Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to take medical advice
U
با پزشک مشورت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
take medical a
U
به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
consulted
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
counsels
U
مشورت کردن مشورت دادن
counselled
U
مشورت کردن مشورت دادن
counselling
U
مشورت کردن مشورت دادن
counseled
U
مشورت کردن مشورت دادن
counsel
U
مشورت کردن مشورت دادن
consult
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
consults
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
to seek advice
U
مشورت کردن
take counsel with
U
مشورت کردن با
to take coun sel with
U
مشورت کردن با
to seek a position
U
مشورت کردن
cunsult
U
مشورت کردن با
to seek or ask lagal a
U
مشورت قضائی کردن
to ask somebody's advice
U
با کسی مشورت کردن
take counsel with
U
با وکیل مشورت کردن
confer
U
اعطاء کردن مشورت کردن
conferring
U
اعطاء کردن مشورت کردن
confers
U
اعطاء کردن مشورت کردن
put our heads together
<idiom>
U
مشورت کردن ،بحث کردن
conferred
U
اعطاء کردن مشورت کردن
counselling
U
مشورت
consults
U
مشورت
deliberations
U
مشورت
deliberation
U
مشورت
counsel
U
مشورت
misadvise
U
مشورت بد
deliberately
U
با مشورت
counseled
U
مشورت
consulted
U
مشورت
counsels
U
مشورت
consultations
U
مشورت
advisement
U
مشورت
consult
U
مشورت
rede
U
مشورت
advice
U
مشورت
in consultative with
U
با مشورت
counselled
U
مشورت
[piece of ]
advice
U
مشورت
consultation
U
مشورت
consulter
U
مشورت کننده
consultee
U
طرف مشورت
consultee
U
مشورت دهنده
consultatory
U
مشورت امیز
rede
U
مشورت دادن
consultatory
U
مشورت کننده
they put their heads together
U
با هم مشورت کردند
counseled
U
مشاوره دو نفری مشورت
counsels
U
مشاوره دو نفری مشورت
counselling
U
مشاوره دو نفری مشورت
counsel
U
مشاوره دو نفری مشورت
advisedly
U
از روی عقل و مشورت
legal advice
U
مشورت یا نظر قضایی
counselled
U
مشاوره دو نفری مشورت
uncounselled
U
مشورت نکرده
[نداده]
medical officer
U
سر پزشک
interne
U
پزشک
chiropodists
U
پزشک پا
medical officer
U
پزشک
practitioners
U
پزشک
medical man
U
پزشک
master physician
U
سر پزشک
physician
U
پزشک
chiropodist
U
پزشک پا
aesculapian
U
پزشک
medic
U
پزشک
practitioner
U
پزشک
doc
U
پزشک
docs
U
پزشک
physicians
U
پزشک
farrier
U
دام پزشک
farriers
U
دام پزشک
oculists
U
چشم پزشک
a fake doctor
U
پزشک قلابی
family doctors
U
پزشک خانواده
practitioners
U
دام پزشک
certificate of a doctor
U
گواهی پزشک
doctor-to-be
U
پزشک آینده
mad doctor
U
پزشک دیوانگان
ophthalmologist
U
چشم پزشک
family doctor
U
پزشک خانواده
alienist
U
پزشک دیوانگان
general practitioner
U
پزشک عمومی
surgeons
U
پزشک جراح
practitioners
U
دندان پزشک
surgeon general
U
پزشک ارشد
neuropathist
U
پزشک اعصاب
practitioner
U
دام پزشک
practitioner
U
دندان پزشک
physician in attendance
U
پزشک معالج
surgeon
U
پزشک جراح
house physician
U
پزشک مقیم
doctoring
U
پزشک دکتر
oculist
U
چشم پزشک
medico legal examiner
U
پزشک قانونی
doctor
U
پزشک دکتر
doctored
U
پزشک دکتر
medicine man
U
پزشک قبیله
doctors
U
پزشک دکتر
medico
U
پزشک طبیب
aurist
U
پزشک گوش
medical examiner
U
پزشک قانونی
doctor to the company
U
پزشک شرکت
psychopathist
U
پزشک دیوانگان
general practitioner
U
پزشک بیماریهای عمومی
extern
U
کمک پزشک روزانه
iatrogenic illness
U
بیماری پزشک زاد
psychiater
U
پزشک ناخوشی دماغی
esculapian
U
وابسته به دارگونه طب پزشک
neuropsychiatrist
U
پزشک اعصاب و روان
lay analyst
U
روانکاو غیر پزشک
obstetrician
U
پزشک متخصص زایمان
internist
U
پزشک امراض داخلی
medicaster
U
پزشک زبان باز
physician in ordinary
U
پزشک رسمی یا همیشگی
practician
U
پزشک دست در کار
obstetricians
U
پزشک متخصص زایمان
pediatrician
U
پزشک متخصص اطفال
syrinx
U
استاخ پزشک ایطالیایی
intern
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
the doctor ordered an ointment
U
پزشک مرهم تجویز کرد
eustachian
U
پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
anesthetist
U
پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
woman doctor
U
پزشک زن حکیم خانم طبیبه
interns
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
first year resident
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
flight surgeon
U
افسر پزشک نیروی هوایی
intern
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Call a doctor quickly.
فورا پزشک خبر کنید.
interning
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
accoucheur
U
پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
to take the pill
[to be on the pill]
[to go on the pill]
U
قرص خوردن
[طبق دستور از پزشک]
attendance of a doctor
U
حضور پزشک روی رینگ بوکس
He's not suited for a doctor.
U
او
[مرد]
برای یک پزشک مناسب نیست.
residency
U
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
veterinarian
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
veterinarians
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
U
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
There is one physician for every 260 inhabitants.
U
برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
surgeon general
U
رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
unless otherwise prescibed
[by the doctor]
U
مگر اینکه
[پزشک]
نسخه دیگری نوشته
skull practice
U
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
pathologists
U
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist
U
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com