English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
internal U باطنی ناشی ازدرون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
internal U ناشی ازدرون
through out U ازدرون وبیرون
it is rotten at the core U ازدرون خراب است
ingrowth U رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
interiors U باطنی
intrinsic U باطنی
interior U باطنی
inmost U باطنی
pectoral U باطنی
ben U باطنی
pectorals U باطنی
internal U باطنی
inward U داخلی باطنی
inward light U نور باطنی
psychological make up U تصور باطنی
internal conversion U تبدیل باطنی
inner U روحی باطنی
propensities U میل باطنی رغبت
article of faith U اعتقاد و عقیده باطنی
subjectively U بطور ذهنی یا باطنی
internalization U درونی یا باطنی کردن
propensity U میل باطنی رغبت
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
ideology U مبحث افکار وارزوهای باطنی
ideologies U مبحث افکار وارزوهای باطنی
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
idealogy U مبحث افکار وارزوهای باطنی
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
ambivert U شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
skill less U ناشی
emergent U ناشی
skilless U ناشی
ill U ناشی
resultant U ناشی
therefrom U ناشی از ان
maladroit U ناشی
ill- U ناشی
resulting U ناشی
resulted U ناشی
due U ناشی از
descended U ناشی
amateurish U ناشی
dilettanti U ناشی
dilettantes U ناشی
dilettante U ناشی
mala filde U ناشی
result U ناشی
gauche U ناشی کج
ills U ناشی
even tual U ناشی
muffs U ناشی
muffed U ناشی
muffing U ناشی
muff U ناشی
Due to U ناشی از
on account of somebody [something] U ناشی از
irritative U ناشی از تحریک
guttural U ناشی از گلو
novice U ادم ناشی
issues U ناشی شدن
issued U ناشی شدن
issue U ناشی شدن
novices U ادم ناشی
privative U ناشی از محرومیت
emanates U ناشی شدن
emanate U ناشی شدن
awkward age U سن خامکار [ناشی]
unfortunate U ناشی ازبدبختی
awkwardness U ناشی گری
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
toxic U ناشی از زهراگینی
jackleg U ناشی نادرست
premune U ناشی از جلوگیری
awkward U بی لطافت ناشی
rhapsodical U ناشی از احساسات
variorum U ناشی ازچندمنبع
rises U ناشی شدن
tisy U ناشی از مستی
gremie U بی تجربه و ناشی
sequent U منتج ناشی
rises U ناشی شدن از
rise U ناشی شدن
emanating U ناشی شدن
hypostatic U ناشی از ته نشینی
rise U ناشی شدن از
emanated U ناشی شدن
due to an accident U ناشی از یک حادثه
abnerval U ناشی از عصب
negligent U ناشی از بی مبالاتی
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
stingy U ناشی از خست
unperfect U ناشی نابلد
adipic U ناشی ازچربی
gaucherie U ناشی گری
unskil U ناشی بی مهارت
transmission U خطای ناشی از اختلال در خط
ebb current U جریان ناشی از افت اب
indiscriminate U ناشی از عدم تبعیض
diastrophic U ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous U ناشی ازکینه یالج
transmissions U خطای ناشی از اختلال در خط
associative facilitation U سهولت ناشی از تداعی
resulting U ناشی شدن نتیجه
damage feasant U خسارت ناشی از حیوانات
resulted U ناشی شدن نتیجه
absorption losses U تلفات ناشی از جذب
result U ناشی شدن نتیجه
intuitional U ناشی از درک مستقیم
inexpertness U ناشی گری بی تخصصی
inexpertly U ازروی ناشی گری
associative inhibition U بازداری ناشی از تداعی
impiteous U ناشی از سخت دلی
well-meaning U ناشی از قصد خوب
well meaning U ناشی از قصد خوب
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
sentiment U ضعف ناشی ازاحساسات
interoceptive U ناشی از امعاء واحشاء
thoughtless U لاقید ناشی از بی فکری
short sighted U ناشی از کوته نظری
profits a prendre U حقوق ناشی از مزارعه
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
vinculo matrimonii U ناشی از علقه زوجیت
wind wave U خیز اب ناشی از باد
wind wave U موج ناشی از باد
ingenious U با هوش ناشی از زیرکی
war risks U خطرات ناشی از جنگ
ravening U حریص ناشی از حرص
renunciative U ناشی از انکار نفس
renunciatory U ناشی از انکار نفس
proceeded U ناشی شدن از عایدات
proceed U ناشی شدن از عایدات
royalistic U ناشی از شاه پرستی
rube U ادم دهاتی ناشی
scorbutic U ناشی از کمبود ویتامین C
shear crack U ترک ناشی از برش
shear failure U گسیختگی ناشی از برش
pot valour U دلپری ناشی از مستی
perjurious U ناشی از پیمان شکنی
arise U رخ دادن ناشی شدن
flowed U ناشی شدن فلو
flow U ناشی شدن فلو
occupation disease U امراض ناشی از کار
shear stress U تنش ناشی از برش
well-intentioned U ناشی از نیت خوب
come U رخ دادن ناشی شدن
comes U رخ دادن ناشی شدن
kinetic energy U نیروی ناشی ازحرکت
occupation authorities U اقتدارات ناشی از اشغال
flows U ناشی شدن فلو
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
toxic psychosis U روان پریشی ناشی از سم
arises U رخ دادن ناشی شدن
arising U رخ دادن ناشی شدن
supply push inflation U تورم ناشی از فشار عرضه
forced vibration U ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
dispersion error U اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
technological unemployment U بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
social decrement U کاهش ناشی از کار جمعی
excess demand inflation U تورم ناشی از مازاد تقاضا
social increment U افزایش ناشی از کار جمعی
demand pull inflation U تورم ناشی از فشار تقاضا
faute de mieux U همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
deflationary gap U لطمه ناشی از رکود اقتصادی
form drag U مقاومت ناشی از شکل جسم
somatogenic U ناشی از سلولهای جداری وبدنه
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
hunger osteopathy U بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
lummox U ادم ناشی وخام دست
paganish U بیت پرست ناشی ار شرک
property income U درامد ناشی از املاک ومستغلات
property income tax U مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
wind load U سربار ناشی از اثرات باد
well mcaning U خوش نیت ناشی از قصدخوب
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
rental income U درامد ناشی از اجاره بها
rounding errors U خطاهای ناشی از سرراست کردن
repetitive stress injury U اسیب ناشی از فشار تکراری
occupation authority U اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
derives U ناشی شدن از منتج کردن
greenhorns U مبتدی ادم خام یا ناشی
lewd U ناشی از هرزگی شهوت پرست
laity U مردم غیر روحانی ناشی
bizarre U غیر مانوس ناشی از هوس
machines U خطای ناشی از خرابی قطعه
catcher U بوکسور ناشی کتک خور
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
deriving U ناشی شدن از منتج کردن
titular U ناشی از لقب رسمی افتخاری
machined U خطای ناشی از خرابی قطعه
machine U خطای ناشی از خرابی قطعه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com