English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
to fall through U موفق نشدن
to go wrong U موفق نشدن
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
to show f. U تسلیم نشدن رام نشدن
intently U با سعی وکوشش
diligency U سعی وکوشش
diligence U سعی وکوشش
steadviness U سعی وکوشش
steadiness U سعی وکوشش
industriously U با سعی وکوشش
to grapple with at ask U به کاری سخت زوراوردن وکوشش
to get out of the way U مانه نشدن
disallowing U قائل نشدن
disallows U قائل نشدن
to put by U تسلیم نشدن
to miss plant U سبز نشدن
to miss fire U کامیاب نشدن
disallowed U قائل نشدن
disallow U قائل نشدن
resist temptation U وسوسه نشدن
unsay U گفته نشدن
excluding U شامل نشدن
to keep up one's spirits U دلسرد نشدن
hold the line <idiom> U تسلیم نشدن
to keep one's hair on U دست پاچه نشدن
to keep ones he U دست پاچه نشدن
exclusion U عمل شامل نشدن
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
keep cold U دست پاچه نشدن
keep one's hair on U دست پاچه نشدن
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
underdraw U کشیده نشدن زه تا اخر
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
keep one's head U دست پاچه نشدن
to keep ones hair on U دست پاچه نشدن
to keep cold U دست پاچه نشدن
expostfacto U عطف به ماسبق نشدن قانون
to meet with a repulse U پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
blackout U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
blackouts U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to not be [any] the wiser <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
To keep one s distmce from some one . U از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
leakages U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakage U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
prosperous U موفق
throve U موفق شد
lucrative U موفق
successful U موفق
upbeat U موفق
successful <adj.> U موفق
to come through U موفق شدن
sure-fire U حتما موفق
to pull through U موفق شدن
attained U موفق شدن
I made good my escape . U موفق به فرار شد
make a hit <idiom> U موفق شدن
attain U موفق شدن
come off <idiom> U موفق شدن
go over well <idiom> U موفق بودن
have it made <idiom> U موفق بودن
attaining U موفق شدن
hot hand U پرتاب موفق
arrived U موفق شدن
arriving U موفق شدن
arrive U موفق شدن
to make a shift U موفق شدن
wows U موفق شدن
wowing U موفق شدن
wowed U موفق شدن
wow U موفق شدن
attains U موفق شدن
fay U موفق شدن
arrives U موفق شدن
carry the day <idiom> U برنده یا موفق شدن
two-way U موفق در حمله و دفاع
manage to do it U موفق بانجام ان شدن
ratchet effect U اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
to come up in the world U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
converts U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
succeeded U موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeds U موفق شدن نتیجه بخشیدن
hitting U جستجوی موفق در پایگاه داده
to go places U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
hit U جستجوی موفق در پایگاه داده
hits U جستجوی موفق در پایگاه داده
converting U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
convert U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
connects U ضربه موفق در پایگاه دوم
connect U ضربه موفق در پایگاه دوم
nojoy U موفقیتی نیست موفق نشدم
prospered U رونق یافتن موفق شدن
prosper U رونق یافتن موفق شدن
turn the trick <idiom> U درکاری که میخواست موفق شدن
prospering U رونق یافتن موفق شدن
prospers U رونق یافتن موفق شدن
succeed U موفق شدن نتیجه بخشیدن
I could never make her understand . U هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
hit and miss U گاهی موفق وگاهی مغلوب
to get sight of a person U موفق بدیدن کسی شدن
put across U باحقه بازی موفق شدن
god speed you U کامیاب شوید موفق باشید
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
i managed to do it U موفق شدم که ان کار را انجام دهم
smash hit <idiom> U نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
to get any ones speech U موفق بشنیدن نطق کسی شدن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
deliver the goods <idiom> U موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that. U بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
lanolin U لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com