Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ingenious
U
با هوش ناشی از زیرکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
low cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability
U
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
look ahead
U
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
alertness
U
زیرکی
perspicuousness
U
زیرکی
perspicacity
U
زیرکی
shrewd ness
U
زیرکی
shrewdness
U
زیرکی
nimble wit
U
زیرکی
knowingness
U
زیرکی
nimbleness
U
زیرکی
nimblenesss
U
زیرکی
sharply
U
به زیرکی
cleverness
U
زیرکی
acuteness
U
زیرکی
adroitness
U
زیرکی
nimbly
U
به زیرکی
alertress
U
زیرکی
sagacity
U
زیرکی
subtility
U
زیرکی
artfulness
U
زیرکی
deftness
U
زیرکی
quillet
U
زیرکی
craftiness
U
زیرکی
cogency
U
زیرکی
long head
U
زیرکی
artiness
U
زیرکی
intelligence
U
زیرکی
astuteness
U
زیرکی
subtleties
U
زیرکی لطافت
cunning
U
ماهر زیرکی
penetration
U
زیرکی کیاست
subtly
U
ازروی زیرکی
agility
U
تردستی زیرکی
brilliance
U
برق زیرکی
perspicuity
U
زیرکی عاقلی
subtlety
U
زیرکی لطافت
finesse
U
زیرکی بکار بردن
politicly
U
مدبرانه ازروی کاردانی یا زیرکی
deep laid
U
امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
To do something surreptitiously.
U
زیر زیرکی کاری راکردن
outmaneuvred
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvre
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvres
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvres
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvring
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvred
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvring
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
intelligence quotient
U
عددی که هوش و زیرکی شخص را نشان میدهد
wot
U
هوش زیرکی فهم ادراک عقل بذله گویی
due
U
ناشی از
skill less
U
ناشی
skilless
U
ناشی
ills
U
ناشی
Due to
U
ناشی از
dilettante
U
ناشی
on account of somebody
[something]
U
ناشی از
dilettantes
U
ناشی
ill-
U
ناشی
resultant
U
ناشی
ill
U
ناشی
dilettanti
U
ناشی
therefrom
U
ناشی از ان
resulted
U
ناشی
resulting
U
ناشی
muffs
U
ناشی
muffing
U
ناشی
muffed
U
ناشی
muff
U
ناشی
maladroit
U
ناشی
even tual
U
ناشی
result
U
ناشی
emergent
U
ناشی
amateurish
U
ناشی
descended
U
ناشی
mala filde
U
ناشی
gauche
U
ناشی کج
hypostatic
U
ناشی از ته نشینی
dittographic
U
ناشی ازتکراراشتباهی
jackleg
U
ناشی نادرست
variorum
U
ناشی ازچندمنبع
gaucherie
U
ناشی گری
gremie
U
بی تجربه و ناشی
due to an accident
U
ناشی از یک حادثه
privative
U
ناشی از محرومیت
toxic
U
ناشی از زهراگینی
novice
U
ادم ناشی
novices
U
ادم ناشی
abnerval
U
ناشی از عصب
adipic
U
ناشی ازچربی
awkwardness
U
ناشی گری
unfortunate
U
ناشی ازبدبختی
awkward
U
بی لطافت ناشی
irritative
U
ناشی از تحریک
premune
U
ناشی از جلوگیری
emanating
U
ناشی شدن
emanates
U
ناشی شدن
emanated
U
ناشی شدن
emanate
U
ناشی شدن
guttural
U
ناشی از گلو
stingy
U
ناشی از خست
sequent
U
منتج ناشی
as green as grass
<idiom>
U
کم تجربه و ناشی
awkward age
U
سن خامکار
[ناشی]
rise
U
ناشی شدن از
tisy
U
ناشی از مستی
rise
U
ناشی شدن
rises
U
ناشی شدن از
rises
U
ناشی شدن
internal
U
ناشی ازدرون
unperfect
U
ناشی نابلد
unskil
U
ناشی بی مهارت
negligent
U
ناشی از بی مبالاتی
issues
U
ناشی شدن
rhapsodical
U
ناشی از احساسات
issued
U
ناشی شدن
issue
U
ناشی شدن
resulting
U
ناشی شدن نتیجه
ebb current
U
