English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
urge U اصرار کردن
importune U اصرار کردن به
urged U اصرار کردن
importuned U اصرار کردن به
importunes U اصرار کردن به
stick out U اصرار کردن
urges U اصرار کردن
importuning U اصرار کردن به
persist U اصرار کردن
persists U اصرار کردن
persisting U اصرار کردن
persisted U اصرار کردن
urging U اصرار کردن
adjure به اصرار تقاضا کردن
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
confabulate U صحبت کردن
to talk [to] U صحبت کردن [با]
speak U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
talk U صحبت کردن
talks U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
yen U اصرار
perverseness U اصرار
imperiousness U اصرار
peersistence U اصرار
perseverance U اصرار
importunity U اصرار
insistently U به اصرار
importunities U اصرار
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
persistency U اصرار ابرام
urge U با اصرار وادارکردن
perseveation U اصرار دربرداشتن
urging U با اصرار وادارکردن
insistency U اصرار پافشاری
strenuousness U حرارت و اصرار
tenacity U چسبندگی اصرار
insist U اصرار ورزیدن
persistence U اصرار ابرام
persistently U با اصرار مصرانه
urged U با اصرار وادارکردن
insistence U اصرار پافشاری
insists U اصرار ورزیدن
insisted U اصرار ورزیدن
insisting U اصرار ورزیدن
urges U با اصرار وادارکردن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
he insisted on me to go U اصرار کرد که بروم
he insists on going U اصرار دارد برفتن
perrinaciousness U کله شقی اصرار
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
persistency U پایداری گاز جنگی پایداری اصرار
chitchat U صحبت
talk U صحبت
colloquy U صحبت
converses U صحبت
mouths U صحبت
colloquies U صحبت
parle U صحبت
converse U صحبت
collocutor U هم صحبت
talks U صحبت
conversing U صحبت
confabulation U صحبت
talked U صحبت
conversed U صحبت
mouthing U صحبت
mouthed U صحبت
mouth U صحبت
aside U صحبت تنها
cross talk U تداخل صحبت
articulate U ماهر در صحبت
coze U صحبت خودمانی
articulates U ماهر در صحبت
sniffle U صحبت تودماغی
chit chat U صحبت کوتاه
talk up <idiom> U صحبت درمورد
speech U صحبت نطق
dialogue U گفتگو صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
speeches U صحبت نطق
conversationist U خوش صحبت
sniffling U صحبت تودماغی
telephone frequency U فرکانس صحبت
articulating U ماهر در صحبت
chit-chat U صحبت کوتاه
asides U صحبت تنها
nattering U صحبت دوستانه
conversationalist U خوش صحبت
duologue U صحبت دونفری
well-spoken U خوش صحبت
shoptald U صحبت بازاری
pillow talk U صحبت خودمانی
natter U صحبت دوستانه
chitchat U صحبت کوتاه
private talk U صحبت خصوصی
natters U صحبت دوستانه
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com