Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jingo
U
کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
thimblerig
U
شعبده بازی کردن
jugglery
U
شعبده بازی
tricking
U
شعبده بازی
conjury
U
شعبده بازی
trick
U
شعبده بازی
tricked
U
شعبده بازی
pasteboard
U
کارت ویزیت ورق بازی
to deal
U
کارت دادن
[ورق بازی]
to deal out
[card game]
U
کارت دادن
[ورق بازی]
scorecard
U
کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
scorecards
U
کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
card
U
کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards
U
کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
misplay
U
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
calibration card
U
کارت خصلت یابی توپخانه کارت تنظیم بی سیم یا وسایل دیگر
post card
U
کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
cards
U
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
leading edge
U
اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
card
U
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
card
U
کارت تبریک کارت عضویت
cards
U
کارت تبریک کارت عضویت
name tag
U
کارت معرفی کارت اسم
juggles
U
شعبده
juggled
U
شعبده
juggling
U
شعبده
juggle
U
شعبده
fire eater
U
شعبده باز
magic lanterns
U
فانوس شعبده
lantmagic
U
فانوس شعبده
magic lantern
U
فانوس شعبده
juggler
U
شعبده باز
fire-eater
U
شعبده باز
legerdemain
U
حیله شعبده
jugglers
U
شعبده باز
thimblerigger
U
شعبده باز
fire-eaters
U
شعبده باز
lanternist
U
فانوس شعبده باز
fire-eater
U
شعبده بازاتش خور
fire-eaters
U
شعبده بازاتش خور
card jam
U
گیر کردن کارت
fire eater
U
شعبده باز اتش خوار
dissolving views
U
منظرههای محوشده درفانوس شعبده
cole
U
چشم بند شعبده باز
adapter
U
کارت جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. این کارت داده کامپیوتری را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند تا قابل ارسال در کابل شبکه باشد
The conjurer made the rabbit disappear .
U
شعبده باز خرگوش را غیب کرد
qualification card
U
کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
postcard
U
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
postcards
U
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
megascope
U
یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
emergency medical tag
U
کارت معالجه اورژانس کارت مراجعه به اورژانس
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
harlequinade
U
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
U
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib
U
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbling
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
U
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic
U
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
U
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
U
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
twiddles
U
بازی کردن
twiddled
U
بازی کردن
twiddle
U
بازی کردن
play-acted
U
بازی کردن
moves
U
بازی کردن
play-acts
U
بازی کردن
play-acting
U
بازی کردن
gallant
U
زن بازی کردن
play-act
U
بازی کردن
twiddling
U
بازی کردن
miscast
U
بد بازی کردن
moved
U
بازی کردن
move
U
بازی کردن
To be acting. To put it on .
U
رل بازی کردن
plays
U
بازی کردن
toy
U
بازی کردن
rink
U
یخ بازی کردن
plays
U
رل بازی کردن
toys
U
بازی کردن
playact
U
رل بازی کردن
playing
U
بازی کردن
playing
U
رل بازی کردن
bump
U
بازی کردن
play
U
رل بازی کردن
play
U
بازی کردن
rinks
U
یخ بازی کردن
played
U
رل بازی کردن
headwork
U
با سر بازی کردن
played
U
بازی کردن
actuble
U
بازی کردن
fox
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
play fair
U
مردانه بازی کردن
showboat
U
نمایشی بازی کردن
taw
U
تیله بازی کردن
prevaricating
U
زبان بازی کردن
kites
U
سفته بازی کردن
To play cards .
U
ورق بازی کردن
prevaricates
U
زبان بازی کردن
spoofs
U
حقه بازی کردن
prevaricated
U
زبان بازی کردن
prevaricate
U
زبان بازی کردن
kite
U
سفته بازی کردن
play out
U
تا اخر بازی کردن
palter
U
زبان بازی کردن
played
U
تفریح بازی کردن
playing
U
تفریح بازی کردن
misplay
U
ناشیانه بازی کردن
yo-yo
U
یویو بازی کردن
yo-yos
U
یویو بازی کردن
bowl
U
باتوپ بازی کردن
left-handed
U
با دست چپ بازی کردن
plays
U
تفریح بازی کردن
bowls
U
باتوپ بازی کردن
playact
U
در تاتر بازی کردن
spoof
U
حقه بازی کردن
criminal court
U
عشق بازی کردن
court
U
عشق بازی کردن
play
U
تفریح بازی کردن
equivocating
U
زبان بازی کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
mountebank
U
حقه بازی کردن
mountebanks
U
حقه بازی کردن
to skip rope
U
بند بازی کردن
piddles
U
باخوراک بازی کردن
sparred
U
مشت بازی کردن
piddled
U
باخوراک بازی کردن
piddle
U
باخوراک بازی کردن
cards
U
ورق بازی کردن
to play marbles
U
مهره بازی کردن
to play ball
U
توپ بازی کردن
tricked
U
حقه بازی کردن
to play at chess
U
شطرنج بازی کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
skates
U
اسکیت بازی کردن
skated
U
اسکیت بازی کردن
flimflam
U
حقه بازی کردن
skate
U
اسکیت بازی کردن
spars
U
مشت بازی کردن
spar
U
مشت بازی کردن
gamble
U
سفته بازی کردن
war game
U
بازی جنگ کردن
gambled
U
سفته بازی کردن
gambles
U
سفته بازی کردن
tricking
U
حقه بازی کردن
trick
U
حقه بازی کردن
personified
U
رل دیگری بازی کردن
to play for love
U
سر هیچ بازی کردن
equivocates
U
زبان بازی کردن
favouritism
U
پارتی بازی کردن
ski
U
اسکی بازی کردن
skied
U
اسکی بازی کردن
skis
U
اسکی بازی کردن
drab
U
جنده بازی کردن
drabber
U
جنده بازی کردن
drabbest
U
جنده بازی کردن
shinney
U
شینی بازی کردن
to bill and coo
U
بوسه بازی کردن
fornicate
U
: فاحشه بازی کردن
equivocate
U
زبان بازی کردن
equivocated
U
زبان بازی کردن
shinny
U
شینی بازی کردن
to play soccer
U
فوتبال بازی کردن
to play football
U
فوتبال بازی کردن
card
U
ورق بازی کردن
to make love
U
عشق بازی کردن
fornicating
U
: فاحشه بازی کردن
fornicated
U
: فاحشه بازی کردن
fornicates
U
: فاحشه بازی کردن
to fly a kite
U
سفته بازی کردن
to look oneself again
U
پشم بازی کردن
fences
U
شمشیر بازی کردن
fence
U
شمشیر بازی کردن
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
acted
U
بازی کردن نمایش دادن
performs
U
بازی کردن نمایش دادن
act
U
بازی کردن نمایش دادن
carpetbag
U
سیاست بازی ودغلکاری کردن
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
performed
U
بازی کردن نمایش دادن
perform
U
بازی کردن نمایش دادن
play cat and mouse with someone
<idiom>
U
موش و گربه بازی کردن
see-sawed
U
الا کلنگ بازی کردن
sewsaw
U
الله کلنگ بازی کردن
warm up
<idiom>
U
گرم کردن (برای بازی)
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com