Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
simultaneous with each other
U
باهم رخ دهنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to set by the ears
U
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
trimmer
U
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
to set at loggerheads
U
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
exhibiter
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
extender
U
توسعه دهنده ادامه دهنده
catalysts
U
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst
U
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative
U
التیام دهنده جوش دهنده
bailor
U
امانت دهنده کفیل دهنده
bailer
U
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitors
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
conjointly
U
باهم
one with a
U
باهم
simultaneously
U
باهم
vis a vis
U
باهم
simoltaneously
U
باهم
simoltaneous
U
باهم
jointly
U
باهم
concerted
U
باهم
together
U
باهم
inchorus
U
باهم
tutti
U
باهم
vis-a-vis
U
باهم
concurrently
U
باهم
at once
U
باهم
to whip in
U
باهم نگاهداشتن
to grow together
U
باهم پیوستن
to keep company
U
باهم بودن
to huddle together
U
باهم غنودن
coincided
U
باهم رویدادن
kissing kind
U
باهم دوست
collaborated
U
باهم کارکردن
collaborate
U
باهم کارکردن
collaborates
U
باهم کارکردن
collaborating
U
باهم کارکردن
coexists
U
باهم زیستن
cohabitation
U
زندگی باهم
one anda
U
همه باهم
We went together .
U
باهم رفتیم
at loggerheads
<idiom>
U
باهم جنگیدن
combining
U
باهم پیوستن
combines
U
باهم پیوستن
combine
U
باهم پیوستن
collocation
U
باهم گذاری
interweaving
U
باهم امیختن
to act jointly
U
باهم کارکردن
to be together
U
باهم بودن
coadunate
U
باهم روییده
cowork
U
باهم کارکردن
interwove
U
باهم امیختن
interweaves
U
باهم امیختن
interweave
U
باهم امیختن
coincide
U
باهم رویدادن
coexist
U
باهم زیستن
coinciding
U
باهم رویدادن
concomitancy
U
باهم بودن
all at once
U
همه باهم
coincides
U
باهم رویدادن
contemporaneously
U
بطورمعاصر باهم
cooperate
U
باهم کارکردن
coexisting
U
باهم زیستن
to work together
U
باهم کارکردن
coexisted
U
باهم زیستن
cohabiting
U
باهم زندگی کردن
intercommon
U
باهم شرکت کردن
cohabited
U
باهم زندگی کردن
to bill and coo
U
باهم غنج زدن
cohabit
U
باهم زندگی کردن
to be good pax
U
باهم دوست بودن
to grow into one
U
باهم یکی شدن
com
U
پیشوند بمعانی با و باهم
correlation
U
بستگی دوچیز باهم
coextend
U
باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
to grow together
U
باهم یکی شدن
spliced
U
باهم متصل کردن
splice
U
باهم متصل کردن
splicing
U
باهم متصل کردن
to keep company
U
باهم امیزش کردن
impacted
U
باهم جمع شده
impacted
U
باهم جوش خورده
to keep friends
U
باهم دوست ماندن
to set at variance
U
با هم بد کردن باهم مخالف ت
coact
U
باهم نمایش دادن
to hang together
U
باهم پیوسته یامتحدبودن
coapt
U
باهم جور امدن
coapt
U
باهم متناسب شدن
interwed
U
باهم پیوند کردن
co-
U
پیشوندیست بمعنی با و باهم
trigon
U
اجتماع سه ستاره باهم
coexistent
U
باهم زیست کننده
splices
U
باهم متصل کردن
cohabits
U
باهم زندگی کردن
compared
U
برابرکردن باهم سنجیدن
confuses
U
باهم اشتباه کردن
to be together with somebody
U
با کسی باهم بودن
promiscuous bathing
U
ابتنی زن و مرد باهم
sum
U
باهم جمع کردن
sums
U
باهم جمع کردن
Co
U
پیشوندیست بمعنی با و باهم
grades
U
جورکردن باهم امیختن
grade
U
جورکردن باهم امیختن
interchanging
U
باهم عوض کردن
interchanges
U
باهم عوض کردن
interchanged
U
باهم عوض کردن
confuse
U
باهم اشتباه کردن
comparing
U
برابرکردن باهم سنجیدن
compares
U
برابرکردن باهم سنجیدن
compare
U
برابرکردن باهم سنجیدن
chum
U
باهم زندگی کردن
We bear no relationship to each other .
