English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
under pain of death U با کیفر اعدام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
death penalty U کیفر اعدام
capital punishment U کیفر اعدام مجازات اعدام
the penalty of death U کیفر اعدام
Other Matches
pains and penalties U کیفر
retribution U کیفر
punishment U کیفر
penalty U کیفر
penalties U کیفر
disciplinary punishment U کیفر انضباطی
to be duly punished for U به کیفر ..... رسیدن
with impunity U بی کیفر بهدر
punishable U سزاوار کیفر
punishment U کیفر مجازات
bill of indictment U کیفر خواست
bill of indicment U کیفر خواست
punishable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
lextalionis U قانون کیفر عینی
punishable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
punish U کیفر دادن قصاص کردن
punish U مجازات کردن کیفر دادن
punished U کیفر دادن قصاص کردن
punishes U مجازات کردن کیفر دادن
punishes U کیفر دادن قصاص کردن
pay off U جزای کیفر نتیجه نهایی
punished U مجازات کردن کیفر دادن
hanging U اعدام
execution U اعدام
gallows U اعدام
arraign U با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
executed [judicially killed] <adj.> <past-p.> U اعدام شده
to death penalty U اعدام مجازات
convicted to death U محکوم به اعدام
under sentence of death U محکوم به اعدام
death squad U جوخهی اعدام
death squads U جوخهی اعدام
administer U اعدام کردن
to die on the scaffold U اعدام شدن
overhang U اعدام کردن
death sentences U حکم اعدام
death sentence U حکم اعدام
executed U اعدام کردن
death warrants U حکم اعدام
death warrant U حکم اعدام
capital punishment U اعدام مجازات
capital punishment U مجازات اعدام
death penalty U مجازات اعدام
extinction U اعدام انهدام
executes U اعدام کردن
executing U اعدام کردن
execute U اعدام کردن
gallows U مستحق اعدام
executioner U مامور اعدام
executioners U مامور اعدام
hangmen U مامور اعدام
hangman U مامور اعدام
gas U اعدام با گاز
gases U اعدام با گاز
gassed U اعدام با گاز
gasses U اعدام با گاز
overhangs U اعدام کردن
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
carrying out [of a death sentence] U اجرا [حکم اعدام]
gas chamber U محفظه اعدام با گاز
gas chambers U محفظه اعدام با گاز
to execute somebody U اعدام کردن [حقوق]
guillotine U با گیوتین اعدام کردن
electric chair U صندلی اعدام الکتریکی
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
hanging U محزون مستحق اعدام
gallows bird U ادم مستحق اعدام
electric chair U اعدام بوسیله برق
guillotining U با گیوتین اعدام کردن
guillotines U با گیوتین اعدام کردن
guillotined U با گیوتین اعدام کردن
administered U انجام دادن اعدام کردن
administering U انجام دادن اعدام کردن
capital U گناه مستوجب اعدام سرمایه
administers U انجام دادن اعدام کردن
hang man U مامور اعدام به وسیله دار
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
execution U بدار زدن اعدام اجرا کردن
to execute somebody for something U کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
black flag U پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
auto da fe U اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
black cap U کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
flags U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
corporal punishment U کیفر بدنی مجازات بدنی
gallows U چوبه دار مجازات اعدام با دار
quarter session U محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
executes U قانونی کردن اعدام کردن
execute U قانونی کردن اعدام کردن
executed U قانونی کردن اعدام کردن
executing U قانونی کردن اعدام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com