Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
above average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
over-average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forward tell
U
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
upper
U
بالاتر
uppers
U
بالاتر
superior
U
بالاتر
superiors
U
بالاتر
higher
U
بالاتر
the above figures
U
بالاتر
above
U
بالاتر
about
U
بالاتر
overshoots
U
بالاتر از حد
overshoot
U
بالاتر از حد
overshooting
U
بالاتر از حد
further up
U
بالاتر
the court above
U
محکمه بالاتر
transcends
U
بالاتر بودن
superordinates
U
شخص بالاتر
superordinate
U
شخص بالاتر
seniors
U
بالاتر بالارتبه
overshooting
U
بالاتر زدن
transcended
U
بالاتر بودن
overshoot
U
بالاتر زدن
overshoots
U
بالاتر زدن
royalmast
U
دکل بالاتر
senior
U
بالاتر بالارتبه
transcend
U
بالاتر بودن
above all
U
بالاتر از همه
parent directory
U
دایرکتوری بالاتر
hereinabove
U
بالاتر از این
transcending
U
بالاتر بودن
above par
U
بالاتر از بهای اسمی
hyperpyrexia
U
درجه حرارت بالاتر از صد
There is no colour beyond black .
<proverb>
U
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
Black will take no other hue.
<proverb>
U
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
evocation
U
احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocations
U
احاله بدادگاه بالاتر احضار
reserve buoyancy
U
حجم بالاتر از خط ابخور ناو
critical altitude
U
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
channeling
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
to invoke a higher power
U
به مقامی بالاتر رجوع کردن
[برای کمک]
channel
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channels
U
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
cabin supercharger
U
کوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
cabin blower
U
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
gale
U
باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
gales
U
باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
limiter
U
وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
cassion discase
U
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
passed
U
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
braze welding
U
جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
passes
U
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass
U
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
curie point
U
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
services
U
توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
flag rank
U
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
moderate
U
متوسط
moderated
U
متوسط
mediums
U
متوسط
average limit of ice
U
حد متوسط یخ
moderating
U
متوسط
intermedial
U
متوسط
moderates
U
متوسط
life expectancy
U
سن متوسط
life expectancies
U
سن متوسط
modal
U
متوسط
osculant
U
متوسط
meant
U
متوسط
intermediate
U
متوسط
tolerable
U
متوسط
mean
U
متوسط
medium gravle
U
شن متوسط
mediocre
U
متوسط
medium
U
متوسط
modals
U
متوسط
mesne
U
متوسط
average
U
متوسط
meaner
U
متوسط
averaged
U
متوسط
averaged
U
حد متوسط
average
U
حد متوسط
averaging
U
متوسط
averaging
U
حد متوسط
meanest
U
متوسط
averages
U
حد متوسط
averages
U
متوسط
LIM EMS
U
استانداردی که حافظه جانبی بالاتر از کلید بایت را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامه هایی که خاص نوشته شده اند به کار می رود
intermediate pressure
U
فشار متوسط
intermediately
U
بطور متوسط
above-average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
over-average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
m.f.
U
بسامد متوسط
m.f.
U
فرکانس متوسط
mean chord
U
وتر متوسط
mean daily
U
متوسط روزانه
intermediate lampholder
U
سر پیچ متوسط
intermediate hurdle
U
مانع متوسط
average variable cost
U
هزینه متوسط
average value
U
مقدار متوسط
average total cost
U
هزینه متوسط کل
average speed
U
سرعت متوسط
average revenue
U
درامد متوسط
average yield
U
بازده متوسط
average voltage
U
ولتاژ متوسط
averagely
U
بطور متوسط
intermediate high voltage line
U
خط فشار متوسط
intermediate contrast
U
تغایر متوسط
averagly
U
بطور متوسط
girder bridge
U
پل بیلی متوسط
middlingly
U
بطور متوسط
average return
U
بازده متوسط
sort of
U
بمقدار متوسط
medium voltage
U
ولتاژ متوسط
medium scale
U
در مقیاس متوسط
medium frequency
U
بسامد متوسط
medium cloud
U
ابرهای متوسط
medium carbon steel
U
فولادباکربن متوسط
medium artillery
U
توپخانه متوسط
mediterranean sea
U
بحر متوسط
mid range
U
برد متوسط
middle price
U
قیمت متوسط
moderate speed
U
سرعت متوسط
sort of
U
بمیزان متوسط
subaverage
U
زیر حد متوسط
true power
U
توان متوسط
weighted average
U
متوسط وزنی
every Tom, Dick and Harry
<idiom>
U
طبقه متوسط
a medium sized car
U
یک اتومبیل متوسط
a modest income
U
درآمدی متوسط
on the a
U
بطور متوسط
monthly average
U
متوسط ماهیانه
median income
U
درامد متوسط
median gray
U
خاکستری متوسط
above-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
mean price
U
قیمت متوسط
mean life
U
عمر متوسط
mean income
U
درامد متوسط
over-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
mean deviation
U
انحراف متوسط
mean depth
U
عمق متوسط
secondarily
U
بطور متوسط
mean speed
U
سرعت متوسط
mean stress
U
خستگی متوسط
medially
U
بطورمیانه یا متوسط
medial
U
میانه متوسط
mean velocity
U
سرعت متوسط
mean variation
U
تغییر متوسط
mean value
U
مقدار متوسط
above average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
mean time
U
ساعت متوسط
mean time
U
زمان متوسط
above average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
average productivity
U
بازدهی متوسط
midway
U
متوسط میانجی
duffers
U
بازیگر متوسط
average depth
U
عمق متوسط
average deviation
U
انحراف متوسط
duffer
U
بازیگر متوسط
medium wave
U
موج متوسط
average discharge
U
بده متوسط
thins
U
تیم متوسط
thinnest
U
تیم متوسط
average efficiency
U
بازده متوسط
thinners
U
تیم متوسط
thinned
U
تیم متوسط
average expense
U
هزینه متوسط
thin
U
تیم متوسط
averaging
U
مقدار متوسط
averaging
U
میانه متوسط
halftone
U
رنگ متوسط
normal
U
میانه متوسط
life expectancies
U
عمر متوسط
life expectancy
U
عمر متوسط
mediums
U
مقدار متوسط
mediums
U
متوسط معتدل
medium
U
مقدار متوسط
medium
U
متوسط معتدل
mediocrity
U
اندازه متوسط
average conditions
U
شرایط متوسط
middle classes
U
طبقه متوسط
middle class
U
طبقه متوسط
average cost
U
هزینه متوسط
par
U
میزان متوسط
halftones
U
رنگ متوسط
averaged
U
میانه متوسط
average price
U
قیمت متوسط
average latency
U
تاخیر متوسط
average life
U
عمر متوسط
meanest
U
میانه متوسط
mean
U
میانه متوسط
meaner
U
میانه متوسط
average product
U
تولید متوسط
average output
U
محصول متوسط
average product
U
محصول متوسط
average payment
U
پرداخت متوسط
average
U
میانه متوسط
average latency
U
رکود متوسط
average
U
مقدار متوسط
average input
U
نهاده متوسط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com