English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pryingly U با نگاه دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek U باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
look at me U بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
glance U نگاه نگاه مختصر
glances U نگاه نگاه مختصر
glanced U نگاه نگاه مختصر
scholastical U دقیق
tenty U دقیق
scrutinizer U دقیق
scholastic U دقیق
literal U دقیق
intent U دقیق
exquisite U دقیق
exacts U دقیق
subtil U دقیق
exact U دقیق
particular redemption U دقیق
precision U دقیق
stringent U دقیق
punctiliously U دقیق
punctilious U دقیق
astute U دقیق
stringently U دقیق
advertent U دقیق
wistful U دقیق
punctual U دقیق
accurate U دقیق
exacted U دقیق
exact solution U حل دقیق
queazy U زیاد دقیق
precision tool U ابزار دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
goings-over U بررسی دقیق
precisionist U بسیار دقیق
thorough paced U دقیق گام
thoroughgoing U بسیار دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
going-over U بررسی دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
imprecise U غیر دقیق
controls U توپزن دقیق
controlling U توپزن دقیق
control U توپزن دقیق
precision sweep U روبش دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
exact location U محل دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
an a calculator U محاسب دقیق
punctual U باذکرجزئیات دقیق
instrument U الات دقیق
precise U خیلی دقیق
precise U صریح دقیق
precise U دقیق کردن
scrutiny U بررسی دقیق
instruments U الات دقیق
precision tools U الات دقیق
fine setting U تنظیم دقیق
fine spun U دقیق خیالی
precision scale U مقیاس دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
precision fire U تیر دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
precisian U خیلی دقیق
perpend U دقیق بودن
persnickety U کاربسیار دقیق
particularization U شرح دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
high accuracy measurement U سنجش دقیق
queasy U زیاد دقیق
detailed analysis U بررسی دقیق
sound U بی خطر دقیق
sounded U بی خطر دقیق
subtlest U دقیق لطیف
soundest U بی خطر دقیق
subtle U دقیق لطیف
sounds U بی خطر دقیق
correcting U دقیق یا درست
tenuous U لطیف دقیق
set U لجوج دقیق
sets U لجوج دقیق
setting up U لجوج دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
subtler U دقیق لطیف
corrects U دقیق یا درست
correct U دقیق یا درست
watchful U بی خواب دقیق
chronometer U ساعت شمار دقیق
fine tuning U میزان سازی دقیق
fine turning U میزان سازی دقیق
calibration U تنظیم الات دقیق
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
zero U تنظیم دقیق دستگاه
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
precision U بسیار دقیق بودن
precision U اندازه گیری دقیق
edge sharpening U دقیق کردن لبه
facsimile U کپی دقیق از یک متن
probity U پیروی دقیق از اصول
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
precision bore U سوراخ کردن دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
pin point U تعیین دقیق نقاط
precision casting U ریخته گری دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
tendering U دقیق ترد ونازک
tenderest U دقیق ترد ونازک
tendered U دقیق ترد ونازک
tender U دقیق ترد ونازک
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
precision lathe U ماشین تراش دقیق
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
mirrors U ایجاد کپی دقیق
sticklers U سمج خیلی دقیق
stickler U سمج خیلی دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
mirrored U ایجاد کپی دقیق
mirror U ایجاد کپی دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
astringent U سخت گیر دقیق
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
particular U دقیق نکته بین
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
he was p in his promises U درانجام وعدههای خود دقیق بود
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
precisian U شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
zero beat U تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification U مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervising U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
hand forming U شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
grey scale U سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
supervised U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
glideslope U شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
pcm U روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
yellow arc U محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
leer U نگاه کج
slanted U نگاه کج
view U نگاه
glimpsing U نگاه کم
glimpses U نگاه کم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com