Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He did it with his fathers knowledge.
U
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He did it out of friendship.
U
ازروی دوستی اینکار راکرد
he did it of his own a
U
بطیب خاطرانکار راکرد
He did it to save his face.
U
برای حفظ آبرواینگار راکرد
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
there is no p of doing it
U
کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
he succeeded his father
U
جانشین پدرش شد
he takes a his father
U
به پدرش می رود
he takes a his father
U
به پدرش ماننداست
He's a carbon copy of his father.
U
کپی پدرش است.
How old is his father .
U
پدرش چه سنی است؟
He's the spitting image of his father.
U
درست مثل پدرش است.
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
U
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
She married a man old eonugh to be her father.
U
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
It is not possible ( feasible , practicable) .
U
اینکار عملی نیست
Shen wI'll the work be complete?
U
اینکار کی کامل می شود ؟
You wont reget it. You wont lose by it .
U
از اینکار بد نخواهی دید
Be a good chap(fellow)and do it.
U
جان من اینکار راانجام بد ؟
he is unequal to the task
U
مرد اینکار نیست
There is nothing to be ashamed lf .
U
( اینکار ) خجالت ندارد
What is the motive ( design) ?
U
غرض از اینکار چیست ؟
He is a pastmaster at it .
U
خدای اینکار است
Oedipus
U
ادیپوس
[افسانه یونانی]
[پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work.
U
برای اینکار جان می دهد
you shall smart for it
U
سزای اینکار را خواهید دید
it wasdone in no time
U
اینکار چندان وقتی نبرد
I have pledged ( staked ) my reputation on it .
U
شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
Nothing wI'll come out of this.
U
از اینکار چیزی درنمی آید
It is beyond my authority(control).
U
اینکار از اختیار من خارج است
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
U
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
so and so
U
اینکار وانکار چنین وچنان
so-and-so
U
اینکار وانکار چنین وچنان
i know how to do it
U
میدانم چطور باید اینکار را کرد
I took a great deal of trouble over it.
U
روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
He is cut out for it ( this job ).
U
برای اینکار ساخته شده است
His action is in the nature of sour grapes.
U
اززور پسی اینکار رامی کند
The minisiter cant cope with it.
U
از دست وزیر اینکار بر نمی آید
He wI'll give a good account of himself.
U
خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
I'll eat my hat if I dont do it .
U
اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
Dont let the grass grow under your feet.
U
نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
antigone
U
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
tentering
U
دار کشی
[میخ کشی ]
[اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
unawares
U
بی اطلاع
know how
U
اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
advice
U
اطلاع
learning
U
اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
knowledge
U
اطلاع
awareness
U
اطلاع
conizance
U
اطلاع
datum
U
اطلاع
deep read
U
با اطلاع
consciousness
U
اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
versed
U
با اطلاع
well-read
U
با اطلاع
well read
U
با اطلاع
tip-off
U
اطلاع
warning
U
اطلاع
word
U
اطلاع
intelligence
U
اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
communication
U
اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
notification
U
اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
notice
U
اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
information
U
اطلاع
tip-off
U
اطلاع نهانی
inking
U
اطلاع مختصر
notices
U
توجه اطلاع
noticed
U
توجه اطلاع
tip off
U
اطلاع نهانی
prospectuses
U
اطلاع نامه
notice
U
توجه اطلاع
prospectus
U
اطلاع نامه
tip-offs
U
اطلاع نهانی
noticing
U
توجه اطلاع
precognition
U
اطلاع قبلی
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
misknow
U
بی اطلاع بودن از
letter of a
U
اطلاع نامه
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
unadvised
U
بدون اطلاع
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
global knowledge
U
اطلاع سراسری
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
advice note
U
یادداشت اطلاع
report
U
اطلاع دادن
reported
U
اطلاع دادن
notifies
U
اطلاع دادن
notify
U
اطلاع دادن
preview
U
اطلاع قبلی
previews
U
اطلاع قبلی
information
U
اطلاع دادن
notifying
U
اطلاع دادن
informatics
U
اطلاع رسانی
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
notified
U
اطلاع دادن
reports
U
اطلاع دادن
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
sizing
U
آهارزنی
[گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
publicises
U
به اطلاع عموم رساندن
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
publicising
U
به اطلاع عموم رساندن
message
U
حجم اطلاع مشخص
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
he is in the know
U
اطلاع ویژه دارد
publicised
U
به اطلاع عموم رساندن
mininformation
U
اطلاع یا خبر نادرست
messages
U
حجم اطلاع مشخص
notify the public
U
به اطلاع عموم رساندن
publitize
U
به اطلاع عموم رساندن
let me know
U
بمن اطلاع دهید
to let know
U
خبردادن به اطلاع دادن
publicize
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
U
به اطلاع عموم رساندن
publicized
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
U
به اطلاع عموم رساندن
gibberish
U
اطلاع بی معنا و بی استفاده
tip
U
انعام اطلاع منحرمانه
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
As you are well informed…
U
همانطور که اطلاع دارید
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
informing
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
incognizant
U
بدون اطلاع غیر وارد
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
inform
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs
U
اطلاع دادن چغلی کردن
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
misinform
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
U
اطلاع غیر صحیح دادن
compuserve
U
شبکه اصلی اطلاع رسانی
inform
U
اطلاع دادن چغلی کردن
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
misinforms
U
اطلاع غیر صحیح دادن
informing
U
اطلاع دادن چغلی کردن
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
If not , please let me know.
U
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
whom it may concern
U
برای اطلاع افراد ذیربط
informs
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
domains
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
attentions
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
domain
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
compared
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compare
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attention
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
inkling
U
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
loutish
U
بیشعور خام دست وبی اطلاع
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compares
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
matches
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
dispatch
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
dispatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
questionnaires
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
distributes
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
dispatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
questionnaire
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
despatching
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
match
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
output
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
outputs
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
distribute
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
outputs
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
inputted
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
redundant
U
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
input
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com