Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
take out
<idiom>
U
باکسی قرار گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
schedule an appointment
U
قرار ملاقات گذاشتن
make an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
trysts
U
قرار ملاقات گذاشتن
reschedules
U
دوباره قرار گذاشتن
rescheduling
U
دوباره قرار گذاشتن
reschedule
U
دوباره قرار گذاشتن
rescheduled
U
دوباره قرار گذاشتن
tryst
U
قرار ملاقات گذاشتن
rendezvous
U
قرار ملاقات گذاشتن
To have ( come to ) an arrangement with some one .
U
با کسی قرار ومدار گذاشتن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
expose to rays
U
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
to keep up with a person
U
باکسی برابربودن
to haunt with a person
U
باکسی ماندگارشدن
to turn on any one
U
باکسی بد شدن
sympathy with any one
U
همدردی یاهمفکری باکسی
cozy up to (someone)
<idiom>
U
باکسی دوستی برقرارکردن
get in touch with someone
<idiom>
U
باکسی تماس گرفتن
illtreat
U
باکسی بد رفتاری کردن
got a thing going
<idiom>
U
باکسی نامزد شدن
to enter into p with another
U
باکسی شرکت کردن
to keep in touch with any one
U
باکسی تماس داشتن
to keep pace with any one
U
باکسی برابرقدم زدن
to have an i. with any one
U
باکسی دیدار و گفتگو کردن
to be of kinship with somebody
U
باکسی نسبت خویشاوندی داشتن
to bear with a person
U
باکسی ساختن یاسازش کردن
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
to play a trick on any one
U
زدن باکسی شوخی کردن
lose track of
<idiom>
U
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
double up
<idiom>
U
اتاق خود را باکسی شریک بودن
pick a quarrel
<idiom>
U
باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to eat salt with a person
U
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
to blow hot and cold
U
وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
accent mark
U
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
surface mount technology
U
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
U
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
classifies
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
countershaft
U
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
leave
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
load
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
place
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
lay
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
put
U
گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
putting
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
let
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
grow a beard
U
ریش گذاشتن
pledge
U
رهن گذاشتن
pledged
U
رهن گذاشتن
pledges
U
رهن گذاشتن
cramps
U
درقید گذاشتن
mortgages
U
گرو گذاشتن
look up to
<idiom>
U
احترام گذاشتن به
let loose
<idiom>
U
آزاد گذاشتن
exceed
U
عقب گذاشتن
exceeded
U
عقب گذاشتن
exceeds
U
عقب گذاشتن
put in pledge
U
گرو گذاشتن
set down
U
بزمین گذاشتن
mortgaging
U
گرو گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
pledging
U
رهن گذاشتن
fuse
U
سیم گذاشتن
hatch
U
تخم گذاشتن
fused
U
فتیله گذاشتن در
fused
U
سیم گذاشتن
To grow a beard .
U
ریش گذاشتن
legate
U
بارث گذاشتن
legates
U
بارث گذاشتن
hold in respect
U
احترام گذاشتن به
hypothecate
U
گرو گذاشتن
To trample on justice . To be unfair.
U
پا روی حق گذاشتن
hypothecate
U
به رهن گذاشتن
fuse
U
فتیله گذاشتن در
To grow a mustache .
U
سبیل گذاشتن
embed
U
کار گذاشتن
badgers
U
:سربسر گذاشتن
high tender
U
به مزایده گذاشتن
hatched
U
تخم گذاشتن
badgering
U
:سربسر گذاشتن
hatches
U
تخم گذاشتن
handles
U
دسته گذاشتن
To discriminate . To make a distinction .
U
فرق گذاشتن
handle
U
دسته گذاشتن
badgered
U
:سربسر گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone.
U
سر بسرکسی گذاشتن
imbark
U
در کشتی گذاشتن
hand down
U
به ارث گذاشتن
bordering
U
حاشیه گذاشتن
hang-up
U
معوق گذاشتن
hang up
U
معوق گذاشتن
incase etc
U
در لفاف گذاشتن
strands
U
تنها گذاشتن
strand
U
تنها گذاشتن
enframe
U
درقاب گذاشتن
mouths
U
در دهان گذاشتن
over run
U
زیر پا گذاشتن
respects
U
احترام گذاشتن به
bordering
U
لبه گذاشتن
bordered
U
حاشیه گذاشتن
bordered
U
لبه گذاشتن
pignus
U
گرو گذاشتن
exposes
U
بی پناه گذاشتن
encradle
U
درگهواره گذاشتن
pigged
U
بچه گذاشتن
hang-ups
U
معوق گذاشتن
exposing
U
بی پناه گذاشتن
four horsemen
U
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
oviposit
U
تخم گذاشتن
overtop
U
عقب گذاشتن
border
U
لبه گذاشتن
border
U
حاشیه گذاشتن
respect
U
احترام گذاشتن به
Welsh
U
کلاه گذاشتن
salve
U
ضماد گذاشتن
set (someone) up
<idiom>
U
یه جای گذاشتن
traced
U
اثر گذاشتن
traces
U
اثر گذاشتن
lays
U
کار گذاشتن
cramp
U
درقید گذاشتن
regulater
U
قاعده گذاشتن
put in (time)
<idiom>
U
وقت گذاشتن
pull the wool over someone's eyes
<idiom>
U
سربه سر گذاشتن
flyblow
U
تخم گذاشتن
mortgage
U
گرو گذاشتن
putting a condition
U
شرط گذاشتن
lay
U
کار گذاشتن
split hairs
<idiom>
U
فرق گذاشتن
put aside
U
کنار گذاشتن
to set by
U
کنار گذاشتن
put on rudder
U
سکان گذاشتن
mouthing
U
در دهان گذاشتن
mouthed
U
در دهان گذاشتن
mouth
U
در دهان گذاشتن
enshrine
U
درزیارتگاه گذاشتن
put out to interest
U
به بهره گذاشتن
trace
U
اثر گذاشتن
put up to auction
U
به مزایده گذاشتن
give as a pledge
U
گرو گذاشتن
welt
U
مغزی گذاشتن
embarks
U
درکشتی گذاشتن
embarking
U
درکشتی گذاشتن
embarked
U
درکشتی گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com