English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to serve with a summons U با خواست برگ خواندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
arraign U با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
address for service of a summons [address where a summons may be served] U آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
Other Matches
lilt U اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts U اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
want U خواست
wanted U خواست
wills U خواست
wish U خواست
wished U خواست
wishes U خواست
will U خواست
willed U خواست
disposition U خواست
demands U خواست
volition U خواست
demanded U خواست
demand U خواست
desideratum U خواست
bill of indictment U کیفر خواست
to makes suit U در خواست کردن
tantalizingly U خواست انگیز
tantalizing U خواست انگیز
bill of indicment U کیفر خواست
interpellation U باز خواست
traverse of an indictment U رد کفیر خواست
subpoenaed U خواست برگ
voluntary U داوطلبانه به خواست
subpoenaing U خواست برگ
impetration U در خواست التماس
subpoenas U خواست برگ
subpoena U خواست برگ
read head U هد خواندن راس خواندن
summonsed U خواست برگ احضارنامه
summonses U خواست برگ احضارنامه
summonsing U خواست برگ احضارنامه
of one's own volition U از روی خواست خود
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
summons U خواست برگ احضارنامه
the precatory form U صیغه تمنی یا در خواست
on demand U به در خواست به مجرد تقاضا
to pray permission U در خواست اجازه کردن
he wished to be private U می خواست در خلوت باشد
in an a to escape he U چون خواست بگریزد
demand [of] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
suited U خواست دادن تعقیب کردن
his appeal met no response U پاسخی پدر خواست که اوترسید
suits U خواست دادن تعقیب کردن
suit U خواست دادن تعقیب کردن
Sara always wanted a puppy. U سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
background U اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
backgrounds U اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on U با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
This is the very thing I wanted. U این همان چیزی است که دلم می خواست
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
She had the never to ask for cash . U اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
extending U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
signalled U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust U منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
misreading U بد خواندن
reading age U سن خواندن
misreads U بد خواندن
to take lessons U یا خواندن
intone U خواندن
intoned U خواندن
intones U خواندن
reads U خواندن
intoning U خواندن
misread U بد خواندن
recitations U از بر خواندن
recitation U از بر خواندن
rhapsodiz U خواندن
lip read U لب خواندن
lip-read U لب خواندن
lip-reads U لب خواندن
read U خواندن
readings U خواندن
reading U خواندن
quirister U باجمع خواندن
trilled U با تحریر خواندن
raw head U نوک خواندن
trill U با تحریر خواندن
read head U نوک خواندن
to song a song U سرود خواندن
cite U به دادگاه خواندن
cited U به دادگاه خواندن
cites U به دادگاه خواندن
citing U به دادگاه خواندن
trills U با تحریر خواندن
destructive read U خواندن مخرب
to go to school U درس خواندن
r/w U خواندن- نوشتن
criminiate U مرجم خواندن
rhapsodiz U از بر خواندن سرودن
to bid d. to U بمبارزه خواندن
to call to witness U بگواهی خواندن
criminate U مجرم خواندن
numerate U خواندن یاشمردن
psalmodize U زبور خواندن
to read out U بلند خواندن
scans U با وزن خواندن
scanned U با وزن خواندن
brags U رجز خواندن
parallel reading U خواندن موازی
misread U غلط خواندن
beatified U مبارک خواندن
beatifies U مبارک خواندن
beatify U مبارک خواندن
beatifying U مبارک خواندن
misreading U غلط خواندن
nondestructive read U خواندن غیرمخرب
misreads U غلط خواندن
lullaby U لالایی خواندن
bragging U رجز خواندن
bragged U رجز خواندن
scan U با وزن خواندن
to fling down the gauntlet U بمبارزه خواندن
to glance U بشتاب خواندن
chortling U سرودوتسبیح خواندن
chortles U سرودوتسبیح خواندن
chortled U سرودوتسبیح خواندن
chortle U سرودوتسبیح خواندن
peruse U بدقت خواندن
perused U بدقت خواندن
peruses U بدقت خواندن
perusing U بدقت خواندن
brag U رجز خواندن
lullabies U لالایی خواندن
spell U پی بردن به خواندن
read/write U خواندن- نوشتن
lulling U لالایی خواندن
lulled U لالایی خواندن
lull U لالایی خواندن
reading habit U عادت خواندن
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . U کور خواندن
lulls U لالایی خواندن
rehearsals U تمرین از بر خواندن
rehearsal U تمرین از بر خواندن
boast U رجز خواندن
boasted U رجز خواندن
boasts U رجز خواندن
readability U قابلیت خواندن
readable U قابل خواندن
reading disability U ناتوانی در خواندن
reading quotient U بهر خواندن
reading rate U سرعت خواندن
reading speed U سرعت خواندن
reading readiness U امادگی خواندن
read pulse U تپش خواندن
unreadable U نامستحق خواندن
unreadable U غیرقابل خواندن
to throw down the glove U بمبارزه خواندن
reading station U ایستگاه خواندن
readout U خواندن بازخواندن
bastardize U حرامزاده خواندن
cantillate U با اواز خواندن
chitter U اواز خواندن
read strobe U بارقه خواندن
spells U پی بردن به خواندن
reading span U فراخنای خواندن
spelled U پی بردن به خواندن
psalm U سرود مذهبی خواندن
skimmed U بطور سطحی خواندن
vocals U اوازی ویژه خواندن
skims U بطور سطحی خواندن
paganize U کافرو زندیق خواندن
he took to books U پرداخت به کتاب خواندن
read/write head U نوک خواندن / نوشتن
orate U نطق کردن خواندن
nonoverlap processing U روشی که به وسیله ان خواندن
vocal U اوازی ویژه خواندن
read write head U نوک خواندن و نوشتن
sings U سرود خواندن سراییدن
photodigital memory U خواندن چند بار
to choir a hymn U سرودی راباهم خواندن
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
studies U درس خواندن خوانش
studying U درس خواندن خوانش
sings U تصنیف اواز خواندن
sing U سرود خواندن سراییدن
sing U تصنیف اواز خواندن
read write privilege U امتیاز خواندن- نوشتن
study U درس خواندن خوانش
reemploy U دوباره بخدمت خواندن
the three r's U خواندن ونوشتن وحساب
read restore cycle U چرخه خواندن و ترمیم
skim U بطور سطحی خواندن
read write cycle U چرخه خواندن و نوشتن
reciting U با صدایی موزون خواندن
recites U با صدایی موزون خواندن
speak one's piece <idiom> U فکر کسی را خواندن
see through <idiom> U فکر کسی را خواندن
nondestructive U خواندن غیر مخرب
invite U خواندن وعده گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com