U
باهم نسبتی نداریم
they had words
U
باهم نزاع کردند
interchange
U
باهم عوض کردن
to hang together
U
باهم مربوط بودن
cross fertilize
U
باهم پیوند زدن
chums
U
باهم زندگی کردن
symmetrize
U
باهم قرینه کردن
adds
U
جمع زدن باهم پیوستن
they were made one
U
یعنی باهم عروسی کردند
add
U
جمع زدن باهم پیوستن
to cotton together
U
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other
U
باهم ساختن یارفاقت کردن
to go to gether
U
بهم خوردن باهم جوربودن
cons
U
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
conning
U
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
con
U
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
conned
U
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
adding
U
جمع زدن باهم پیوستن
we are kin
U
ما با هم وابسته ایم ما باهم منسوبیم
out of tune
<idiom>
U
باهم خوب وسازش نداشتن
simultaneous
U
باهم واقع شونده همزمان
They are hardly comparable .
U
منا سبتی باهم ندارند
We entered the room together .
U
باهم وارد اطاق شدیم
pools
U
شریک شدن باهم اتحادکردن
confluent
U
باهم جاری شونده متلاقی
pooled
U
شریک شدن باهم اتحادکردن
The husband and wife dont get on together.
U
زن وشوهر باهم نمی سازند
to spar at each other
U
باهم مشت بازی کردن
pool
U
شریک شدن باهم اتحادکردن
col
U
پیشوند بمعانی باو باهم
They fight like cat and dog .
U
باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
in on
<idiom>
U
برای کای باهم جمع شدن
homogeneous
U
مقاربت کننده باهم جنس خود
interfertile
U
اماده زاد و ولد دوتایی باهم
solunar
U
حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
photo electric
U
وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
cross fire
U
تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
disunited
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
life is not all rose culour
U
در زندگی نوش ونیش باهم است
quirister
U
دسته سرودخوانان کلیسا باهم خواندن
disunite
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
to come to an explanation
U
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
disuniting
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
autogenesis
U
ترکیب یا امیختگی سلولهای همانند یا هم نوع باهم
I often confuse the twin brothers .
U
من این دوقلوها رااغلب باهم عوضی می گیرم
mutton chop
U
دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
They are poles apart.
U
یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
hash
U
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
concatenate
U
دستوری که دو داده یا متغیر را باهم ترکیب میکند
to date
U
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
to go out
U
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
1 and 2 are poles apart.
<idiom>
U
۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند
[بسیار متفاوت هستند]
.
coextensive
U
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
omnim gatherum
U
امیختگی چندین چیز باهم توده امیخته جنگ
homogamic
U
تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
tragi comedy
U
نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
homogamous
U
تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود
polymerize
U
باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
interplead
U
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
consortia
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
U
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
pace lap
U
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
indicator
U
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
drawbore
U
کنگرههای موجود بین کام وزبانه که باهم جفت شده ومحکم میشود
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
scarf weld
U
جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
concatenate
U
بیشتر ازیک فایل یامجموعهای ازداده ها که باهم ترکیب می شوند تا مجموعهای را تشکیل دهند
tristimulus values
U
مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
diptych
U
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
altitude azimuth
U
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
logograph
U
چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logogram
U
چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
dead
U
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
compatibility
U
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
synchronize
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
symbiosis
U
همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
dump
U
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
exclusive
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که همه ورودی ها در یک سطح باشند ونادرست است اگر باهم فرق کنند
psychomancy
U
رابطه با روح رابطه ارواح باهم
giver
U
دهنده
irriguous
U
اب دهنده
donor
U
دهنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com