in for a pound
<idiom>
U
آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
date
U
زمان
dates
U
زمان
tempo
U
زمان
thence
U
از ان زمان
contemporaneous
U
هم زمان
clocks
U
زمان ها
terming
U
زمان
termed
U
زمان
term
U
زمان
tempos
U
زمان
cycle time
U
زمان
whene'er
U
هر زمان
time of blowing
U
زمان دم
period
U
زمان
clock
U
زمان
thitherto
U
تا ان زمان
time consuming
U
زمان بر
away
U
از ان زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
U
زمان
coinstantaneous
U
هم زمان
time-consuming
U
زمان بر
time-piece
U
زمان
zeitgeist
U
زمان
timepiece
U
زمان
times
U
زمان
cotemporaneous
U
هم زمان
time
U
زمان
yet
U
تا ان زمان
simultaneously
U
در یک زمان
timed
U
زمان
stroking
U
زمان
strokes
U
زمان
stroked
U
زمان
stroke
U
زمان
periods
U
زمان
synchronous
U
هم زمان
synchrone
U
هم زمان
contemporize
U
هم زمان کردن
relief time
U
زمان استراحت
correlation time
U
زمان همبستگی
prescription
U
مرور زمان
prescriptions
U
مرور زمان
relaxation time
U
زمان اسایش
man and boy
U
از زمان بچگی
maximum duration
U
زمان حداکثر
makeup time
U
زمان جبران
real time
U
زمان حقیقی
timing
U
زمان سنجی
load time
U
زمان بارکردن
loading time
U
زمان بارگیری
rise time
U
زمان خیز
retention time
U
زمان بازداری
cooling period
U
زمان انتظار
response time
U
زمان واکنش
response time
U
زمان پاسخ
response time
U
زمان واگنش
clocked
U
با سنجش زمان
lost time
U
زمان مفقوده
lost time
U
زمان گمگشته
maintenance period
U
زمان تعمیرات
linkage time
U
زمان پیوند
microcycle
U
واحد زمان
miscellaneous time
U
زمان متفرقه
return perion
U
زمان برگشت
recurrence interval
U
زمان برگشت
recovery time
U
زمان بهبود
reaction time
U
زمان واکنش
reasonable time
U
زمان معقول
coking period
U
زمان کک سازی
coking time
U
زمان کک سازی
compile time
U
زمان کامپایل
mean time
U
زمان متوسط
preparation time
U
زمان تهیه
production time
U
زمان ساخت
preterit
U
زمان ماضی
compilation time
U
زمان کامپایل
reference time
U
زمان مرجع
reflex time
U
زمان بازتاب
multiplication time
U
زمان ضرب
non productive time
U
زمان مرده
nonsynchronous
U
ناهم زمان
whoopee
U
زمان خوشی
orthogenesis
U
جبر زمان
cutting time
U
زمان اصلی
passtime
U
زمان گذارستون
peace time
U
زمان صلح
peace time
U
در زمان صلح
period of concentration
U
زمان تمرکز
connect time
U
زمان اتصال
physiological time
U
زمان فیزیولوژیکی
regression time
U
زمان برگشت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com