Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
asterisk
U
با ستاره نشان کردن
asterisks
U
با ستاره نشان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
silver star
U
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
asterisks
U
نشان ستاره
asterisk
U
نشان ستاره
asterism
U
نشان ستاره
star spangled
U
ستاره نشان
star
U
نشان ستاره اختر
starred
U
نشان ستاره اختر
campaign star
U
نشان جنگی ستاره
stars
U
نشان ستاره اختر
double star
U
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
binary star
U
ستاره دوگانه ستاره دوتایی ستاره مزدوج
Lesghi star
U
ستاره لسگی
[این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
dog star
U
ستاره شعرای یمانی ستاره کاروان کش
planets
U
ستاره سیار ستاره بخت
planet
U
ستاره سیار ستاره بخت
concentrator
U
وسیله ابتدایی شبکه که حاوی توپولوژی منط قی است و گره ها متصل اند ولی هر بازوی ستاره به عنوان حلقه فیریکی به وسیله ستاره وصل است
stelliform
U
ستاره وار ستاره وش
marks
U
نشان کردن نشان
mark
U
نشان کردن نشان
puncuation
U
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
U
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
U
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
inductive earthing
U
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
sight
U
نشان کردن
to draw a beads on
U
نشان کردن
to take a
U
نشان کردن
sights
U
نشان کردن
ear mark
U
نشان کردن
symbolises
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolising
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
to impress on the mind
U
خاطر نشان کردن
to sight gun
U
نشان کردن اسلحه
inlay
U
گوهر نشان کردن
inlaying
U
گوهر نشان کردن
inlays
U
گوهر نشان کردن
dagger
U
خنجر نشان کردن
to aim ones gun at
U
باتفنگ نشان کردن
to have a shy at
U
باسنگ نشان کردن
trace
U
رد یابی کردن نشان
traces
U
رد یابی کردن نشان
traced
U
رد یابی کردن نشان
to stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
daggers
U
خنجر نشان کردن
point
U
خاطر نشان کردن
to imprint on the mind
U
خاطر نشان کردن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
sights
U
دید زدن نشان کردن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
project
U
فاهر کردن نشان دادن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
sight
U
دید زدن نشان کردن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
represent
U
بیان کردن نشان دادن
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
suspension ribbon
U
لنت اویزان کردن نشان
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
earmarks
U
نشان کردن اختصاص دادن
earmark
U
نشان کردن اختصاص دادن
marking
U
نشان دار سازی نشان
poniter
U
نشان دهنده نشان گیرنده
markings
U
نشان دار سازی نشان
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
to give publicity to
U
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
demonstrated
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
belied
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belie
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
simulating
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulate
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulates
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrate
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrating
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
belies
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrates
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
stamps
U
نشان دار کردن کلیشه زدن
stamp
U
نشان دار کردن کلیشه زدن
damaskeen
U
ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
brazen
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
featuring
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
features
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
feature
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
punctuates
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
brazenly
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
punctuate
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
refers
U
اشاره کردن نشان کردن
highlighting
U
نشان کردن پررنگ کردن
referred
U
اشاره کردن نشان کردن
refer
U
اشاره کردن نشان کردن
milestone
U
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
milestones
U
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
gems
U
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gem
U
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
conceal
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
autos
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
images
U
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
stars
U
ستاره
asterisks
U
ستاره
star
U
ستاره
asterisk
U
ستاره
stellar
U
پر ستاره
starless
U
بی ستاره
aster
U
ستاره
starred
U
ستاره
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
pipped
U
ستاره سردوش
shooting stars
U
ستاره ثاقب
shooting star
U
ستاره ثاقب
day star
U
ستاره بامداد
star finder
U
ستاره یاب
daystar
U
ستاره بامداد
lunette
U
ستاره صغیر
star spangled
U
مزین به ستاره
lucifer
U
ستاره بامدادی
star connection
U
اتصال ستاره
d. star
U
ستاره جفتی
medusa
U
ستاره دریایی
pipping
U
ستاره سردوش
morning star
U
ستاره بامدادی
pips
U
ستاره سردوش
mars
U
ستاره مریخ
morning star
U
ستاره صبح
moring star
U
ستاره بامداد
asteroid
U
شبیه ستاره
y network
U
شبکه ستاره
asteroids
U
شبیه ستاره
y winding
U
اتصال ستاره
star voltage
U
ولتاژ ستاره
y voltage
U
ولتاژ ستاره
star washer
واشر ستاره ای
farsi be engilisi
U
ارایشگاه ستاره
sea pad
U
ستاره دریایی
fixed star
U
ستاره ثابت
gaint star
U
ستاره غول
georgium sidus
U
ستاره جرج
astronomers
U
ستاره شناس
astronomer
U
ستاره شناس
supergaint
U
ستاره ابرغول
hexagram
U
ستاره شش وجهی
goats
U
ستاره جدی
goat
U
ستاره جدی
hesper
U
ستاره مغرب
finger fish
U
ستاره دریایی
evening star
U
ستاره شامگاهی
lodestar
U
ستاره قطبی
star bit
U
بیت ستاره
lodestaror load
U
ستاره قطبی
starlet
U
ستاره کوچک
starlet
U
ستاره کوره
starlike
U
ستاره مانند
lodestar
U
ستاره راهنما
astral
U
شبیه ستاره
loadstar
U
ستاره راهنما
loadstar
U
ستاره قطبی
stelliform
U
بشکل ستاره
dwarf star
U
ستاره کوتوله
hesperus
U
ستاره شام
astronmer
U
ستاره شناس
polaris
U
ستاره قطبی
nova
U
فانی ستاره
pluto
U
ستاره پلوتو
rolling stone
<idiom>
U
ستاره سهیل
planetesimal
U
کوچک ستاره
cameleopardalis
U
ستاره زرافه
polaris
U
ستاره جدی
an infinitude of stars
U
تعدادنامحدودی ستاره
astronavigation
U
ستاره نوردی
asteroidal
U
مانند ستاره
companion
U
ستاره ندیم
proto star
U
پیش ستاره
starfish
U
ستاره دریایی
asterial
U
ستاره شکل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com