Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
penny bank
U
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
demand deposit
U
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
differentiator
U
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
clearing banks
U
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
clearing bank
U
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
as much as possible
U
هرچه میتوان
one may say
U
میتوان گفت
presumedly
U
بجرات میتوان گفت
it is safe to say
U
بخوبی میتوان گفت
sure enough
U
میتوان یقین کردکه
may
U
ممکن است میتوان
inputted
U
درون گذاشت
input
U
درون گذاشت
negligence
U
فرو گذاشت
feed
U
درون گذاشت
She just left ( went ) . off she went .
U
گذاشت ورفت
overlay
U
جای گذاشت
overlaying
U
جای گذاشت
overlays
U
جای گذاشت
feeds
U
درون گذاشت
can one pass it with safety?
U
ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
the best thatone can do
U
بهترین کاری که میتوان کرد
output
U
برون گذاشت برونگذار
He left his family in Europe .
U
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
outputs
U
برون گذاشت برونگذار
he put orlaid the blame me
U
تقصیر را به گردن من گذاشت
The fellow just took off.
U
طرف گذاشت دررفت
penny worth
U
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
it can safely be said that...
U
بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
milch cow
U
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
it may be presumed that
U
احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
he is something of a musician
U
تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
drew
U
دریافت کرد ناتمام گذاشت
rocking stone
U
سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
Mother left me 500 tomans .
U
مادرم برایم 500 تومان گذاشت
The professor stepped into the classroom.
U
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
that fruit packs easily
U
ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
reversible propeller
U
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
clevis pin
U
پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
it is safe to say
U
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
She laid the book aside .
U
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
passing lane
U
فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
dowsing rod
U
چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
variable sweep
U
ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
intuitionalism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
identity of indiscernibles
U
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
differentiating cicuit
U
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
thermoplastics
U
پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
rough handling of a thing
U
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
ground adjustable propeller
ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
bank check
U
چک بانکی
bank loan
U
وام بانکی
consortium of bankers
U
کنسرسیوم بانکی
account with
[at]
a bank
U
حساب بانکی
bank guarantee
U
ضمانت بانکی
change over
U
انتقال بانکی
bank commission
U
کارمزد بانکی
bank contraction
U
انقباض بانکی
bank credit
U
اعتبار بانکی
bank statement
U
صورتحساب بانکی
bank deposit
U
سپرده بانکی
banking
U
کار بانکی
bank discount
U
تنزیل بانکی
bank charges
U
هزینههای بانکی
bank charge
U
هزینههای بانکی
bank bond
U
ضمانت بانکی
bank holidays
U
تعطیلات بانکی
bank accounts
U
حساب بانکی
bank acceptance
U
قبولی بانکی
bank advance
U
وام بانکی
bank account
U
حساب بانکی
bank bill
U
حواله بانکی
bank statements
U
صورتحساب بانکی
bank rate
U
نرخ بانکی
bank discount
U
تخفیف بانکی
bank liabilities
U
بدهیهای بانکی
bank liabilities
U
تعهدات بانکی
bank pass book
U
دفترچه بانکی
bank giro
U
جیروی بانکی
bank reserves
U
اندوختههای بانکی
bank reserves
U
ذخایر بانکی
bank transfers
U
انتقالات بانکی
clearings
U
تهاتر بانکی
banker's bill
U
صورتحساب بانکی
clearing
U
تهاتر بانکی
bank interest
U
بهره بانکی
bank failure
U
ورشکستگی بانکی
bank draft
U
برات بانکی
bank discount
U
سپردههای بانکی
bank expansion
U
گسترش بانکی
bank draft
U
حواله بانکی
checking accounts
U
حساب جاری بانکی
checking account
U
حساب جاری بانکی
clearings
U
نقل وانتقال بانکی
liability
U
تعهد موجودی بانکی
bank statement
U
صورت حساب بانکی
liabilities
U
تعهد موجودی بانکی
bank statements
U
صورت حساب بانکی
bank rate
U
نرخ بهره بانکی
bank development
U
گسترش شبکه بانکی
joint account
U
حساب بانکی مشترک
bank guarantee
U
ضمانت نامه بانکی
letter of credit
U
اعتبار نامه بانکی
volume of bank credit
U
حجم اعتبارات بانکی
banking deposit account
U
حساب سپرده بانکی
clearing
U
نقل وانتقال بانکی
wheatstone bridge
U
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done
U
به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
bankbook
U
دفترحساب بانک دفترچه بانکی
bank paper
U
چک تضمین شده سفته بانکی
discount rate
U
نرخ ثابت نزول بانکی
giros
U
خدمات بانکی اداره پست
giro
U
خدمات بانکی اداره پست
cashed
U
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cash
U
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
bankable
U
قابل نقل وانتقال بانکی
cashing
U
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
time deposit
U
سپردهء بانکی مدت دار
I deposited the money in my bank account .
پول را به حساب بانکی ام ریختم
cashes
U
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
negotiating bank
U
بانکی که اسناد را معامله میکند
30% down payment against bank guaranty
U
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
advising bank
U
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
over-the-counter interbank transactions
U
داد و ستد بین بانکی در خارج از بورس
land bank
U
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
mathematical school
U
مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
excess preserves
U
اندوخته بانکی بیش از حدی که قانونا" لازم است
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
Tahmasb
U
شاه تهماسب
[پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
trust company
U
شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
densities
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
quantity theory of money
U
حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com