Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dangerous play
U
بازی خطرناک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hot spots
U
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot
U
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
compromising emanation
U
پیام خطرناک از نظر تامین مخابراتی ارتباط خطرناک
run a risk
<idiom>
U
ریسک خطرناک ،نا امن خیلی خطرناک
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
perilous
U
خطرناک
dicey
U
خطرناک
graves
U
بم خطرناک
critical
U
خطرناک
malignant
U
خطرناک
herculean
U
خطرناک
hazardous
U
خطرناک
parlous
U
خطرناک
unsafe
U
خطرناک
grave
U
بم خطرناک
jeopardous
U
خطرناک
gravest
U
بم خطرناک
hazardous goods
U
امتعه خطرناک
warm corner
U
جای خطرناک
hazardous goods
U
کالاهای خطرناک
disastrous
U
خطرناک فجیع
between wind and water
U
در جای خطرناک
black body
U
قسمت خطرناک
black propaganda
U
تبلیغات خطرناک
sthenic
U
قوی خطرناک
danger space
U
فضای خطرناک
predicaments
U
وضع خطرناک
predicament
U
وضع خطرناک
perilously
U
بطور خطرناک
danger bearing
U
سمت خطرناک
dangerously
U
بطور خطرناک
danger area
U
منطقه خطرناک
critically wounded
U
مجروح خطرناک
death traps
U
بسیار خطرناک
offensive weapon
U
سلاح خطرناک
marginal
U
حاشیهای خطرناک
death trap
U
بسیار خطرناک
serious
U
سخت خطرناک
venturesome
U
با تهور خطرناک
pernicious anemia
U
کم خونی خطرناک
dangerousness
U
وضعیت خطرناک
pixie
U
ادم بازیگوش و خطرناک
breakneck
U
فوق العاده خطرناک
hairy
<idiom>
U
خطرناک
[اصطلاح روزمره]
danger space
U
فضای هوایی خطرناک
calamitous
U
مصیبت بار خطرناک
pixy
U
ادم بازیگوش و خطرناک
pixies
U
ادم بازیگوش و خطرناک
imminent
U
قریب الوقوع خطرناک
malignantly
U
بطور خطرناک یاردی
dicey
<idiom>
U
خطرناک
[اصطلاح روزمره]
krait
U
مار سمی و خطرناک هندی
porbeagle
U
کوسه ماهی خطرناک اقیانوس
cockatrice
U
ادم خیلی مضر و خطرناک
subcritical
U
زیر مرحله خطرناک وبحرانی
harlequinade
U
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
wipe out
U
افتادن خطرناک از روی تخته موج
near collision
U
فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
misplay
U
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
U
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
U
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game
U
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade
U
نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic
U
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
aldis lmap
U
چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
small craft warning
U
پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
Bureaucracy . Red tape .
U
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
labeled cargo
U
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest)
<idiom>
U
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
set the game
U
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the score
U
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
action
U
بازی
actions
U
بازی
fun
U
بازی
slackness
U
بازی
partie
U
بازی
gaming
U
بازی
patulousness
U
بازی
openness
U
بازی
grey hound
U
سگ بازی
solitaires
U
تک بازی
falconine
U
بازی
game
U
بازی
hopscotch
U
بازی لی لی
dibasic
U
دو بازی
solitaire
U
تک بازی
plain dealing
U
بازی
homes
U
بازی
clearance
U
بازی
plays
U
بازی
playing
U
بازی
play
U
بازی
sportiveŠetc
U
بازی کن
played
U
بازی
home
U
بازی
watermanship
U
اب بازی
basic
U
بازی
basics
U
بازی
power games
U
بازی قدرتی
Frisbee
U
بازی با فریزبی
power game
U
بازی قدرتی
stanza
U
بخشی از بازی
stanzas
U
بخشی از بازی
skiing
U
اسکی بازی
hawking
U
قوش بازی
Frisbees
U
بازی با فریزبی
skated
U
بازی تهاجمی
gimmickry
U
حقه بازی
skate
U
بازی تهاجمی
holdout
U
خودداری از بازی
skates
U
بازی تهاجمی
holdouts
U
خودداری از بازی
video game
U
بازی دیدنی
video games
U
بازی دیدنی
jiggery-pokery
U
حقه بازی
sharp practice
U
حقه بازی
party politics
U
حزب بازی
swordplay
U
فن شمشیر بازی
playground
U
زمین بازی
basic salt
U
نمک بازی
basicity
U
قدرت بازی
basification
U
بازی شدن
basket ball
U
یکجورتوپ بازی
war game
U
بازی جنگ
billiard
U
بازی بیلیارد
wargaming
U
بازی جنگ
box score
U
حساب بازی
tricksy
U
بازی کن خنده کن خنده و بازی کن
trickiness
U
حقه بازی
bonefire
U
اتش بازی
basic dye
U
رنگینه بازی
whoredom
U
فاحشه بازی
agiotage
U
سفته بازی
child's play
U
بازی کودکان
playgrounds
U
زمین بازی
winner
U
برنده بازی
winners
U
برنده بازی
child's play
U
بچه بازی
basketball
U
بازی بسکتبال
achate
U
مهرهء بازی
acrobacy
U
بند بازی
acrobatism
U
ریسمان بازی
football game
U
بازی فوتبال
active sodomy
U
بچه بازی
actuble
U
بازی کردن
wordplay
U
بازی با لغات
bosh
U
حقه بازی
factionalism
U
فرقه بازی
paperwork
U
کاغذ بازی
firework
آتش بازی
fireworks
U
اتش بازی
bonfire
U
اتش بازی
play-acting
U
تو بازی رفتن
play-acting
U
بازی کردن
play-acted
U
تو بازی رفتن
bonfires
U
اتش بازی
play-acted
U
بازی کردن
gaming
U
قمار بازی
monkey business
U
کچلک بازی
pantomime
U
لال بازی
pantomimes
U
لال بازی
playfully
U
با خنده و بازی
speculation
U
سفته بازی
skating
U
اسکیت بازی
play-acts
U
بازی کردن
play-acts
U
تو بازی رفتن
twiddle
U
بازی کردن
twiddled
U
بازی کردن
twiddles
U
بازی کردن
twiddling
U
بازی کردن
footballer
U
فوتبال بازی کن
footballers
U
فوتبال بازی کن
play on words
<idiom>
U
بازی با کلمات
fence
U
شمشیر بازی
fences
U
شمشیر بازی
To be acting. To put it on .
U
رل بازی کردن
plaything
U
اسباب بازی
playthings
U
اسباب بازی
full-time
U
09 دقیقه بازی
play-act
U
تو بازی رفتن
tricking
U
شعبده بازی
sporting
U
بازی دوست
handout
U
نوبت بازی
handouts
U
نوبت بازی
play-act
U
بازی کردن
polo
U
چوگان بازی
cog
U
حقه بازی
cogs
U
حقه بازی
hustle
U
بازی هشیارانه
hustled
U
بازی هشیارانه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com