English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
set to U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
start off U شروع کردن شروع شدن
languishing U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languish U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
languished U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
languishes U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
embark upon U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
embark U شروع کردن
streek U شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
set in U شروع کردن
tee off U شروع کردن
embarks U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
take up <idiom> U شروع کردن
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
commenced U شروع کردن
commence U شروع کردن
embarked U شروع کردن
embarking U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
launch U شروع کردن حمله
pipe up U شروع به نی زدن کردن
launching U شروع کردن حمله
to open fire U شروع به اتش کردن
tune up U شروع باواز کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
launches U شروع کردن حمله
open fire U شروع به تیراندازی کردن
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
blast off U شروع بپرواز کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
launched U شروع کردن حمله
warm up U شروع کردن به کار
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
do up U شروع بکار کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
to start U شروع کردن به دویدن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
to gather way U شروع بحرکت کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
attempting U قصد کردن شروع به جرم
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
triggered U شروع کردن حمله یاکار
triggers U شروع کردن حمله یاکار
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
attempts U قصد کردن شروع به جرم
attempt U قصد کردن شروع به جرم
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
attempted U قصد کردن شروع به جرم
trigger U شروع کردن حمله یاکار
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
begins U اغاز نهادن شروع کردن
begin U اغاز نهادن شروع کردن
appetence U اشتیاق
hungered U اشتیاق
hungering U اشتیاق
appetency U اشتیاق
longings U اشتیاق
longing U اشتیاق
hungers U اشتیاق
enthusiasm U اشتیاق
lackadaisical U بی اشتیاق
lukewarm U بی اشتیاق
avidity U اشتیاق
aspirations U اشتیاق
anxiousness U اشتیاق
aspiration U اشتیاق
raring U پر از اشتیاق
hunger U اشتیاق
wistfulness U اشتیاق
appetite U اشتیاق
appetites U اشتیاق
eagerness U اشتیاق
enthusiasms U اشتیاق
hankering U اشتیاق
hankerings U اشتیاق
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
hungered U اشتیاق داشتن
keenness U اشتیاق ارزومندی
heat U اشتیاق وهله
hungering U اشتیاق داشتن
long U :اشتیاق داشتن
hungers U اشتیاق داشتن
longs U :اشتیاق داشتن
longest U :اشتیاق داشتن
longer U :اشتیاق داشتن
heats U اشتیاق وهله
hunger U اشتیاق داشتن
crave U اشتیاق داشتن
desirability U درجه اشتیاق
enthusiasm U وجدوسرور اشتیاق
enthusiasms U وجدوسرور اشتیاق
anxieties U اشتیاق نگرانی
anxiety U اشتیاق نگرانی
cravings U اشتیاق داشتن
craves U اشتیاق داشتن
craved U اشتیاق داشتن
to be thirsty U اشتیاق داشتن
thirst U ارزومندی اشتیاق
long- U :اشتیاق داشتن
breathlessly U با نهایت اشتیاق
longed U :اشتیاق داشتن
snap up <idiom> U با اشتیاق گرفتن
thirst U اشتیاق داشتن
hankers U اشتیاق داشتن
hunger for U اشتیاق به چیزی
hanker U اشتیاق داشتن
hankered U اشتیاق داشتن
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
to yearn to U بکسی اشتیاق داشتن
appetence or tency U اشتیاق خواهش طبیعی
forwardness U اشتیاق شتاب زدگی
kleptomania U میل و اشتیاق به دزدی
solicitude U اشتیاق دقت زیاد
to groan for anything U اشتیاق یا ارزوی چیزیراداشتن
launch U شروع کردن اقدام کردن
initiating U اغاز کردن شروع کردن
initiated U اغاز کردن شروع کردن
launched U شروع کردن اقدام کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
initiate U اغاز کردن شروع کردن
initiates U اغاز کردن شروع کردن
launching U شروع کردن اقدام کردن
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
to p for U ارزو یا اشتیاق چیزی راداشتن
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
initiation U شروع کار شروع
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
Hypergraphia U [حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
rush U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
To start from scratch. U از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com