Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
beacon
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to mark out a ground
U
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
clericality
U
حالت یانشان روحانیت
blazonry
U
علامت یانشان نجابت خانوادگی
flares
U
چراغ یانشان دریایی نمایش
flare
U
چراغ یانشان دریایی نمایش
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
conduce
U
راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن
airt
U
راهنمایی کردن
marshal
U
راهنمایی کردن با
guide
U
راهنمایی کردن
marshals
U
راهنمایی کردن با
misguide
U
بد راهنمایی کردن
guided
U
راهنمایی کردن
heralding
U
راهنمایی کردن
directing
U
راهنمایی کردن
marshaled
U
راهنمایی کردن با
instruction
U
راهنمایی کردن
heralds
U
راهنمایی کردن
heralded
U
راهنمایی کردن
herald
U
راهنمایی کردن
marshaling
U
راهنمایی کردن با
marshalled
U
راهنمایی کردن با
instructions
U
راهنمایی کردن
lead
U
رهبری کردن راهنمایی
leads
U
رهبری کردن راهنمایی
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن غلاف
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
guided
U
راهنمایی کردن غلاف
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
misdirect
U
راهنمایی غلط کردن
misdirected
U
راهنمایی غلط کردن
misdirecting
U
راهنمایی غلط کردن
instruct
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructed
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructing
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructs
U
اموختن به راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن غلاف
misdirects
U
راهنمایی غلط کردن
pilot
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilots
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
piloted
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
directs
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
honourable mention
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
to bow in or out
U
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
call time
U
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
steered
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
lead
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
ushered
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
usher
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
steers
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
ushers
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
cues
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
cue
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
ushering
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
leads
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steerage
U
راهنمایی
orientating
U
راهنمایی
orientate
U
راهنمایی
leading
U
راهنمایی
orientates
U
راهنمایی
orientation
U
راهنمایی
instructions
U
راهنمایی
a piece of advice
U
یک راهنمایی
instruction
U
راهنمایی
guidance
U
راهنمایی
admonition
U
راهنمایی
misdirection
U
راهنمایی غلط
admonitions
U
تذکر راهنمایی
vocational guidance
U
راهنمایی شغلی
guidable
U
قابل راهنمایی
indication signs
U
علایم راهنمایی
traffic light
U
چراغ راهنمایی
intelligence office
U
دفتر راهنمایی
a quick word of advice
U
یک راهنمایی کوچک
traffic lights
U
چراغ راهنمایی
pilotage
U
راهنمایی کشتی
redirection
U
راهنمایی مجدد
lead
U
: راهنمایی رهبری
main
U
ی تر راهنمایی میکند
lightest
U
چراغ راهنمایی
traffic signal
U
چراغ راهنمایی
aim
U
مراد راهنمایی
educational guidance
U
راهنمایی اموزشی
aimed
U
مراد راهنمایی
aims
U
مراد راهنمایی
lighted
U
چراغ راهنمایی
light
U
چراغ راهنمایی
leads
U
: راهنمایی رهبری
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
U
اداره راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office
U
اداره راهنمایی و رانندگی
lead out of danger
U
با راهنمایی از خطر رهانیدن
directional
U
وابسته به راهنمایی و هدایت
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
road traffic offences
U
جرائم راهنمایی و رانندگی
leading question
U
پرسش راهنمایی کننده
leading questions
U
پرسش راهنمایی کننده
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
Road signs
U
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
advisory system
U
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
pillotage
U
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
instructions
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
point duty
U
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
comment
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
instruction
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
commenting
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
compliance index
U
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
cue
U
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues
U
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
design heuristics
U
راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
undirected
U
رهبری نشده راهنمایی نشده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com