جریان ناشی از افت اب
resulted
U
ناشی شدن نتیجه
damage feasant
U
خسارت ناشی از حیوانات
result
U
ناشی شدن نتیجه
diastrophic
U
ناشی ازتغییرات ارضی
well-meaning
U
ناشی از قصد خوب
well meaning
U
ناشی از قصد خوب
war risks
U
خطرات ناشی از جنگ
vinculo matrimonii
U
ناشی از علقه زوجیت
wind wave
U
موج ناشی از باد
indiscriminate
U
ناشی از عدم تبعیض
interoceptive
U
ناشی از امعاء واحشاء
intuitional
U
ناشی از درک مستقیم
inexpertness
U
ناشی گری بی تخصصی
inexpertly
U
ازروی ناشی گری
thoughtless
U
لاقید ناشی از بی فکری
left handed
U
واقع در سمت چپ ناشی
impiteous
U
ناشی از سخت دلی
despiteous
U
ناشی ازکینه یالج
associative inhibition
U
بازداری ناشی از تداعی
associative facilitation
U
سهولت ناشی از تداعی
flow
U
ناشی شدن فلو
flows
U
ناشی شدن فلو
absorption losses
U
تلفات ناشی از جذب
wind wave
U
خیز اب ناشی از باد
occupation authorities
U
اقتدارات ناشی از اشغال
arise
U
رخ دادن ناشی شدن
profits a prendre
U
حقوق ناشی از مزارعه
rube
U
ادم دهاتی ناشی
short sighted
U
ناشی از کوته نظری
shear stress
U
تنش ناشی از برش
shear failure
U
گسیختگی ناشی از برش
shear crack
U
ترک ناشی از برش
proceed
U
ناشی شدن از عایدات
kinetic energy
U
نیروی ناشی ازحرکت
comes
U
رخ دادن ناشی شدن
come
U
رخ دادن ناشی شدن
proceeded
U
ناشی شدن از عایدات
scorbutic
U
ناشی از کمبود ویتامین C
royalistic
U
ناشی از شاه پرستی
arising
U
رخ دادن ناشی شدن
arises
U
رخ دادن ناشی شدن
well-intentioned
U
ناشی از نیت خوب
renunciatory
U
ناشی از انکار نفس
sentiment
U
ضعف ناشی ازاحساسات
perjurious
U
ناشی از پیمان شکنی
pot valour
U
دلپری ناشی از مستی
transmissions
U
خطای ناشی از اختلال در خط
toxic psychosis
U
روان پریشی ناشی از سم
internal
U
باطنی ناشی ازدرون
transmission
U
خطای ناشی از اختلال در خط
tutelar authority
U
اختیار ناشی از قیومت
use inheritance
U
وراثت ناشی از کاربرد
renunciative
U
ناشی از انکار نفس
flowed
U
ناشی شدن فلو
occupation disease
U
امراض ناشی از کار
ravening
U
حریص ناشی از حرص
property income
U
درامد ناشی از املاک ومستغلات
well mcaning
U
خوش نیت ناشی از قصدخوب
repetitive stress injury
U
اسیب ناشی از فشار تکراری
rounding errors
U
خطاهای ناشی از سرراست کردن
excess demand inflation
U
تورم ناشی از مازاد تقاضا
faute de mieux
U
همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
rental income
U
درامد ناشی از اجاره بها
forced vibration
U
ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
property income tax
U
مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
dispersion error
U
اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
form drag
U
مقاومت ناشی از شکل جسم
idols of the cave
U
اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the market
U
اوهام ناشی از سخن وامیزش
to play a poor game
U
ناشی بودن مهارت نداشتن
wind load
U
سربار ناشی از اثرات باد
technological unemployment
U
بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
supply push inflation
U
تورم ناشی از فشار عرضه
somatogenic
U
ناشی از سلولهای جداری وبدنه
hunger osteopathy
U
بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
lummox
U
ادم ناشی وخام دست
social increment
U
افزایش ناشی از کار جمعی
simple content debt
U
دین ناشی از قرارداد شفاهی
rain wash
U
فرسایش ناشی از ریزش باران
paganish
U
بیت پرست ناشی ار شرک
social decrement
U
کاهش ناشی از کار جمعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com