English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
yohan nukite U ضربه با انگشتان
hirake U مفصلهای انگشتان
palicoot U نوک انگشتان پا
pyon son keut U نوک انگشتان
interdigital U واقع در میان انگشتان
press U فشار دادن با انگشتان
interdigitate U واقع در میان انگشتان
presses U فشار دادن با انگشتان
finger dexterity test U ازمون چالاکی انگشتان
cat's cradle U ساختن طرحهای مختلف با نخ و انگشتان
athlete's foot U نوعی مرض قارچی انگشتان
toho U اعضای انگشتان نشانه و شست
athlete's foot U ترک خوردن بین انگشتان پا
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
trap U فاصله چرمی بین شست انگشتان دستکش
keilo U ضربهای در کاراته بانوک انگشتان جمع شده
span U فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
Can count on the fingers of one hand <idiom> U رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
spanning U فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
spanned U فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
spans U فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
home row U ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
ripe U جا افتاده
riper U جا افتاده
low U افتاده
fallen U افتاده
ripest U جا افتاده
old fashioned U از مد افتاده
elliptic U افتاده
unassuming U افتاده
meek U افتاده
out of date U از مد افتاده
crest fallen U افتاده
footworn U از پا افتاده
downfallen U افتاده
mellows U جا افتاده
mellowing U جا افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
whacked U از پا افتاده
flagging U افتاده
old hat U از مد افتاده
mellowed U جا افتاده
mellow U جا افتاده
modest U افتاده
nutant U پایین افتاده
decurrent U پایین افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
cyma recta U موجی افتاده
dowm U از کار افتاده
demimonde U عقب افتاده
compromised U به خطر افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
hors de combat U از کار افتاده
installed U از کار افتاده
arrear U بدهی پس افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
mity U کزم افتاده
noneffective U از کار افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
obvolute U رویهم افتاده
short winded U از نفس افتاده
out of order U از کار افتاده
short of breath U از نفس افتاده
outland U دور افتاده
proleptic U پیش افتاده
jugate U روی هم افتاده
unassertive U افتاده حال
hanging gale U اجاره پس افتاده
he fell prone U دمر افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
winded U از نفس افتاده
impassionate U بهوس افتاده
in register U روی هم افتاده
tatty U پیش پا افتاده
old hat U پیش پا افتاده
copybook U پیشپا افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
protrudent U بیرون افتاده
recluse U دور افتاده
trite U پیش پا افتاده
deadlines U از کار افتاده
deadline U از کار افتاده
obsolete U ازکار افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
deferred U عقب افتاده
banal U پیش پا افتاده
backs U بدهی پس افتاده
back U بدهی پس افتاده
outlying U دور افتاده
slacks U جای افتاده یا شل
slackest U جای افتاده یا شل
prostrating U بخاک افتاده
recluses U دور افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
outstanding U عقب افتاده
outstandingly U عقب افتاده
prostrated U بخاک افتاده
overlapping U رویهم افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
slack U جای افتاده یا شل
prostrate U بخاک افتاده
retarded U عقب افتاده
seedy U از کار افتاده
lowly U صغیر افتاده
prostrates U بخاک افتاده
lame ducks U از کار افتاده
lame duck U از کار افتاده
remotely U دور افتاده
lowliest U صغیر افتاده
backward U عقب افتاده
delayed U عقب افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
backwards U عقب افتاده
lowlier U صغیر افتاده
meshed U درهم جا افتاده
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
remote site U محل دور افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
outfield U مزرعه دور افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
sear U خشکیده از کار افتاده
seared U خشکیده از کار افتاده
sears U خشکیده از کار افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
slothful U دیرپای عقب افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
outback U جای دور افتاده
leading current U شدت پیش افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
pulled U شکسته شده افتاده
back pay U حقوق عقب افتاده
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
outpost U پاسگاه دور افتاده
well worn U پیش پا افتاده معمولی
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
seedy U بتخم افتاده مندرس
outposts U پاسگاه دور افتاده
evader U دور افتاده از یکان
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
arrear U دین عقب افتاده
arrears U بدهیهای عقب افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
back rent U کرایه عقب افتاده
interjacent U میانی در میان افتاده
platitudinous U تکراری و پیش پا افتاده کردن
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
a rural backwater U محل روستایی عقب افتاده
My rent has been postponed. U اجاره ام عقب افتاده است
The show has been postponed. U نمایش عقب افتاده است
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
impassioned U تهییج شده بهوس افتاده
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
orphaned U جدا افتاده در صفحه اخر
unfrequented U دور افتاده تکرار نشدنی
dead mines U مینهای بی اثر و از کار افتاده
orphans U جدا افتاده در صفحه اخر
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
orphan U جدا افتاده در صفحه اخر
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
islets U جای پرت ودور افتاده
islet U جای پرت ودور افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
toddling U کودک تازه براه افتاده
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
demode U ازمد افتاده کهنه شده
down U میله افتاده واخراج توپزن
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
podunk U شهر کوچک ودور افتاده
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
accidental U آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
i am behind in my rent U کرایه خانه ام عقب افتاده است
lap joint U لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
The date of the meeting has been advanced. U تاریخ جلسه جلو افتاده است
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com