English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
walks U گردش کردن پیاده رفتن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
to go on foot U پیاده رفتن
to walk . To go on foot. U پیاده رفتن
to pad the hoof U پیاده رفتن
to pad it U پیاده رفتن
to pad aroad U پیاده رفتن
to ride shanks's mare U پیاده رفتن
shin U پیاده وباسرعت رفتن
shins U پیاده وباسرعت رفتن
pule U باصدا حرکت کردن
disembarkation U به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain U از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhauls U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul U پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
snickered U باصدا خندیدن
snickers U باصدا خندیدن
snicker U باصدا خندیدن
crushes U باصدا شکستن
snickering U باصدا خندیدن
crushed U باصدا شکستن
crush U باصدا شکستن
slurp U باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
slurped U باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
slurps U باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
vocalic U مربوط به حرف باصدا
slurping U باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
vocalical U مربوط به حرف باصدا
grenadier U سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
smack U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
pops U باصدا ترکیدن برهن گذاردن
popped U باصدا ترکیدن برهن گذاردن
smacked U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacks U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
pop U باصدا ترکیدن برهن گذاردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
secondary landing U منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area U منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up U پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauling U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
disassembly order U دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauls U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
demodulation U پیاده کردن
dismantle U پیاده کردن
disembarking U پیاده کردن
unset U پیاده کردن
dismantling U پیاده کردن
take down U پیاده کردن
dismantled U پیاده کردن
dismantles U پیاده کردن
disembarked U پیاده کردن
dismounting U پیاده کردن
disembark U پیاده کردن
dismount U پیاده کردن
disassemble U پیاده کردن
dismantlement U پیاده کردن
disembarks U پیاده کردن
set down U پیاده کردن
dismounts U پیاده کردن
pedestrianize U پیاده روی کردن
dismantling U پیاده کردن موتور
pedestrianized U پیاده روی کردن
pedestrianizes U پیاده روی کردن
pedestrianizing U پیاده روی کردن
To implement a project. U طرحی را پیاده کردن
dismantles U پیاده کردن موتور
dismantled U پیاده کردن موتور
setting out U پیاده کردن نقشه
pedestrianised U پیاده روی کردن
staking U پیاده کردن مسیر
pedestrianises U پیاده روی کردن
pedestrianising U پیاده روی کردن
setting out U پیاده کردن مسیر
pad U پیاده سفر کردن
pads U پیاده سفر کردن
disassembly U پیاده کردن موتور
dismantle U پیاده کردن موتور
dosmount command U فرمان پیاده کردن
dismount U پیاده کردن یا شدن
dismounting U پیاده کردن یا شدن
dismounts U پیاده کردن یا شدن
dismantled U پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvages U پیاده کردن کامل قطعات
dismounts U پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantling U پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaging U پیاده کردن کامل قطعات
salvaged U پیاده کردن کامل قطعات
dismantle U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismount U پیاده کردن قطعات و وسایل
salvage U پیاده کردن کامل قطعات
dismounting U پیاده کردن قطعات و وسایل
removable U قابل سوار و پیاده کردن
disassembly order U روش پیاده کردن وسیله
dismantles U پیاده کردن قطعات مونتاژ
debarkation U تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
disassemble U پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
removal U از بین بردن برداشتن پیاده کردن
terminals U محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal U محل پیاده وسوار کردن بارها
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
overhauling U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
peg out U کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhauls U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing U پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
administrative landing U پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
take to pieces U پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader U دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slants U کج رفتن کج کردن
slant U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
unhorse U از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
ship to shore U حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
tractor group U گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
mopping up U پاک کردن رفتن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
get on U پیش رفتن کار کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com