Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
man handle
U
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
human movement
U
حرکت انسان
skull
U
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls
U
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
self propulsion
U
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
refreshes
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
slink
U
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slinks
U
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slinking
U
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
mistreat
U
بدرفتاری کردن
mistreated
U
بدرفتاری کردن
manhandles
U
بدرفتاری کردن
manhandled
U
بدرفتاری کردن
mistreats
U
بدرفتاری کردن
maltreat
U
بدرفتاری کردن
mistreating
U
بدرفتاری کردن
manhandle
U
بدرفتاری کردن
manhandling
U
بدرفتاری کردن
misbehave
U
بدرفتاری کردن
misbehaves
U
بدرفتاری کردن
misbehaving
U
بدرفتاری کردن
behave ill
U
بدرفتاری کردن
misbehaved
U
بدرفتاری کردن
ill treat
U
بدرفتاری کردن
maltreated
U
بدرفتاری کردن
maltreating
U
بدرفتاری کردن
maltreats
U
بدرفتاری کردن
abuse
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abusing
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abuses
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abused
U
بدرفتاری کردن نسبت به
drag force
U
نیروی مقاوم حرکت
momentum
U
نیروی حرکت انی
maneuver
U
حرکت دادن یاحرکت کردن
locomotive
U
حرکت دهنده نیروی محرکه
locomotives
U
حرکت دهنده نیروی محرکه
trackball
U
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
trap
U
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
bytes
U
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
byte
U
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
electrophoresis
U
حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
zero length launching
U
نوعی روش پرتاب موشک بااولین نیروی حرکت جت
reenforceŠetc
U
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
catch
U
نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
roll on roll off
U
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
poomse
U
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
move on
U
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
coriolis force
U
نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
cybernetics
U
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
anthropo
U
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop
U
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
artificial intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
refresh
U
نیروی تازه دادن به
reinvigorate
U
نیروی تازه دادن به
refreshes
U
نیروی تازه دادن به
revivified
U
نیروی تازه دادن
revivifying
U
نیروی تازه دادن
revivify
U
نیروی تازه دادن
revivifies
U
نیروی تازه دادن
refreshed
U
نیروی تازه دادن به
refect
U
نیروی مجدد دادن
write protect
U
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
id
U
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
rallies
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
rallied
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
rally
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
anthropography
U
علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
cruised
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
feelings indigenous to man
U
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
maltreatment
U
بدرفتاری
harsh usage
U
بدرفتاری
misconduct
U
بدرفتاری
misdeed
U
بدرفتاری
misdeeds
U
بدرفتاری
misbehavior
U
بدرفتاری
shifts
U
حرکت دادن
moved
U
حرکت دادن
shifted
U
حرکت دادن
shift
U
حرکت دادن
move
U
حرکت دادن
movement
U
حرکت دادن
stir up
<idiom>
U
حرکت دادن
moves
U
حرکت دادن
blue bell
U
گزارش بدرفتاری
counter march
U
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
course
U
بسرعت حرکت دادن
coursed
U
بسرعت حرکت دادن
routes
U
فرمان حرکت دادن
interrupt
U
حرکت دادن وقفه
route
U
فرمان حرکت دادن
moom umjigigi
U
حرکت دادن بدن
scurrying
U
بسرعت حرکت دادن
courses
U
بسرعت حرکت دادن
propelled
U
بردن حرکت دادن
propels
U
بردن حرکت دادن
propel
U
بردن حرکت دادن
interrupts
U
حرکت دادن وقفه
scurries
U
بسرعت حرکت دادن
scurried
U
بسرعت حرکت دادن
scurry
U
بسرعت حرکت دادن
interrupting
U
حرکت دادن وقفه
moveable
U
قابل حرکت دادن
misbehavior
U
بدرفتاری سوء رفتار
misbehaviour
U
بدرفتاری سوء رفتار
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
stir
U
حرکت دادن بهم زدن
air movements
U
حرکت دادن ازراه هوا
commercial water movement
U
حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
advancing
U
حرکت دادن چیزی به جلو
whiff
U
باصدای پف حرکت دادن وزیدن
stirred
U
حرکت دادن بهم زدن
stirrings
U
حرکت دادن بهم زدن
stirs
U
حرکت دادن بهم زدن
advances
U
حرکت دادن چیزی به جلو
traversing
U
حرکت دادن لوله در سمت
traverse
U
حرکت دادن لوله در سمت
traverses
U
حرکت دادن لوله در سمت
traversed
U
حرکت دادن لوله در سمت
advance
U
حرکت دادن چیزی به جلو
roused
U
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
slew
U
حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
scull
U
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
rouses
U
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
papers
U
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
papered
U
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
yaw
U
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
rouse
U
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
give free rein to
<idiom>
U
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
paper
U
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
sculls
U
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculled
U
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
papering
U
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
yawed
U
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
U
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque
U
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
U
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
DFD
U
نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
snails
U
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snail
U
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
air force personnel with the army
U
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
U
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
cursor tracking
U
حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
windage
U
پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
differential ailerons
U
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
joysticks
U
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick
U
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
electromotive force
U
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
gluteus
U
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
mechanical mouse
U
وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
friction feed
U
مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
hangers
U
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
blankest
U
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
passes
U
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
CDs
U
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
indenting
U
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
blank
U
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
passed
U
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass
U
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
indent
U
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indents
U
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
hanger
U
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
CD
U
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
polar motion
U
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force
U
نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force
U
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
U
نیروی بالابر نیروی شناوری
compressive strength
U
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
hydraulic lift
U
بلند کردن اب به نیروی اب
man power leveling
U
یکنواخت کردن نیروی انسانی
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
pans
U
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
gyro
U
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
pan-
U
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com